زنی آشنا درآستانه فروپاشی
در زندگی، زنانی را دیده بودم که ترکشده یا به آنها خیانت شده است. حرفهایشان، حسهایشان، آنچه در خلوت به آنها گذشته بود را شنیده بودم و میدانستم این زن، چه لحظاتی را سپری میکند؛ زنیکه برای نگهداشتن معشوق، ضجه نمیزند، التماس نمیکند؛ درحالیکه تا فروپاشی روانی پیش رفته است.
تصویری از تجربه یک دنیای تاریک
دوست داشتم بخشی از دنیای تاریکی که ممکن است بسیاری از زنان تجربه میکنند را نمایش دهم و بگوییم فارغازاینکه ریشه مشکل کجاست و اینکه مقصر کیست، درایندوران زنها چقدر به حمایت و مراقبت و حتی درمان نیاز دارند.
ویژگیهای اصلی یک هنرمند تئاتر
هنرمند تئاتر باید مطالعه وسیع درزمینه نمایشنامه و تئاتر و بازیگری و... داشته باشد. نیاز است که بازیگرِ تئاتر سُلفژ بداند و نُت را بشناسد. صداسازی کار کند تا تسلط کافی به حنجره داشته باشد. تمرینات بدنی روزانه، منظم و مربوط به بازیگری؛ دیدن تئاتر درطولهفته؛ شرکت در دورههای آموزشی معتبر و درنهایت، تمرین و تمرین و تمرین میتواند یک هنرمند تئاتر را موفقتر گرداند.
تأثیر نمایش بر ذائقه مخاطب
تماشای نمایش قطعاً در رویکرد و ذائقه مخاطب نسبت به رخدادهای روز تأثیرگذار است؛ مثلاً نمایش «صدای انسانی» تلنگری برای درک تنهایی زن آسیبدیده است و بازخوردهای بعد از نمایش ازسوی آقایان، بسیارجالب بود.
درک صحیح و باورپذیری نقش
اگر نقش خوب درک شود ازلحاظ احساسی، با تمام جزئیات؛ میمیک صورت، تنفس، جای درست صدا، حرکات بدن شخصیتی که قرار است به ایفای نقشش بپردازم، بهنظرم آنرا برای خودم و بعد، تماشاگر باورپذیر خواهم کرد.
تحقیق کامل برای خلق دیدگاهی بهتر
دیدگاه اجتماعی شخصی من صرفاً نمیتواند راهگشای آن باشد که نقش را تحلیل و آنرا روی صحنه بازی کنم. با طیفی وسیعی از مخاطب ارتباط داریم. بهنظرم یک تحقیق کامل، میتواند ما را به دیدگاه بهتری برساند.
نقش تجهیزات مدرن در کیفیت کار
ابزار و سائل مدرن، دنیا را برایم بزرگتر کرده. میشود به خیلی از نمایشهای دنیا دسترسی داشت. میشود بهشیوه مجازی در کلاسهای بازیگری در هر کشوری شرکت کرد. درزمینه کاریمان نیز مثلاً بازی در تماشاخانهای که آکوستیک باشد و نور و صدا بهشکلی حرفهای بهیاریِ بازیگر بیاید، بازی با کیفیت بهتری ارائه میشود.
اهمیت پایانبندی
در تصویرسازی برای مخاطب
چنانچه نمایشی شروعی خوب داشته باشد، مخاطب را تا جایی همراه میکند که جذابیت داشته باشد. تماشاچی، بخشی از نمایش است؛ درپایان او تصمیم میگیرد چه ذهنیتی از شخصیتها را با چه برداشتی به خانه ببرد؛ پس پایانبندی بسیارمهم است.
دشواریهای نمایش تکبازیگر
بازی در نمایش تکبازیگر، کار دشوار و پرچالشیست. یک نفر، مدیریت صحنه را بهدست میگیرد. تمام تمرکز تماشاچی، تنها روی یک نفر است و هر حرکت یا کلام نادرست، تپق و فالشیست که رخ میدهد؛ ازاینرو، نیاز به تمرکز بسیاربالا دارد.
کلام معصومانه بهدوراز شعارزدگی
ایفای این نقش بسیار احساسی و پر از تغییرات حسی و حرکتی بود. هرشب اجرا با این زن، اشک میریختم که برای تماشاچی سؤال بود چطور اینقدر واقعی گریه میکنی، میترسی، عاشق و فارغ میشوی؟! این یعنی مخاطب نقش را باور کرده. راستش انتظار اینمیزان استقبال و بازخورد عالی را نداشتم. همه مخاطبان با این زن، گریه کردند. درایننمایش از جملات شعاری و پیچیده استفاده نشد، بلکه با کلامی ساده و معصوم مواجه هستیم.
تراژدی تکنفره در یکپرده
«صدای انسانی» یک تراژدیست؛ تراژدی تکنفره در یکپرده. بازیگرش یک زن است؛ زنی در اتاقش. زنیکه با مردش وداع میگوید. تنها یک تلفن آنها را به هم برای لحظاتی پیوند میدهد. ما مردِ قصه را نمیبینیم. از سکوتهای زن حدس میزنیم چه میگوید و از ورای صحبتهای زن میفهمیم که چگونه آدمیست یا حداقل زن او را چگونه میبیند. شخصیتها نامی ندارند. زن و مردیاند شاید مانند تمام زنها و مردها. نمایشنامه، با صحبتهای عادی شروع میشود. مکالمه روزمره یک زن و مرد: زن از بیرون رسیده، روز را با دوستش گذرانده، مرد در خانهاش است و از یکروز کاری برگشته. کمکم میفهمیم که هردو دروغ میگویند! کمکم از ورای این صحبتها به عمق فاجعه پی میبریم و متوجه میشویم که زن میخواهد به زندگیاش خاتمه دهد. زن در قعر اندوه و درد دستوپا میزند؛ اما صدای دستوپازدن را نمیشنویم؛ نه ضجهای، نه التماسی، نه کوششی برای نگهداشتن مردش. زن درپی انتقام نیست. میدانست که اینلحظه روزی فرا خواهد رسید. از مرد کینهای به دل ندارد. تسلیم است؛ ولی زجر میکشد و میداند که بدون او نمیتواند به زندگیاش ادامه دهد.
معجزه «ژان کوکتو» در اوج سادگی
درایننمایشنامه از کلمات و جملات تکاندهنده و متداول خبری نیست. تراژدی در پس حرفهای عادی و ساده و معصوم پنهان است؛ حرفهای معصومی که خواننده و تماشاگر را منقلب و متأثر میکند و این همان، معجزه «کوکتو» است. این نمایشنامهنویس تأکید کرده است که دراینمتن از دکور آنچنانی و حرکات پرهیجان و اغراقآمیز بازیگر اکیداً پرهیز شود. دکور ساده و سفید است. تنها یک تخت و یک تلفن. اتاقی و تختی بههمریخته؛ مانند روح پریشان زن بازیگر. کلمات آرام ادا میشوند، زن آهسته گریه میکند و هرگز فریاد نمیزند و شیون نمیکند.
شکنجهگری بهنام «تلفن»
درایننمایشنامه صدا، درد زن را بازگو میکند و بیتابیاش را. این نمایشنامه تکنفره است؛ اما عنصر بازیگر دیگری نیز در آن نقش دارد؛ بازیگری که دراینتراژدی نقش مهمی دارد و بهگونهای، آلت شکنجه و قتل است و «تلفن» نام دارد. از اولینلحظه اثر، نقش «تلفن»، همزمان با نقش زن آغاز میشود. «تلفن» تنها وسیله ارتباط بین این زن و مرد است؛ مردیکه صدایش را نمیشنویم. «تلفن»؛ هم وسیله حیات زن است، هم ابزار شکنجه و مرگش. «تلفن» فاصلهها را برنمیدارد، توهم نزدیکی بهوجود میآورد: «آره؛ آدم گمان میکند پیش همدیگر است و ناگهان میبیند کلی زیرزمین و فاضلاب و یک شهر فاصله بینشان است». زن، آخرین لحظات زندگیاش را با ایندستگاه میگذراند. از ورای آناستکه باید ناخواسته با عشق زندگیاش و خود زندگی وداع کند. تلفنی که هرآن قطع میشود و زن در اوج پریشانی و زجر، باید بهفکر اینباشدکه آیا دوباره وصل خواهد شد یا نه؟! نمیتواند مرد را لمس کند، نگاهش را ببیند، دستش را بگیرد. تنها صدایش را میشنود؛ آنهم منفصل و گاهی مرد صدایش را نمیشنود. خلوتی ندارند تا لحظات پایانی را باهم سپری کنند. حریم خصوصی ندارند و حتی میان صحبتها و دراینلحظات دردناک، کسی پشت خط میآید و به حرفهایشان گوش میکند؛ «اون وقتها همدیگر را از نزدیک میدیدیم. میتونستیم همهچی رو زیرپا بزاریم، قول و قرارهامون یادمون بره، بریم دنبال غیرممکن، کسانیرو که میپرستیدیم با یک بوسه، با آویزونشدن بهشون متقاعد کنیم. یک نگاه قادر بود همهچیز رو عوض کنه؛ اما با ایندستگاه تلفن، اگه چیزی تموم شه، تموم شده». زن تلفن بهدست در اتاق راه میرود، تلفن بهدست مینشیند، چمباتمه میزند، با تلفن به تخت میرود، شیشه حیاتش این تلفن است و بس!
عکس: سامان اسمعیلزاده