سمانه صائب؛ عضو شورای شهر زاهدان:
مشارکت مردم در امور شهری باعث افزایش تعامل اجتماعی میشود
محمود براهویینژاد
درصورتیکه حوزه مدیریت یکپارچه شهری تحقق یابد، مجلسهای محلی تا چه اندازه میتوانند در تعمیق دموکراسی و جلوگیری از فساد نقش داشته باشند؟
اگر مدیریت یکپارچه تحقق پیدا کند و مجلسهای محلی نقش خودشان را پیدا کنند قطعاً میتوانند نظارتی اعمال کنند که از فساد پیشگیری کند اما متأسفانه در نظام فعلی مدیریتی، شوراها از چنان نقش بازدارندهای برخوردار نیستند که بتوانند مؤثر باشند و متأسفانه در بسیاری از موارد، خودِ شوراها آلوده فساد اداری و اقتصادی شدهاند. این بهدلیل نقص ساختارها درراستای استقلال تصمیمگیری و اختیارات شوراهاست. خود شوراها نیز به یک ساختار وابسته مبتلا هستند که مثلاً برای هر تصمیم و نظارت و حسابرسی از مواضع مختلفی مورد فشار و محدودیت قرار میگیرند یا باید تصمیمات شوراها از هفتخوان سلیقهای و مصلحتی عبور کند تا اجازه اجرا بیابد. بهویژه در استانهایی مثل سیستانوبلوچستان بهدلیل پررنگ بودن ابعاد سیاسی، مذهبی و قومیتی شوراها دارای اختیارات بسیار محدودی هستند و بیشتر نقش تشریفاتی و محدود به اداره شهرداری را ایفا میکنند. این وضعیت نتیجه نبود مدیریت یکپارچه و وجود فرآیند سیاستهای بالا به پائین است که باعث شده شوراها در یک نوع آشفتگی وظیفه و عملکرد قرار بگیرند. از یکسو ملزم به اجرای قوانین غیرقابل انعطاف شهری دیکته شده در شهرهای کوچک و ناپایدار خودشان و ازسوی دیگر ملزم به رعایت بسیاری از ملاحظات سیاسی و مذهبی هستند.
هرچه میزان مشارکت محدود باشد میزان تجربه مشارکتی مردم نیز کاهش مییابد، درصورتیکه این تجربه گسترش یابد، تا چه اندازه تمرکززدایی میتواند به دیده شدن گروههای محلی برای برونرفت از فقر و تحقیر و نادیدهانگاشتهشدن مؤثر باشد؟
مشارکت مردم در امور شهری باعث افزایش شاخصهایی مثل عزتنفس، تعامل اجتماعی، تجربه و مهارت و تقویت خصلتهایی نظیر خود رهبری و خود مسئولیتپذیری میشود، اما متأسفانه درحالِحاضر مشارکت مردم حلقه مفقوده برنامههای شهری در ایران است مردم تنها بهعنوان نظارهگر وظایف شهرداریها هستند و متأسفانه هیچ همراهی و مشارکتی ندارند هرچند این برمیگردد بهاینکه سازوکاری مناسب در اختیار آنها قرار نگرفته و اصولاً اعتماد بین مردم و مدیران شهری کمرنگ شده و آنها خود را یک موجود بیگانه و بدون وابستگی به شهر خود میدانند. درحالِحاضر شهرها در برنامهریزی و اداره امورشان با مشکلاتی مثل کمبود منابع درآمدی پایدار و نظام اداری و فنی ناکارآمد مواجهاند که برای حل این مشکلات نیاز به مشارکت است. مشارکت واقعی و آگاهانه مردم فقط در سایه وجود و حضور جدی گروههای و سازمانهای جامعه مدنی و غیردولتی میسر است که شهروندان را نسبتبه حقوق وظایف و تعهداتشان در برابر جامعه شهری و توانایی آنان را در کنترل و اداره محیط اطرافشان آگاه کنند. درواقع، تشکلهای غیردولتی بهعنوان یک راهکار جدید برای مشارکتبخشی مردم در توسعه شهری آنقدر اهمیت دارند که میتوانند بهعنوان حلقه واسطه میان مدیریت شهری و مردم عهدهدار انتقال خواستههای ملت بهنظام حکومتی باشند. تجربه کشورهای مختلف جهان نشان داده موفقیت طرحهایی که خیلی وقتها از قدرت دولت خارج بوده در گرو مشارکت مردم است و تنها با جلب اعتماد عمومی و تشویق مردم در مراحل مختلف طرح و استفاده از مشاوره عمومی میتوان به موفقیتهای مطلوب دست پیدا کرد در کشور ما تلاشهای کمرنگی برای افزایش مشارکت مردم انجام شده مثلاً طرحهای محلهمحوری و شورایاریها، اما بهدلیل اهمیت کم که بهاین موضوع در برنامهریزیها داده میشود موفقیتآمیز نبوده است. چنین وضعیتی باعث میشود شهروندان احساس تعلق روحی و معنوی کمتری به شهر خود و مدیریت شهری و اداره آن داشته باشند داشته و نه تنها مشوق اجرای طرحهای توسعه نباشند؛ بلکه طرحها را بهخاطر دخل و تصرف در ملک شخصی خود تخریب کنند. برای بهبود این وضعیت ایجاد حس همکاری، شفافیت و ارائه برنامههای آموزشی و فرهنگسازی منجر به ارتقای سطح آگاهی شهروندان از مزایای مشارکت و انگیزه دادن بیشتر برای همکاری و مشارکت میشود و نهایتاً به ارتقای همهجانبه جامعه منتهی میشود. مردم احساس عزتنفس و امنیت و احساس مسئولیت میکنند. اساساً در اجرای هر طرح که مردم در آن مشارکت فعال اعماز فکری مالی یا فیزیکی نداشته باشند غالباً با عدم موفقیت در حصول به اهداف مواجهیم و بههمیندلیل مشارکت مردم بهعنوان مهمترین عامل در موفقیت طرحهاست و اگر شهروندان شهر در شکلگیری طرح یا برنامهای مشارکت داشته باشند و به آن طرح احساس تعلق کنند نهایتاً میتواند منجر به موفقیت شود درعینِحال که مشارکت بهعنوان زمینهساز و بسترساز رفع بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعیست.
این امر تا چه اندازه میتواند بهعنوان حفرههای اصلی برای جلوگیری از سیل (شورش) و درنهایت توسعه محلی مؤثر باشد؟
طبیعتاً وقتی مردم احساس کنند در مدیریت محل زندگیشان مهم هستند و مسئولیت دارند و تأثیرات پیشرفت و پسرفت مدیریت محل زندگیشان به خودشان برمیگردد و اول از همه خودشان باید پاسخگو باشند، خیلی از انتقادها کم میشود. بسیاری از عکسالعملهای نارضایتی بهصورت نابهنجاریهای اجتماعی از بین میرود و کار مدیران شهری تسهیل میشود و اجازه پیدا میکنند به نتایج و اهداف بزرگتری بیندیشند و به ظرفیتهای تازه فکر کنند. همین مسئولیت شهروندی ایجاب میکند افراد ضمن مشارکت در امور شهر خود، همشهریها را هم به این کار تشویق و از کجرویها بر حذر دارند. بهخصوص از منظر جامعهشناختی با تقویت مشارکت میشود میزان سازگاری نسل جوان با جامعه را افزایش داد. در محلات شهری امروزی بهدلیل تغییر سبک زندگی؛ مناسبات بین شهروندان میتواند در وضعیتی آسیبزا باشد که راهکار پیشگیری از این آسیبها دقیقاً همین بها دادن به شهروندان و صداقت و شفافیت مدیران شهری با مردم است که میتواند مسائل اجتماعی را مسالمتآمیز حلوفصل کند. در روزگاری هستیم که با افزایش فنّاوری در کنار افزایش جمعیت شهری و شهرنشینی روزبهروز بهسوی کاهش سطح تعامل میان افراد و افزایش تنش میان افراد با هم و با دولتها و مدیریتهای شهری در حرکت هستیم. طبعاً مدیریتهای قدیمی و سنتی در شهرهای بزرگ با ساختارهای سنگین و کندی روندشان برای رسیدگی به همه زوایای زندگی شهروندان بدون مشارکت تکتک آنها، کارآمدی لازم را نخواهد داشت. بهناچار باید بهسوی نقش دادن به مردم برویم وگرنه عقب میمانیم و شکست خوردهایم.
مدیریت یکپارچه توسط مجلسهای محلی و شهرداریها، از نظر حاکمیتی نیازمند چه ارادهای در چه حوزههایی هستند؟
در ابتدا باید حاکمیت به این باور برسد که مدیریت یکپارچه توسط مجلسهای محلی و شهرداریها یک ضرورت اجتنابناپذیر برای گریز از تمرکزگرایی و رفع تبعیض و اداره بهتر امور است. دراینزمینه اگرچه دولت در سال 93 لایحه مدیریت یکپارچه محلی را به مجلس ارائه داد اما محتوای این لایحه مورد نقد بسیاری از کارشناسان قرار گرفت. بهطور مثال حذف اختیار انتخاب شهردار از شورا بدون افزایش اختیارات جدید در پیشنویس اولیه نشان میداد که چنین باوری در درون دولت وجود ندارد، زیرا نهتنها قدمی برای عملی شدن مدیریت یکپارچه محلی برداشته نشده بود؛ بلکه قدرت نظارتی شورا بر شهرداری را نیز زیر سؤال میبرد؛ بنابراین نخستین گام رسیدن به این باور است و برداشتن گامهای بعدی بهطریقیکه در عمل منجر به افزایش اختیارات شوراها بهعنوان مجلسهای محلی و شهرداریها شود و نه صرفاً توجه به جنبه شعاری و تبلیغاتی آن.
مجلس و دولت که خود را دراینزمینه رقیب خود میدانند،آیا با چنین تحولی کنار خواهند آمد؟
اگرچه این طرح به نفع منافع کلی نظام و کشور خواهد بود اما باتوجهبه نوع نگاه حاکم بر سیستم دولتی و همچنین مجلس که ممکن است افزایش اختیارات مجلسهای محلی را به غلط درراستای کاهش اختیارات و نفوذ خود در جامعه تصور کند، این دو رکن حاکمیتی استقبالی از آن نخواهند کرد و چنانچه چنین طرحی به تصویب برسد اشکالات و معایب آن بهدلیل این نوع نگاهها از مزیتهایش بیشتر خواهد بود. مگر اینکه واقعاً چنین باوری در همه ارکان حاکمیتی بهوجود بیاید و این طرح پساز بررسی دیدگاههای کارشناسی و تخصصی و به شُور گذاشتن با شوراها و رفع اشکالات آن برای مراحل بعدی و درنهایت تصویب و اجرا برود.
دراینزمینه ساختار حزبی کلان کشور و ساختار حزبی خُرد در استانها چه تحولی باید بپذیرند تا حوزه محلی بیشاز گذشته فعال شود و نظام از پائین به بالا تکوین یابد؟
درابتدا باید ساختار حزبی را در کشور تعریف کرد و مشخص کرد که آیا در کشور حزب به معنای واقعی وجود دارد یا خیر و تأثیر و میزان نفوذ احزاب بهخصوص در جوامع سنتی و استانهای دورافتاده مانند سیستانوبلوچستان چگونه است؟ آیا واقعاً احزاب صرفنظر از اینکه از چه جناحی هستند توانستهاند اعتماد مردم را جلب و خود را بهعنوان حزب به معنای واقعی و اثرگذار آن مطرح کنند؟ به نظر میرسد اساساً ساختار حزبی در کشور بهمعنای خاص آن وجود ندارد و در استانهایی مانند سیستانوبلوچستان نتوانستهاند جای پایی برای خود در معادلات سیاسی باز کنند و بیشتر شبیه ستادهای انتخاباتی در ایام انتخابات هستند تا حزب. ازاینرو ابتدا باید احزاب به معنای واقعی و اثرگذار آن شکل بگیرند و مورد پذیرش جامعه قرار گیرند تا بعد بتوان در مورد تحول در ساختار آنها سخن گفت.
اگر بخواهد لایحه مدیریت یکپارچه شهری اجرا شود چه شرایطی باید فراهم شود بهویژه از نظر اجتماعی و نهادین؟
پذیرش این ضرورت توسط حاکمیت و مردم، نخستین شرطیست که لازمه اجرای چنین لایحهایست.