آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
آیا ماشین‌ها واقعاً می‌توانند فکر کنند؟!
کد خبر: 405788 | تاریخ مخابره: 1404 شنبه 16 فروردين - 07:57

آیا ماشین‌ها واقعاً می‌توانند فکر کنند؟!

هوش مصنوعی قبلاً ثابت کرده که یک فناوری جذاب و درعین‌حال چالش‌برانگیز است؛ اما واضح است که واقعاً نمی‌تواند آن‌طورکه ما مسائل را درک و تفکر می‌کنیم، فکر کند. دراین‌گزارش، به بررسی این می‌پردازیم که آیا این‌موضوع موقتی‌ست؟ به‌گزارش محمدحسین رضوانی‌فرد (ایسنا)؛ هوش مصنوعی درحال‌حاضر رایج است و تغییر بسیاری از جنبه‌های زندگی را نوید می‌دهد. ظهور آن، با بسیاری از گمان‌های خوب و بد همراه شده که ازنظر برخی؛ خوشبختی می‌آورد و برخی‌دیگر، نسبت به عواقب و پیامدهای تهدیدآمیز آن، بیمناک هستند. اکنون ما فقط می‌توانیم حدس بزنیم که این فناوری چه‌چیزی در آستین دارد!

برای برخی، هوش مصنوعی یکی از بزرگ‌ترین اتفاقات تاریخ خواهد بود، چراکه انسان را از بسیاری از جنبه‌های پیش‌پاافتاده‌تر کارها رها می‌کند، اما برای برخی‌دیگر، چشم‌انداز تکثیر و توسعه هوش مصنوعی به‌عنوان یک خودکشی برای بشر تلقی می‌شود و بیم آن می‌رود که هوش مصنوعی بر بشر مسلط شود. آیا باید نگران باشیم؟ آیا هوش مصنوعی واقعاً می‌تواند جایگزین انسان شود؟ شاید پرسش صحیح‌تر این‌باشدکه بپرسیم آیا هوش مصنوعی می‌تواند مانند ما «فکر» کند؟ برای‌اینکه به این پرسش پاسخ دهیم، شاید شایسته باشد توضیح دهیم که «تفکر» چیست. ما این‌کار را هرثانیه از هرروز انجام می‌دهیم، اما «فکرکردن» دقیقاً چیست؟ متأسفانه ما به‌طورقطع نمی‌دانیم، اما آن‌را همواره لمس می‌کنیم. بسیاری از بزرگ‌ترین ذهن‌های تاریخ به‌اندازه‌کافی به‌این‌موضوع فکر کرده‌اند که تفکر چیست. از افلاطون تا ارسطو تا فیلسوفان معاصر، آنچه در سر ما می‌گذرد هزاران‌سال است که ما را مجذوب و درعین‌حال گیج کرده است. درحالی‌که نظریه‌های زیادی ارائه شده است، ما کشف کرده‌ایم که این یک فرآیند شناختی است که می‌تواند بدون تحریک حسی رخ دهد. بسته به تعریف ما از «تفکر»، این‌امر می‌تواند چیزی منحصربه‌فرد برای انسان‌ها یا چیزی باشد که در حیوانات دیگر، البته به‌میزان بسیارکمتر از انسان مشترک است. درهرصورت، هوش مصنوعی برای تقلید از ظرفیت قابل‌توجه ما برای «تفکر» طراحی شده است. تفکر متمایل به‌نوعی حل مسئله مانند قضاوت، استدلال، صورت‌بندی مفهوم و مشورت است. همچنین ممکن است شامل حافظه یا تخیل باشد، اما این‌موارد به‌شکل جهانی پذیرفته نیست، زیرا می‌توان استدلال کرد که این فرآیندها به ورودی حسی مانند بینایی، صدا و غیره نیاز دارند. سایر مکاتب فکری، مانند کارکردگرایی و محاسبات‌گرایی براین‌باورندکه حالات ذهنی با عملکرد تعریف می‌شوند. ازاین‌نظر، مغز ما ممکن است عملکردی مشابه با رایانه‌های نرم‌افزاری داشته باشد که می‌تواند به این معنی باشد که روزی هوش مصنوعی می‌تواند واقعاً به‌معنای واقعی «فکر» کند. مطرح و بررسی‌کردن بسیاری از نظریه‌های دیگر به شرحی به‌اندازه یک کتاب نیاز دارند، اما احتمالاً توضیح تفکر تا همین‌جا کافی باشد. سیستم‌های هوش مصنوعی مانند مدل‌های زبان بزرگ (LLM) و مولدهای هنری با پردازش مقادیر زیادی از داده‌های ازقبل موجود برای شبیه‌سازی پاسخ‌های انسان‌مانند یا خروجی‌های خلاقانه عمل می‌کنند. به‌طور مشخص، مدل‌های زبان بزرگ بر روی داده‌های متنی متنوع آموزش می‌بینند و زبان، دستورزبان و الگوهای زمینه‌ای را می‌آموزند. هنگامی‌که به آن‌ها اعلان داده می‌شود، با پیش‌بینی محتمل‌ترین توالی کلمات براساس داده‌های جذب‌شده خود، متن منسجمی تولید می‌کنند. بااین‌حال، آن‌ها «فکر» نمی‌کنند یا معنای آن‌را درک نمی‌کنند و پاسخ‌های آن‌ها به‌جای‌اینکه یک ایده باشد، درواقع چیزی جز خروجی‌های آماری نیست. مولدهای هنری هوش مصنوعی، مانند آن‌هایی‌که در مدل‌های ایجاد تصاویر استفاده می‌شوند، تقریباً به‌همین‌شکل عمل می‌کنند. به‌زبان‌ساده، آن‌ها می‌توانند میلیون‌ها ورودی بصری مانند عکس‌ها، نقاشی‌ها و دیگر تصاویر را تجزیه‌وتحلیل کنند و یاد بگیرند که الگوها را در سبک‌ها، فرم‌ها و رنگ‌های مختلف تشخیص دهند؛ مانند مدل‌های زبان بزرگ، وقتی از آن‌ها چیزی خواسته می‌شود، با ترکیب این الگوها تصاویر جدیدی تولید می‌کنند. آن‌ها با انجام این‌کار به‌شکل مؤثری عناصری را که بر روی آن‌ها آموزش دیده‌اند، دوباره ترکیب می‌کنند و تحویل می‌دهند. این بی‌شباهت به هنرمندان مبتدی یا حتی هنرمندان کارکشته‌ای نیست که از آثار دیگران الهام می‌گیرند تا آثار خود را بسازند. بااین‌حال، هنرمندان واقعی به‌ویژه اساتید هنری، سبک خود را پیدا می‌کنند، به کار خود ادامه می‌دهند و دربرخی‌موارد می‌توانند برخی از زیباترین آثار هنری را که جهان به‌خود دیده است، خلق کنند. هر دو نوع هوش مصنوعی در تقلید و شبیه‌سازی برتری دارند، اما نمی‌توانند آزمایش کنند، درک کنند یا با قصد واقعی خلق کنند. آن‌ها خلاقیت را تقلید می‌کنند و از ورودی‌های ساخت بشر، بدون تجربه ذهنی که هوش و اختراع واقعی انسان را هدایت می‌کند، استخراج می‌کنند. آن‌ها همچنین به کمک انسان برای به‌حرکت درآمدن نیاز دارند. هوش مصنوعی بدون دخالت انسان، متوقف می‌شود و کاری انجام نمی‌دهد. ابزارهای هوش مصنوعی مشارکتی هستند و انسان‌ها بذر اولیه یک ایده را به آن‌ها ارائه می‌دهند و هوش مصنوعی بقیه کارها را انجام می‌دهد. همین‌موضوع می‌تواند یک پاشنه آشیل برای هر هوش مصنوعی باشد که توسعه می‌یابد و عملکرد خیره‌کننده‌ای از خود نشان می‌دهد. نکته کلیدی این‌است‌که آیا چیزی ذاتاً منحصربه‌فرد برای موجودات زنده وجود دارد و اینکه مغز آن‌ها درمقایسه‌با رایانه چگونه داده‌ها را پردازش می‌کند. برخی از کارشناسان براین‌باورندکه هوش مصنوعی ممکن است به «هوش عمومی مصنوعی»(AGI) دست یابد که آن‌را قادر می‌سازد تا هر وظیفه فکری را که انسان می‌تواند انجام دهد، عملی کند. بااین‌حال، دیگران استدلال می‌کنند که آگاهی و درک واقعی ممکن است فراتر از دسترس هوش مصنوعی باشد، زیرا هوش مصنوعی فاقد دیدگاه ذهنی است. ازاین‌نظر، این بسیار متقاعدکننده خواهد بود، اما درنهایت فقط یک توهم هوشمند پیچیده و با وفاداری بالا خواهد بود و درنهایت، یک ماشین با خروجی پیچیده با ورودی انسانی تولید می‌شود. این به‌این‌دلیل‌است‌که هر «خلاصه‌ای» که توسط هوش مصنوعی تولید می‌شود، اساساً خروجی‌های مبتنی‌بر الگو هستند که از ورودی‌ها یا «الهام‌ها» ی ساخته انسان (معروف به مجموعه‌های داده بزرگ) تولید می‌شوند. اگرچه هوش مصنوعی ممکن است از خلاقیت انسان تقلید کند، اما می‌توان استدلال کرد که همیشه با داده‌هایی که روی آن‌ها آموزش دیده است، محدود می‌شود و نمی‌تواند مانند انسان‌ها جهش‌های تخیلی داشته باشد. خلاقیت واقعی در انسان‌ها اغلب از محرک‌های احساسی یا وجودی، مانند ترس از مرگ یا میل به میراث گذاشتن نشئت می‌گیرد. ازاین‌نظر، هوش مصنوعی همیشه یک ابزار بسیارپیشرفته برای شبیه‌سازی خواهد بود، اما آزمایش واقعی درجایی‌که نتایج ناشناخته هستند و مخاطرات واقعی هستند، یک ویژگی منحصربه‌فرد انسانی باقی می‌ماند. دلیل اصلی ناتوانی فعلی هوش مصنوعی در درک ذهنیت است. «ذهنیت‌گرایی» در واقعی‌ترین شکل خود به‌عنوان کیفیتی از احساسات، سلیقه‌ها، تجربیات و عقاید ما براساس چیزی یا تحت‌تأثیربودن تعریف می‌شود. در انسان، این‌محصول میلیون‌هاسال تکامل (فرگشت) و احتمالاً سازگاری برای بقا دراین‌سیاره است. هر چه که باشد، توانایی بازی و آزمایش برای یافتن راه‌های جدید برای بقا و شکوفایی را به انسان‌ها داده است. بااین‌حال، هوش مصنوعی حتی با قدرت پردازش برتر، فاقد حس ذاتی فوریت یا انعکاس وجودی است که انسان ازطریق تجربه زیسته ایجاد می‌کند. به‌عبارت‌دیگر، فکرکردن ممکن است به مرگ‌ومیر یا حداقل احتمال واقعی مرگ درصورت اشتباه‌بودن تصمیم شما نیاز داشته باشد. ازآنجایی‌که ماشین‌ها یا برنامه‌های رایانه‌ای هرگز نمی‌توانند واقعاً بمیرند، همیشه فاقد این جزء حیاتی از تفکر هستند و هرگز واقعاً نمی‌توانند آن‌طورکه ما می‌توانیم و درک می‌کنیم، «فکر کنند». با فرض صحیح‌بودن این گزاره، هوش مصنوعی هرگز قادر به ایجاد و خلق نیست و فقط یک نسخه تقلیدکننده از انسان خواهد بود. این‌بدان‌معنانیست‌که ابزار قدرتمندی برای تقویت هوش واقعی باقی نخواهد ماند. خیلی بعید است که هوش مصنوعی راه دایناسورها را طی کند. اگر این سرنوشت هوش مصنوعی است، همان‌طورکه دیگرانی مانند ایلان ماسک گفته‌اند، در آینده ممکن است شاهد یکپارچگی بین انسان و هوش مصنوعی برای به‌دست‌آوردن بهترین‌های هر دو جهان باشیم. ما درحال‌حاضر شاهد ادغام مراحل اولیه هوش مصنوعی در محصولات موجود مانند موتورهای جستجو یا سیستم‌عامل‌های کامپیوتری هستیم. در آینده، احتمالاً شاهد ادغام بیشتر در سایر جنبه‌های زندگی‌مان، مانند خودروها یا لوازم‌خانگی خواهیم بود و یافتن راه‌هایی برای تسریع تعامل انسان با هوش مصنوعی غیرقابل‌تصور نیست. شرکت نورالینک متعلق به ایلان ماسک که در پی کاشت تراشه‌های رباط مغز و رایانه (BCI) در مغز افراد دارای معلولیت است، یک نمونه از این‌امر است. البته اگر هوش مصنوعی بتواند جهش کوانتومی را در یک ابزار بسیارپیشرفته از انجام امور به‌صورت دستوری و برنامه‌ریزی‌شده به یک کار خودخوان و شروع‌کننده تبدیل کند، ممکن است بشر را دچار مشکل کند. بااین‌حال، همان‌طورکه بحث کردیم، این ممکن است باتوجه‌به ماهیت ماشین‌ها و هوش مصنوعی امکان‌پذیر نباشد. ذکر این‌نکته ضروری است که ما هنوز در مراحل اولیه توسعه این فناوری هستیم و چه‌کسی می‌داند چه‌چیزی درانتظارمان است؟

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه