بررسیِ پیامدهای افزایش خشونت در جامعه
آمپرچسباندن در نقطهجوش!
ظهور خشونت در جامعه آنجایی پا را فراتر میگذارد که سلامت جسمی و روانی افراد را بهخطر بیندازد، روی روابط و تعاملات اجتماعی و خانوادگیشان تأثیر منفی بگذارد، تصمیمگیری و کارشان را مخدوش کند یا بدترازهمه، به دیگران سرایت و جامعه را به ویروس خشم مبتلا کند. بهگزارش ایرنا؛ قرارگرفتن ایرانیها در میان خشمگینترین و مضطربترین مردم دنیا، هشداریست که گاهوبیگاه ازسوی جامعهشناسان و بااستنادبه مطالعات کشوری و بینالمللی مطرح میشود. موارد مستند آن نیز در چندوقتاخیر در زورگیریهای خشن، قمهکشی و نزاعها و حتی در رفتار برخی مأموران دیده شده است.
جامعه بهدلایل مختلف غمگین و عصبانیست؛ از خیابان و کوچه و بازار گرفته تا در محل کار و فروشگاه و حتی پارک، بهبهانههای کوچک و حتی خندهدار، ناگهان از کوره در میروند و این کنشها و واکنشها از مردم عادی تا سیاستمداران تفاوتی ندارد. در سببشناسی بروز خشونت زیاد گفته و نوشتهاند.
برخی آنرا حاصل مدیریت نامناسب جامعه میدانند و میگویند، وقتی در سطوح بالای مدیریت جامعه نزاع و تنش، توهین و هجمه زیاد است، طبقات پائینی نیز از سرایت این نزاعها در امان نخواهند ماند. برخیدیگر، بیثباتی، نبود اطمینان و فشارهای اقتصادی را منشأ مهمتری برای بروز عصبانیت در جامعه میدانند. عامل دیگر خشم، احساس تبعیض و نابرابریست. علل بروز خشونت هرچه باشد، از اهمیت نادیدهگرفتهشدن مطالبات جامعه و بیتوجهی به انتظارهای فزاینده آن نباید غافل شد؛ جامعهای که بهنظر میرسد مهارت کنترل و مدیریت این احساس نامطلوب را از دست داده. پرسش ایناستکه پیامدهای فردی و اجتماعی خشونت چه میتواند باشد؟ درارتباطبا افزایش، علل و عوامل خشونت در کشور جمشید میرزایی (جامعهشناس و استاد دانشگاه) میگوید: «سال ۲۰۱۴ سازمان بهداشت جهانی در تعریف خشونت گفت؛ استفاده آگاهانه از زور، قدرت، تهدید یا بهکارگیری واقعه زور علیه خود، دیگری، گروه یا یک جماعتی که نتیجهاش آسیب، مرگ یا زیان روانشناختی عدمرشد و محرومیت است. این تقریباً تعریفی موردتوافق است و روی برخی از مفاهیم تأکید خاص دارد؛ مانند استفاده آگاهانه از زور یا قدرت علیه خود یا دیگری و حتی یک جماعت. به جنبههای روانشناختی خشونت هم توجه شده؛ یعنی حتی اگر تهدیدی صورت گیرد که علیه افراد باشد؛ آنهم خشونت محسوب میشود. دراینتعریف به نتیجه خشونت هم اشاره کرده که رشدنکردن و محرومیت است». میرزایی ادامه میدهد: «سازمان بهداشت جهانی همچنین یک دستهبندی از خشونت ارائه میدهد که در مطالعات بسیار موردتوجه قرار میگیرد. این سازمان، خشونت را به سه دسته تقسیم میکند؛ یکی خشونت علیه خود مثل خودآزاری یا خودکشی. دوم خشونت بینشخصیست که دو یا چند فرد، با هم مشکل پیدا میکنند و علیه هم خشونت میورزند که میتواند خشونت علیه شریک جنسی، اعضای خانواده، افرادی در محله یا جمع آشنایان یا غریبهها باشد. همسرآزاری، سالمندآزاری، کودکآزاری، آسیبرساندن به فرد دارای هرگونه معلولیت جسمی یا ذهنی که در خانه هست نیز جزو خشونت با آشنایان هستند. نوع سوم، خشونت جمعی که هم سازمانیافته است و هم کل یک جامعه یا جماعت درگیر آن میشوند. ایننوع را خشونت ساختاری هم مینامند». این جامعهشناس توضیح میدهد: «مثلاً زمانیکه سیاستهای اقتصادی منجر به افزایش فقر و نابرابری شود، نوعی اعمال خشونت نسبت به بخشی از جامعه است که پیامدهای منفی این سیاستهای اقتصادی به آنان تحمیل میشود. زمانیکه آزادی بیان وجود ندارد و به منتقدان و مخالفان یا حتی به احزاب و گروهها، اجازه فعالیت داده نمیشود یا درصورت فعالیت، برخوردهای تند صورت میگیرد، این خشونت سیاسیست. نوع دیگر از خشونتِ جمعی، خشونت اجتماعیست؛ بهاینمعناکه در حوزه سبک زندگی و روابط اجتماعی، محدودیتهایی برای افراد قائل میشوند». این پژوهشگر ادامه میدهد: «مطالعات نشان میدهد افراد ارائهدهنده خدمات سلامت، بارها مورد آزار، تهدید و خشونت ازسوی مراجع قرار میگیرند. آزار جنسی زنان در محیط کار و محیطهای عمومی گزارش شده است که نشان میدهد میزان خشونت بینشخصی بسیاربالاست». از نگاه وی؛ در حوزه اجتماعی نیز سیاستهای نادرست، وضع را بهمراتب بدتر کرده است. در حوزه سیاسی بیتوجهی به آزادیهای مندرج در قانون اساسی و ... به بروز خشونت سیاسی به اشکال مختلفی منجر میشود. مجموعه این خشونتهای ساختاری، وضعیتی را بهوجود میآورد که امروز کموبیش در جامعه میبینیم. وضعیت نامطلوبیست و میزان بالایی از استرس و فشار در جامعه وجود دارد که هربار بهشکلهای مختلفی بروز پیدا میکند و حاصل آن، انواع مختلف خشونت است؛ یعنی وقتی خشونت در متن روابط اجتماعی هست، بازتولید میشود. مسئولیت اینوضعیت برعهده نظامهای سیاسیست.
بهگفته وی؛ خودآگاهی نسبت به پیامدهای خشونت، براساس نوعی خاطره تاریخی که به خشونتهای پیشازانقلاب و دهه اول انقلاب بازمیگردد، موجب شده نوعی کنترل مدنی در جامعه ایران شکل بگیرد. جامعه ایران، جامعه ناامیدی نیست. جامعه ناامید، موضوعیت یا معنا ندارد. همانطورکه «ریچارد رورتی»؛ فیلسوف امید میگوید: «اینکه از ناامیدی کسی یا جامعهای سخن بگوییم، آنوقت باید بگویید نسبت به چهچیزی امیدوار است و نسبت به چهچیزی ناامید». این جامعهشناس ادامه میدهد: «براساس شواهد؛ بازتولید خشونت، بسیار شتاب پیدا کرده و در مواردی مانند ارجاع به پزشکی قانونی، نزاعهای خیابانی دیده میشود؛ یعنی ازیکسو جامعه درحالطیِ اینمسیر است و گویی نوعی برنامهریزی برای خشونت بیشتر انجام میشود و ازسویدیگر، بهاعتقاد من، یک خودآگاهی و فهم عمومی از آثار خشونت بالا در جامعه هست که تاحدممکن باعث کنترل خشونت در جامعه ایران شده. بهایناعتبار، نسبت به آینده خوشبین هستم؛ گرچه طبیعیست درصورتیکه این ساختارها را به روند کنونی ادامه دهند، بهطور اجتنابناپذیری وارد دورهای از خشونت شویم که غیرقابلکنترل باشد». بااینحال، یکیدیگر از ابعاد اینمسئله آثار روانی برای جامعه است. مصطفی فروتن (روانشناس و پژوهشگر علوم رفتاری) نیز درارتباطبا پیامدهای روانی رشد میزان خشونت در جامعه، میگوید: «زمانیکه میخواهیم به انواع خشونت؛ بهویژه خشونت اجتماعی بپردازیم، دو دسته از عوامل فردی و اجتماعی موردتوجه قرار میگیرند. در حوزه عوامل فردی، شیوه فرزندپروری و سبک زندگی موردنظر است». این روانشناس توضیح میدهد: «امروزه بر میزان جمعیت افزوده شده؛ چنانکه در فضایی که پیشازاین فقط پنجنفر زندگی میکردند، امروزه ۵۰نفر زندگی میکنند و این افزایش جمعیت، یکی از دستاوردهای زندگی جمعیست. همچنین تودهشدن منابع در یک شهر یا استان یا درجاییکه شرایط کار یا روابط اجتماعی راحتتر قابلاجرا باشند، مهاجرت را بهدنبال دارد». وی خاطرنشان میکند: «بعد از ظهور مهاجرت، شاهد تداخل فرهنگها و خردهفرهنگها خواهیم بود و زمانیکه افرادی از گروههای مختلف با رویکردهای روانی،اجتماعی متفاوت کناریکدیگر قرار میگیرند، معمولاً نمیتوانند حرف هم را بهخوبی بفهمند و بههمیندلیل ممکن است نتوانند مسائل را حل کنند و درنتیجه به مشکل برمیخورند». این پژوهشگر با یادآوری پیامدهای ناامیدیها بر وضعیت اجتماعی، میگوید: «اینمقوله را میتوان در موقعیتهای فردی و اجتماعی تعبیر کرد؛ بهعبارتی، وقتی فرد در اجتماع به تبعیضها توجه میکند، ناخودآگاه حس بیعدالتی مزمن در وجودش ریشه میدواند که اینمسئله وی را بهسمتی میبرد که فکر میکند فردایِ من نیز چنین است و هرچه تلاش کنم، به جایی نمیرسم. مصداق اینقضیه آناستکه در بحرانهای اجتماعی یا جشنهای ملی، برخیازافراد از چنین فضاهایی سوءاستفاده کرده تا بتوانند فشار روانی خود را تخلیه کنند که اینمسئله نیز بر خشونتها تأثیرگذار است». این روانشناس بابیاناینکه بسیاری، فقر و عوامل اقتصادی را زمینهساز خشونت میدانند، تصریح میکند: «چنین موضوعی حقیقت ندارد و اگر قرار باشد فقر را بهعنوان عاملی برای تولید خشونت بدانیم، لزوماً باید خشونت در کشورهای خیلی فقیر بسیاربالا باشد؛ درحالیکه کشوری مانند هندوستان که جمعیت زیاد و فقر زیادی دارد، شاخص خشونت آن بهاندازه دیگر کشورها بالا نیست». فروتن تشریح میکند: «عامل اصلی خشونت در جوامع، معمولاً تحقیر و ناکامیست و زمانیکه هریکازما احساس میکنیم به آنچه باید نمیرسیم؛ خشونت رخ میدهد. معمولاً زمانی رفتار خشونتبار انجام میدهیم که احساس ناکامی میکنیم. خشونت، محصول ناکامیست و در زوایای مختلف اتفاق میافتد». این محقق علوم رفتاری درادامه، بر نقش آلودگیهای محیط در ترویج خشونت اشاره و اظهار میکند: «آلودگیهای صوتی، زیستمحیطی و آلودگی در هر زمینهای میتواند؛ عاملی برای تحریک باشد؛ یعنی آلودگیها عاملی تحریککننده و نه تعیینکننده در ایجاد خشونت هستند. برای رفع خشونت در جامعه باید مهندسی معکوسِ ایجاد آنرا درنظر گرفت و همانطورکه در ایجاد خشونت عوامل فردی و عوامل اجتماعی نقش دارند، درخصوص راهکارها نیز باید به اینمسئله توجه کرد». این محقق علوم رفتاری اضافه میکند: «یک راهکار اینکه سیاستگذاران باید پاسخگوی آن بوده و با اقداماتی همچون گسترش فضاهای اجتماعی مثبت و تعاملات سازنده، دراینزمینه گام برداشته و در قالب برنامههای گروهی و اجتماعی چنین برنامههایی ازطرف ساختار سیاستگذاری تعریف شود». فروتن بابیاناینکه درمورد حوزه فردی آنچه باید انجام شود ایناستکه خانوادهها بیاموزند و آموزش دهند، میافزاید: «متأسفانه برخی خانوادهها به نقش کلیدی خود توجه نکرده و فکر میکنند همه مسئولیت متوجه دیگران بوده و فقط مسئولیت خود را زایش و تولیدمثل میدانند که چنین تفکری اشتباه است. این اشتباهی بزرگ است که در خانوادهها اتفاق میافتد و ما آموزش مهارتهای درست در خانوادهها را بهعنوان هسته مرکزی جامعه ضروری میدانیم و درخواست ما از خانوادهها ایناستکه شیوههای درست را آموخته و به فرزندان خود بیاموزند». فروتن درخصوصاینکه چه اقداماتی برای کاهش خشونت در جامعه انجام شده؟ گفت: «سیاستگذاران باید دراینزمینه برنامهسازی کنند. تولید برنامههای رسانهای، برگزاری دورههای آموزش سازمانی و کلاسهای آموزش شهروندی؛ نیز برگزاری کلاسهای رایگان دراینحوزه برای خانوادهها نمونهای از این سیاستهاست». وی تأکید میکند: «برای پیشگیری از مسئله خشونت، اصلاح ویژگیهای شخصیتی افراد در سطح خرد و اصلاح محیطهای ساختاری محل زندگی آنان در خانواده و جامعه بزرگتر؛ بهویژه تولید و توزیع عادلانه منابع ارزشمند، روزآمدکردن قوانین و آئین دادرسی و اصلاح دستگاههای انتظامی و قضایی درجهت پیشگیری از تضییع حقوق مردم، احیا و تقویت خانههای داوری و ایجاد فضای آزاد برای ترویج فرهنگ گفتوگو و رشد خردگرایی و خردورزی ضروریست». فروتن در پایان میگوید: «درهرحال، اگر گامی برای مدیریت این خشونت هیجان منفی برنداریم، با مشکلات بدتری روبهرو خواهیم شد و آنوقت دیگر فرقی نمیکند که مسبب خشونت، سیاستمداران هستند یا گرانی یا ترافیک دیوانهکننده شهرهای بزرگ». کنترل احساس منفی از درون انسانها به صحنه اجتماع راه مییابد و پیامدهای جبرانناپذیر و نامطلوبی دارد. اگر حفظ انسجام و همبستگی، ترویج امید و مثبتاندیشی و مقاومت برای گذار از روزهای سخت دغدغه دولتمردان است، باید بدانند که دستکم با صحبتهای ناپخته، نباید هیزم به آتش خشم مردم بریزند.