سخن مدیرمسئول
عربستان؛ تحول یا وداع با پادشاهی
وقتی سیاستهای پادشاهان پیر عربستان دررابطه با ایران، سوریه، عراق و بهویژه حوثیهای یمن با شکست روبهرو شد، جوانان سعودی بهفکر دگرگونی افتادند و با تجمعات اعتراضآمیز در دانشگاهها، اماکن عمومی و حتی ورزشگاهها، مخالفت گسترده خود را با سران فرتوت عربستان نشان دادند. پیشبینی میشد، اینحرکتها بسان انقلاب اسلامی ایران، تبدیل به شورش و قیامی همگانی شود و چنینپنداری، محمد بن سلمان؛ پسر پادشاه فعلی را برآنداشت تا دیر نشده در کنار جوانان عربستان، دست به پیشگیری و انقلابی کوچک درون کشور بزند. کاری که محمد بن سلمان جوان کرد، در ذهن هیچفردی از اینکشور نمیگنجید. دستگیری بیشاز 50نفر از شاهزادگان و مفسدین آنکشور را باید بهنوعی یک انقلاب کوچک دانست که اولا، سیستم وراثتی حکومت؛ یعنی برادر بهجای برادر را بههم زد و ازاینپس، اگر بنا باشد همچنان پادشاهان در عربستان حکومت کنند، حکومت پساز مرگ پادشاه به فرزند او برسد. ثانیا، بهیکباره سنت زنستیزی را در عربستان لغو کرد و زنان را بهسوی میادین ورزشی، رانندگی و مصادری در دولت، راهنمایی کرد. این تغییر رویه که بهنوعی سنتشکنی بود، مفتیهای عربستان را نیز دربرگرفت. ولیعهد جوان، تا حد بسیارزیادی آنان را از اریکه قدرت مذهبی و تحجرپرستی منع و بسیاریاز آنان را خانهنشین کرده است. اگر اینتحولات، راستین و حقیقی باشد و از خارج دیکته نشده باشد، باید خوشحال بود که عصر وهابیون کهنهپرست افراطی سپری شده است و شاید خاورمیانه که بهواسطه هزینههای سرسامآور سران سعودی برای تفرقه و اختلافاندازی درون کشورهای خاورمیانه و ایجاد و حمایت از گروههای افراطی چون؛ داعش، طالبان، القاعده، النصرت و شاخههای مذهبی افراطی حتی در شاخ آفریقا عامل اصلی جنگافروزی و تشنجآفرینی دراینمنطقه بوده است، از بین برود. امروز باید در مورد اینتحولات و اثرات آن در آسیا و آفریقا، کندوکاو کرد تا دریابیم که آیا میتوان به آینده اینتحولات، خوشباور بود و شمیم روزهای آرام، بهویژه در منطقه خلیج فارس را استشمام کرد؟ گذشت زمان، بهترین داور و پیشگو خواهد بود؛ اما چون در تاریخ 100ساله عربستان، سابقه نداشته که جوانی 32ساله زمام امور را در دست گیرد، میتوان با خوشباوری امید داشت که تحولات برای منطقه مفید باشد و هیچ تفاوت عمدهای بین دیکتهشدن از خارج یا عزم و اراده شخصی محمد بن سلمان وجود ندارد؛ اما نقطهای که در پس اینتحولات، ناامیدی به آینده را پررنگ میکند، ورود نخستوزیر لبنان؛ سعد حریری به عربستان و تغییر ناگهانی افکار و عقیده حریری و انتقاد بیمزه و بیجای او از جمهوری اسلامی ایران در عربستان است؛ نخستوزیری که در لبنان طرفدارانی دارد و حق بود که تصمیم به استعفا را در لبنان عملی میکرد، نه بسان بزدلان در پناه وهابیون عربستانی و مثل یک پناهنده یا اسیر در بند زبون، آنچه را که به او دیکته کردهاند، بپذیرد و به زبان بیاورد و در آنکشور جای خوش کند. اینقضیه در هیچمخیلهای جای نمیگیرد که نخستوزیر یک کشور به کشوری دیگر برود و از سمت خود استعفاء دهد. حریری که از کمکهای حزبالله بهرهمند بوده است، با اینحرکت خودخواسته در صحنه سیاست، کیشومات شده است که بعدها خواهد پذیرفت "خودکرده را تدبیر نیست" و چنین شد که دوران حریری هم به سر آمد، پدرش، ترور شد و او نیز خود را در صحنه سیاست به هلاکت رسانید. امیدوارم ولیعهد جوان عربستان از تجربیات تلخ خود در عربستان، درسی شیرین گرفته و با شهامت، دست دوستی بهسوی کشورهای مسلمان، بهویژه ایران، قطر و دیگران دراز کند و شاهد تفرقهانگیزی میان کشورهای اسلامی ازسوی وهابیون نباشیم.