خودنویس
سید محمدحامد ثابت
من خاک و تو بذرِ در آغوشم
قد کشیدی
رفتی
اما من هنوزم همون خاکم
هستم
تا زمانی که ریشه در قلب من داری
هرچند که تو
همیشه نگاه به آسمان داری
دیگر دلم را
دستآویز
هیچ آویزی نخواهم کرد
کنج دلم
جای زخم میخ است هنوز
روزهای سال را بهانه کردهام
تو را یاد کنم
من سالها منتظرم
تو مرا یاد کنی
نفهمیدم
کدام قسمتم بودی
جدا شدی
تمامم درد میکند
کلمهها
ساختهاند حرف مرا
تصاویر
نقاشی از بیانِ من
دلم را نتوانستند برسانند به تو
چشمها هیچگاه دروغ نمیگویند
خوب نگاه کن
در آخرین نامه
چشمهایم را برایت فرستادهام