• شماره 3300 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۸ اسفند

نویسنده و جامعه‌شناس:

می‌توانیم جامعه‌ای طبق مفهوم عشق ایجاد کنیم

یکی از مشکلات کشورهای مختلف در چند‌دهه‌اخیر این‌است‌که آن‌ها نتوانسته‌اند در مسیر توسعه به توفیق دست یابند. درواقع در اکثر برنامه‌های توسعه چه در کشورهای درحال‌توسعه و چه در کشورهای توسعه‌یافته با موانع جدی روبه‌رو شده است. بر‌این‌مبنا این سؤال مطرح است که ما چگونه می‌توانیم مسیری برای توسعه و تغییر در جامعه بیابیم؟ شاید لازم است که در خودِ مفهوم توسعه کمی تجدیدنظر کرده و مبانی که علی‌الاصول برای تحقق استانداردها و تغییر مورداستفاده قرار می‌گیرد را با سؤال و چالش مواجه سازیم. بسیاری از دست‌اندرکاران توسعه در سال‌های اخیر بر‌این‌باورند که در فرایند توسعه یک جزء مهم به نام فرهنگ وجود دارد. براین‌مبنا برای اینکه کیفیت زندگی مردم را بهتر کنیم، باید بتوانیم مبتنی‌بر آداب‌ورسوم، ارزش‌ها و نظام‌های اجتماعی محلی حرکت و رشد ایجاد کنیم. تحقیقات نشان می‌دهد که فرهنگ و توجه به اولویت‌های هنجاری مردم می‌تواند حرکت در مسیر توسعه را شتاب بیشتری بخشد. توجه به ادبیات کهن می‌تواند دراین‌زمینه راه‌گشا باشد و کتاب «نگاه عشق‌محور مولانا از منظر جامعه‌شناسی تفسیری» به‌قلم مهرداد نظری و مهرناز ناظری را نمونه‌ای قابل‌توجه دراین‌باره است. با دکتر مهرداد ناظری، درباره این اثر و جهان‌بینی وی در چراییِ خلق آن گفت‌وگو کرده‌ایم.

باتوجه‌به‌اینکه قرن‌هاست به عشق و مولانا حتی ازمنظر جامعه‌شناسی پرداخته شده، چه‌چیزی شما را برآن‌داشت که کتابی دراین‌خصوص بنویسید؟
قبل‌ازهرچیز لازم می‌دانم به‌این‌نکته بپردازم که باتوجه‌به بررسی‌هایی که انجام داده‌ام، تاکنون کتابی را ندیده‌ام که به مولانا از زاویه جامعه‌شناسی پرداخته باشد. کتاب‌های بسیاری ازمنظر فلسفی، روانشناسی، عرفانی در بازار موجود است؛ اما کتابی که صرفاً از زاویه جامعه‌شناسی به آن نگاه کند، حداقل من در بررسی‌های خود نیافته‌ام؛ اما نکته مهم: حتی اگر کتابی ازمنظر جامعه‌شناسی درباره مولانا به رشته تحریر درآمده باشد، این کتاب، تفاوت‌های جدی با سایر کتاب‌ها دارد و می‌توان گفت برای اولین‌بار در ایران ازاین‌زاویه به مولانا نگاه می‌شود. درواقع، دراین‌‌اثر مبانی اصلی جامعه‌شناسی تفسیری یا مکتب کنش متقابل نمادین است که براساس نظریه‌های جورج هربرت مید و هربرت بلومر، نظریات مولانا را موردبررسی و تحلیل قرار می‌دهد. درخصوص‌اینکه چه‌چیزی من را برآن‌داشت کتابی دراین‌خصوص بنویسم؛ باید مقدمه‌ای را قبل‌ازهرچیز بگویم. واقعیت این‌است‌که مدت دودهه است بر روی دو تئوری جدید برای اولین‌بار در ایران مشغول‌به‌کارم. تئوری اول مربوط به «جامعه عشق‌محور» است که پایان‌نامه دکتری من بوده و در آن براین‌موضوع تأکید کرده‌ام که می‌توانیم جامعه‌ای را طبق مفهوم عشق ایجاد کنیم. در آنجا براساس اندیشه‌ها و نظریات اریک فروم این دیدگاه را مطرح کردم که الزاماً عشق یک مفهوم فردی یا روان‌شناختی صرف نیست و می‌توان آن‌را از زوایای دیگری بررسی کرد. نظریه دوم، «ادبیات توسعه‌گرا» است که در آن نظریه من به‌این‌موضوع پرداخته‌ام که ایران درطول سال‌های اخیر همواره تلاش کرده براساس تمرکز و توجه بیش‌ازحد به توسعه اقتصادی، روند و مسیر پیشرفت خود را هموار سازد؛ اما من براین‌باورم‌ اگر ایران بخواهد در مسیر توسعه حرکت کند، باید به توسعه فرهنگی یا «توسعه ادبیات‌محور» به‌عنوان اصل و اساس توجه نماید. براین‌اساس مطالعه بر روی ادبیات کلاسیک ایران را آغاز کردم و این کتاب، به‌نوعی آغاز این‌روند به‌حساب می‌آید. درحقیقت می‌خواهم بگویم براساس اندیشه‌های مولانا، حافظ، خیام، سعدی، فردوسی و نظامی ما می‌توانیم یک پارادایم جدیدی را در حوزه توسعه ارائه دهیم.

چگونه می‌توان از آموزه‌های مولانا، در حل مسائل اجتماعی امروز استفاده کرد؟
به‌نظرم نکته بسیارمهمی که وجود دارد این‌است‌که ما باید بتوانیم اندیشه‌های شاعران کلاسیک را با تفسیرهای نو روبرو سازیم. درحقیقت ما نمی‌توانیم مولانا یا حافظ را باتوجه‌به اندیشه‌های چندقرن پیش مورداستفاده امروزی قرار دهیم. باتوجه‌به تغییروتحولات دنیای جدید و فناوری‌های گسترده نوع نگرش به آموزه‌های مولانا و سایر شاعران کلاسیک تغییر کرده. براین‌مبنا ما باید بتوانیم با سؤال‌های جدید به‌سراغ اندیشه‌های شاعران بزرگ برویم و براساس نگرش آن‌ها تحلیل‌های امروزی از آن‌ها ارائه دهیم. دراینجا شاید لازم است از تئوری مرگ مؤلف رولان بارت استفاده کنیم که متن یا روایت متن از خود مؤلف مطرح‌تر می‌شود و ما به آنچه در متن ارائه می‌شود توجه ویژه‌ای نشان می‌دهیم.

مولانا چگونه از عشق برای نقد یا اصلاح ساختارهای اجتماعی زمان خود استفاده می‌کرد؟
من معتقدم برخلاف بسیاری از نظریه‌هایی که مولانا را صرفاً ازمنظر عرفانی موردبررسی قرار می‌دهد، می‌توان از زوایای دیگری مورد تحلیل قرار داد. هرچند مبانی اصلی تفکر مولانا توجه به عشق و درک آن در درون خویشتن و پیداکردن راهی برای رسیدن به خداست اما او از منظرهای متعدد و متکثری به معناهای عشق پرداخته. می‌خواهد نشان دهد اگر در جامعه در تعاملات و ارتباطات اجتماعی عشق وجود داشته باشد مبنایی برای شکل‌دهی و شکل‌گیری یک جامعه سالم خواهد بود. درحقیقت در اندیشه مولانا ازمنظر دیالکتیکی بین انسان و جامعه یک رابطه دوسویه وجود دارد. وقتی فرد می‌تواند کنشگری عشق‌محور داشته باشد به جامعه خدمات ویژه‌ای ارائه می‌دهد و وقتی در جامعه عشق گسترش یابد آن جامعه به افراد خود توجه و الطاف ویژه‌ای ارائه خواهد داد. همه این‌ها نشان می‌دهد در اندیشه مولانا رابطه عمیقی بین فرد و جامعه یا فرد و فرهنگ وجود دارد. هرچندکه او براین‌موضوع تأکید دارد که ممکن است ما دچار برخی از اشکال گوناگون نابارور عشق بشویم؛ مثلاً وقتی‌می‌گوید: عشق‌هایی کز پی رنگی بود، عشق نبود عاقبت ننگی بود ... درحقیقت می‌خواهد نشان دهد که باید در عشق‌ورزی بتوانیم در مسیر درست با گام‌های مطمئن حرکت نماییم. من به‌همراه خواهرم در کتاب «نگاه عشق‌محور مولانا» برخی قصص مثنوی را از زاویه جامعه‌شناسی عشق و جامعه‌شناسی تفسیری تفسیر امروزی کرده‌ایم. در یکی از روایت‌های معروف مثنوی، او به بررسی رابطه موسی و شبان می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه یک شبان می‌تواند با نگاه عشق‌محور در مسیر الهی قرار گیرد و از پیامبر خدا در موقعیت و مرتبه‌ای بالاتر بایستد. همه این‌ها بیانگر آن‌است‌که در نگاه مولانا عشق با فردیت انسان رابطه مستقیم دارد و هر انسانی می‌تواند کنشگری معناساز و تحول ساز در دنیا باشد. ازمنظر جورج هربرت مید؛ اگر بخواهیم این‌موضوع را مورد تحلیل قرار دهیم، می‌توان گفت مولانا نشان می‌دهد در خود (Self) دو بخش (Me) من اجتماعی و (I) من برتر یا من خلاق وجود دارد؛ و همواره بین بخش من اجتماعی و من خلاق، تعامل یا بعضاً تقابل‌هایی هست. در داستان موسی و شبان، ما می‌بینیم که شبان می‌تواند با تقویت من خلاق بر من اجتماعی غلبه نماید و راه نوینی را به بشریت نشان دهد. این بهترین شیوه معرفی عشق است که مولانا در داستان‌های مثنوی به بشریت ارائه می‌دهد و وقتی به سایر داستان‌های او نیز نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که هریک‌از زاویه‌ای مقوله عشق را با اندیشه ورزی و نگاه عمیق به مخاطبان خود نشان می‌دهد.

چرا عشق به‌عنوان یک مفهوم کلیدی در اندیشه‌های مولانا، ازمنظر جامعه‌شناسی اهمیت دارد؟
پاسخ به این سؤال بسیارگسترده و شاید از منظرهای گوناگون بتوان به آن جواب داد؛ اما ما در کتاب «نگاه عشق‌محور مولانا» به شعر معروف: بشنو از نی چون حکایت می‌کند/ از جدایی‌ها شکایت می‌کند ... پرداخته‌ایم. دراین‌روایت مشخص می‌شود که اساساً مولانا تلاش می‌کند که با شناخت از روانکاوی انسان راهی به‌سوی بازگشت به خویش به او نشان دهد. اگر بخواهیم با نگاه امروزی مولانا را تحلیل کنیم می‌توان گفت که باتوجه‌به شرایط جامعه مصرفی امروز ما نیاز داریم که از زاویه متفاوتی به انسان نگاه کنیم. درحقیقت مولانا به‌نوعی در‌پی تبیین انسان الهی‌ست. انسانی‌که شاید بتوانیم ازمنظر فرهنگی به آن نگاه کنیم. بانگاهی‌به روایت بشنو از نی ... می‌توان از این شعر برداشت‌های مختلف کرد که برخی از آن به‌شرح‌زیر است:
1. انسان در عالم معنا در وضعیت ثروت و بی‌نهایت‌بودن قرار داشته است.
2. با هبوط انسان به زمین او دچار فقر، درد، سؤال و شک شده است.
3. انسان با فهم طریقت عاشقانه می‌تواند از فراق دوباره به‌سوی وصال گام بردارد.
4. عده زیادی در نظام اجتماعی از آگاهی عشق الهی به‌دورند و دراین‌خصوص بین انسان‌ها تفاوت وجود دارد. به‌نوعی ساختار طبقاتی در فهم گسترده عشق الهی به‌چشم می‌خورد.
5. به‌دلیل تنگناهای کالبدی، فرد نمی‌تواند حقیقت را کامل درک کند؛ اما انسان عاشق کسی‌ست‌که با تلاش و تکاپو و تحمل در خود و جهان و رابطه برقرارکردن در اشکال گوناگون روبه‌سوی پیشرفت می‌رود.
6. به‌دلیل محدودیت انسان بر زمین، درک همه ابعاد و اجزای عشق الهی برای انسان میسر نیست؛ اما کسی‌که تلاش کند می‌تواند تاحدزیادی ضرورت‌های عشق را درک کند مثل ماهی که بدون آب زندگی‌اش معنا ندارد.
7. آنچه باعث رشد انسان می‌شود، در وجود خودش نهفته و اگر او آنچه را که در خود باید جستجو کند، در دیگران بجوید راه را به خطا رفته است.
8. انسانی‌که می‌خواهد به خوشبختی برسد باید قدرت ریسک‌کردن، حرکت‌کردن و تلاش‌کردن را داشته باشد. این همه آن‌چیزی‌ست‌که مولانا بر آن صحه می‌گذارد.
9. مولانا توانسته قدرت انسان را در روح او تشخیص دهد و نشان دهد که چگونه انسان می‌تواند با گنجینه عشق پرواز را تجربه کند؛ ضمن‌اینکه به‌جز عشق راه دیگری برای پدیدارشناسی هستی وجود ندارد.
10. انسان عاشق، انسانی‌ست که در مسیر عشق به‌صورت خستگی‌ناپذیر حرکت می‌کند و به‌مرور و آرام‌آرام مرتبه‌های آسمانی و الهی را تاحدی درک می‌کند؛ اما درک همه ابعاد آن صرفاً به‌اذن خداوند امکان‌پذیر است.

چگونه می‌توان عشق را که یک تجربه شخصی و درونی‌ست، به‌عنوان پدیده اجتماعی مورد تحلیل قرار داد؟
این اشتباهی‌ست که اکثراً درخصوص معنای عشق می‌کنند. عشق الزاماً یک پدیده صرفاً شخصی و فردی نیست. هرچند ممکن است در یک قالب فردی و شخصی عشق آغاز شود اما بعد وقتی‌که وارد تعامل می‌شویم خودبه‌خود یک مقوله اجتماعی به‌حساب می‌آید. ازمنظر جامعه‌شناسی می‌توان گفت: عشق یک کیفیت تعاملی یا کنشگری بین انسان با انسانی دیگر یا یک انسان با خدا یا انسان با خود یا سایر جانداران یا پدیده‌های اجتماعی‌ست؛ بنابراین هیچ مرزی بین گسترش عشق از یک فرد به افراد دیگر یا پدیده‌های اجتماعی دیگر وجود ندارد. البته جامعه‌شناسان مختلفی درخصوص عشق صحبت کرده‌اند. مثلاً گیدنز به رابطه ناب می‌پردازد و براین‌باوراست: در زندگی عاطفی آنچه مهم است احترام به توانایی‌های دیگران است. او تأکید می‌کند: ما نباید در روابط عاطفی‌مان دست به شیوه‌های خشونت‌آمیز بزنیم. او به دموکراتیزه‌کردن تعامل و ارتباط اعتقاد دارد و معتقد است ما باید در تعاملات و ارتباطات پاسخگو باشیم؛ بنابراین ملاحظه می‌گردد که نگاه گیدنز یک نگاه کاملاً جامعه‌شناختی‌ست یا زیگموند باومن در کتاب «عشق سیال» به موضوع عشق در دنیای مدرن پرداخته و براین‌باوراست‌که در دوره جدید شرایط سیالیت باعث شده که عشق نیز به‌صورت سیال و ناپایدار خود را نشان دهد؛ اما در نگاه مولانا و سایر شعرای ایرانی عشق اگرچه یک سیر تحول دارد اما انسان را به‌مرور از سطح ناپایداری به پایداری عمیق می‌رساند؛ چراکه انسان به‌مرور از عشق‌های زمینی می‌تواند عشق‌های الهی برسد که عشق‌های الهی جنبه‌های پایداری را در انسان ایجاد می‌کند؛ پس یک تمایزی ازمنظر جامعه‌شناسی بین تعابیری که جامعه شناسان غربی از عشق می‌گویند با تعابیری که مولانا و حافظ و ... ارائه می‌دهند وجود دارد.

آیا عشق در اندیشه مولانا، به‌عنوان راهکاری برای حل تعارضات و مشکلات اجتماعی مطرح می‌شود؟ اگر بله؛ چه‌نوع راهکارهایی را پیشنهاد می‌دهد؟
مولانا از یک جهان‌بینی خاص الهی و عشق‌محور سخن به‌میان می‌آورد که برای فهم آن باید تلاش بسیاری را انجام داد. به‌عبارت‌دیگر مولانا به‌صورت مستقیم صحبت‌های خود را بیان نمی‌دارد بلکه برای فهم آن باید به روایت‌ها و داستان‌های متعدد و گوناگون او رجوع کرد و از منظرهای متفاوتی زوایای نگاه و دید او را موردتوجه قرار داد. من براین‌اعتقادم تلاش مولانا این‌است‌که به‌عنوان یک استاد عشق راه درست‌زیستن و درست زندگی‌کردن را به انسان‌ها ارائه دهد. درحقیقت او تلاش می‌کند به‌گونه‌ای نشان دهد انسان تاچه‌حد در دنیای اجتماعی دچار کوته‌نگری یا نگاه تک‌بعدی می‌شود و ما می‌توانیم با رویه‌های مختلف و از منظرهای گوناگون با خودشناسی راهی به‌سوی خداشناسی و تغییروتحول بیابیم. فکر می‌کنم ما باتوجه‌به اندیشه مولانا می‌توانیم بسیاری از مشکلات دنیای امروز پاسخ دهیم. البته بعضاً اگر بتوانیم در شلوغی‌های دنیای مدرن امروزی گم نشویم و مصرف‌گرایی ما را نبلعد؛ چون دنیای مدرن و فناوری‌ها آن‌قدر قدرتمند هستند که راهی برای خودکاوی و تلاش برای فهم بهتر زندگی را به ما نمی‌دهند. دراینجا لازم‌است بتوانیم به‌عنوان یک انسان عاشق رویه‌هایی را مدنظر قرار دهیم. مولانا وظیفه هر انسان عاشق را در موارد زیر خلاصه می‌کند. این بخشی‌ست که من در کتاب نیز به آن اشاره کردم:
1. هر انسان عاشقی باید رویه‌ای برای مواجهه با تضادهای درونی داشته باشد. او باید راهی پیدا کند که در دیالکتیک بین ماده و عشق، عشق بالا آید.
2. فرد عاشق باید در تبادل با دیگران عشق را مبادله نماید.
3. بازگشت به جوهره اندیشه مولانا درزمینه زندگی بسیارمهم است. او راه را برای ما تسهیل می‌کند و میانجی مناسبی در مسیر تعالی عشق است. به‌نظر می‌رسد که امروز برای بهبود سطح زندگی باید از بندها رها شویم؛ بنابراین نظام اجتماعی باید از سطوح پایین متحول شود و این یک ضرورت است.
4. ما باید نظام اداری را با مفهوم عشق آشتی دهیم. درحال‌حاضر، عقلانیت ابزاری حاکم بر نظام‌های اداری مانع تحقق عشق جریان‌ساز می‌شود. عشق جریان‌ساز می‌تواند آزادی عمل را بیشتر کند و به او امکان دهد که از محدوده‌های مادی عبور نماید و درراستای تحولی سازنده حرکت کند.

آیا مولانا به تفاوت‌های اجتماعی و فرهنگی در تجربه عشق توجه داشته است؟
پاسخ این سؤال شما را با یک روایت یا داستان معروف از مولانا جواب خواهم داد؛ مولانا در داستانی می‌گوید چهارنفر؛ عرب، ترک، رومی و ایرانی دوست بودند. مردی به آن‌ها یک دینار می‌دهد و آن‌ها به این فکر می‌کنند با این پول چه کنند. ایرانی می‌گوید که برویم انگور بخریم و بخوریم. عرب می‌گوید من عنب می‌خواهم و ترک می‌گوید بهتر است ازوم بخریم و رومی می‌گوید به‌نظرم برویم استافیل بخریم. درنهایت آن‌ها به توافق نمی‌رسند و بر سر این‌موضوع با یکدیگر دعوا می‌کنند. درویشی از کنار آن‌ها رد می‌شود و صدای آن‌ها را می‌شنود و به آن‌ها می‌گوید پول را به من بدهید تا من نزاع شما را به‌پایان برسانم. او با خرید انگور نشان می‌دهد همه نزاع‌ها بر سر اختلاف بر سر نام‌ها بوده و حقیقت یک‌چیز دیگر است. این داستان به‌خوبی نشان می‌دهد که ازنظر مولانا تفاوت‌های اجتماعی، فرهنگی به‌دلیل عدم‌درک عمیق حقیقت است و حقیقت ازنظر مولانا همان عشق است؛ یعنی اگر عشق را درک کنیم درآن‌صورت تفاوت‌ها چندان معنادار نیست. فکر می‌کنم ازنظر مولانا ضمن توجه به تفاوت‌ها و تمایزها براین‌اعتقاد است که تفاوت‌ها که عامل تبعیض و نزاع است در نظام اجتماعی وجود دارد و اگر انسان درک عمیقی نسبت‌به‌خود، رابطه خود با خدا و جهان اطراف داشته باشد درآن‌صورت می‌توان فهمید که مبانی اصلی فهم معنای عشق است.

آیا می‌توان از مفهوم عشق در اندیشه‌ مولانا، برای تحلیل پدیده‌های اجتماعی معاصر مانند نابرابری، تبعیض و خشونت استفاده کرد؟ اگر بله؛ چگونه؟
اعتقاد دارم به‌طورکلی ادبیات کلاسیک ایران یک مبانی رفتارشناسی، اخلاق و هویت فرهنگی‌ست که در بسیاری از جنبه‌ها پاسخگوی نیازهای ماست. درحقیقت هریک‌از شاعران کلاسیک ما به‌گونه‌ای درزمینه مسائل اجتماعی نظرات خود را ارائه داده‌اند. مولانا نیز دراین‌راستا نقش بسیارمؤثری دارد. منتها این‌موضوع را باید درنظر داشت که نگاه مولانا به مقوله‌هایی مثل خشونت و تبعیض و ... متفاوت از نگاه‌هایی‌ست که ما امروز به آن داریم. با جهان‌بینی مولانا ما باید مبانی فکری و معرفت‌شناختی خود را تغییر دهیم. شاید لازم است هر انسانی در خودشناسی و خودکاوی بتواند نقش اساسی ایفاء کند. فکر می‌کنم اندیشه‌های مولانا را هم در روانکاوی و هم در مسائل اجتماعی می‌توان به‌کار گرفت به‌شرط‌اینکه فهم درستی از راهکارها و رویه‌ها و اسلوب‌های او داشته باشیم. باید بفهمیم که جهان‌بینی عشق‌محور مولانا یک جهان‌بینی عمیق و ژرفانگر است که به انسان ازمنظری متفاوت نگاه می‌کند؛ اما انسانی‌که در دنیای مصرف گیر افتاده و دچار ازخودبیگانگی‌ست نمی‌تواند با آموزه‌های مولانا همراه شود. همراهی با آموزه‌های مولانا نیازمند یک آگاهی عمیق و متفاوت و متحول است که شاید امروز در جامعه مدرن امروز بشری کمتر وجود داشته باشد.

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه