کد خبر:
354610
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت -
08:11
سخن مدیرمسئول
جنایت تکراری پلیس آمریکا
ظاهراً وقتی میگفتند که تاریخ تکرار میشود، سخن به گزاف نگفتهاند و چنین است که مقاله امروز من در همین زمینه تکرار است؛ یعنی که به گفته «فروغ»؛ شاعر نامدار ایرانی، زندگی تکرار تکرار است؛ و بازهم شاهکاری از پلیس جابر آمریکا و بهویژه در برابر سیاهپوستان، حتی نوع تکرار هم تکراریست. دو سال قبل دنیا ناظر صحنه جان دادن یک فرد عادی سیاهپوست آمریکایی بود که با دستهای بسته و با صورت برخاکافتاده باید آنقدر تحمل یک حیوان وحشی که در ظاهر قامت انسانی دارد اما در عمل خوی یک حیوان وحشی و درنده را دارد که از تحمل درد و رنج انسانی دیگر لذت میبرد و وقتیکه جان داد آرام میگیرد! باید همگان به خاطر بیاورند که دوسالپیش در آمریکا، انسانی تنومند و قویهیکل اما سیاهپوست در دستان دو پلیس سفیدپوست مسلح، درحالیکه بیش از ده دقیقه بهسختی نفس میکشید، بدون مقاومت که شاید اطاعت از دستور دو پلیس حیوانصفت میکرده، در زیر فشار پلیسی بالای ۱۰۰کیلو وزن آنهم بر روی گردنش هرچه دستوپا زد و گفت نمیتوانم نفس بکشم، به گوش این دو پلیس بیمار کارگر نشد که نشد تا عاقبت وقتی جان داد، او را رها کردند. این جانداده با نام «جرج فلود»، با مرگش جامعه پلیس آمریکا را در برابر جهانیان شرمسار کرد و در بسیاری از ایالتها، به خونخواهی این فرد عادی، تظاهرات خشونت باری را ابراز کردند که با یورش شرمگینانه پلیس همراه شد که ساده باورانی چون من نویسنده، تصور کردم که آمریکا و پلیس آن به خود آمدهاند که دست از شرارت بردارند و با انسانها رفتاری انسانی کنند که صدالبته نوعی خیال باطل که بازهم براساس تکراریبودن زندگی و لحظات خوب و بد آن و وقایع تلخ و شیرین آن همیشگی است و بر این منوال، مردم دنیا دیدند که اینبار هم چون گذشته فردی در دستان دو پلیس گرفتار آمده و آنقدر دستهای او را درحالیکه بر زمین و بهصورت افتاده است، بالا آورده و دستبند به آن میزنند و بههیچوجه هیچ فردی در این حالت، فرصت و امکان عکسالعمل ندارد و اسیر و دربند است، پلیس خاطی هیکل بیقواره و سنگین خود را بر روی گردن او انداخته و تا زور داشت بر این گردن فشار وارد کرد تا متأسفانه بمیرد. مسخرهتر از نحوه برخورد پلیس با این جانداده اسیر که مردم دنیا ازطریق جعبههای جادوگر تلویزیون و وسایل ارتباطجمعی ناظر مرگ این بختبرگشته بودند، صحنه احیای او و بازهم توسط همان پلیس بود که اگر خوی انسانی میداشت جان اسیر را نمیگرفت و آنگاهکه کشته شد، بهیاد احیای او افتادند و شروع به تنفس مصنوعی کردند و این بختبرگشته با نام «فرانک تایسون» از اهالی ایالت اوهایو بود که تا نفس داشت، تکرار میکرد نمیتوانم نفس بکشم و آنقدر این جمله را تکرار کرد تا از نفس افتاد؛ مرد که بازهم انسانی سیاهپوست بود تا دنیا بداند و بفهمد که وقتی از حقوق بشر دم میزنند و از آن شلاقی میسازند تا بر سر دیگران بکوبند، هرگز بویی از عدالت و حقوق شهروندی و احترام انسانی نداشته و ندارند و بازهم نقطهای سیاه در کارنامه پلیس آمریکا بهجای ماند.