به بهانهی اجرای تئاتر «جایی در ناکجا آباد» در آلمان
فاصله تئاتر ایران با اروپا؛ فقط چند سال نوری!
سایه -گروه فرهنگ و هنر
علیرضا کوشک جلالى، نویسنده، کارگردان، مترجم، پژوهشگر و مدرس حوزه تئاتر ایران، براى دومین بار از سوى تئاتر ملى مانهایم آلمان، براى اجراى اثر نمایشى خود «جایى در ناکجا آباد» به این تئاتر دعوت شد. این اثر که براساس نمایشنامه «رابینسون و کروزو» و با همکارى گروه نمایش «آینا» از شهر تبریز شکل گرفته، روزهای ششم دسامبر در مانهایم و همچنین نهم و دهم دسامبر در شهر کلن روى صحنه رفت. این نمایش برنده جایزه ویژه تماشاچیان جشنواره بینالمللى تئاتر فجر در سال ٩٢ بوده و در شهرهاى تبریز، مشهد، اهواز و تهران نیز اجرا شده است. همچنین نمایش «محاصره شمال شرقى» به کارگردانى این هنرمند، در ماه دسامبر، به عنوان کاندید بهترین اجراى سیاسى سال ٢٠١٥ در شهر کلن آلمان معرفى شد. پیش از این نیز نمایشهای دیگر کوشک جلالى با نامهاى «پستچی پابلو نرودا»، «پوزه چرمى»، «موسیو ابراهیم و گلهای قران» و «کاروان سوخته» نامزد بهترین اجراهاى آلمان بودهاند.
کوشک جلالى که عضو کانون کارگردانان تئاتر ایران و آلمان است، فعالیت هنرى خود را به عنوان نویسنده و کارگردان از سال ١٩٨٦ در آلمان آغاز کرده و در سال ٢٠٠٤ گروه نمایشى «على جلالى آنسانبل» را در شهر کلن پایهگذارى کرد. او همچنین از سال ١٩٩٩ تا ٢٠٠٤ مدیریت هنرى خانه فرهنگهاى جهان در این شهر را عهدهدار بوده است. او تاکنون ٤٢ نمایش در کشور آلمان و ۱۴ اثر نمایشى را در ایران روى صحنه برده است. علیرضا کوشک جلالى از جمله کارگردانانى است که آثار نمایشى خود را با حضور هنرمندان شهرستانهاى مختلف ایران روى صحنه مىبرد. وى اخیرا از اجراى دو نمایش «خداى کشتار» و «جنون محض» با همراهى هنرمندان کرمان خبر داد و قصد دارد به زودى بنیاد نمایشنامهنویسى را در حمایت از نمایشنامه نویسان استانها تشکیل دهد. به اعتقاد او حدود هشتاد درصد از امکانات رشد تحصیلى و فرهنگى کشور، به پایتخت اختصاص داده شده است. علیرضا کوشک جلالى، هنرمندی است که با وجود زندگى و فعالیت هنرى در خارج از کشور، همچنان نسبت به وطن خود احساس تعهد و تعلق میکند و با برگزارى کارگاههای آموزشی متعدد، همچنین کار با گروههاى مختلف تئاترى، به ویژه گروههاى شهرستانها، سعى دارد در انتقال آنچه را که از تئاتر اروپا آموخته به هنرجویان این حوزه دارد. از آثار به اجرا درآمده از او در ایران مىتوان به «مسخ»، «پابلو نرودا»، «خداى کشتار»، «موسیو ابراهیم و گلهاى قرآن»، «روبینسون و کروزو»، «دست نیافتنىها»، «سیستم گرونهلم»، «پوزه چرمى» و «بازرس» اشاره کرد. کوشک جلالى سال ١٣٩٣، مدرک درجه یک هنرى را از سوى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى دریافت کرد.
علیرضا کوشک جلالى را بیشتر به عنوان کارگردان ژانر تئاتر مردمى مىشناسند. ژانرى که به عقیده وى ستون فقرات تئاتر تمام کشورهایى است که در آنها تئاتر نه با قشری خاص، بلکه با عموم مردم در ارتباط است و تولید این نوع از تئاتر، بخش اعظمى از آثار جوامع مدرن را تشکیل مىدهد. وی در اینباره گفت: من با پرداختن به این شیوه، که بر شناخت هرچه بیشتر جامعهاى که در آن زندگى مىکنم متمرکز است، آثارم را براى مخاطب ملموس تر مىکنم. وى همچنین درباره جایگاه تئاتر مردمى در ایران و با اشاره به کمبود آن افزود: یکی از مهمترین عوامل در به وجود آمدن جدایی تئاتر و توده مردم، نداشتن تئاتر دولتی است. ما چند بازیگر، کارگردان، نویسنده، طراح صحنه و... داریم که در استخدام دولت باشند تا بتوانند بدون دغدغه مالی به تولید آثار هنری بپردازند؟.
او همچنین عامل دیگر این جدایی را گرایش افراطی برخی هنرمندان تئاتر به تولید آثاری میداند که تنها بخش کوچکی از فرهیختگان با آن ارتباط برقرار میکنند. البته در تمام طول تاریخ، توده مردم، آوانگاردهایی را که باعث پیشرفت و شکلگیری سبکهای هنری بودند درک نکردند و از آنها جدا ماندند، اما مگر در هر دورهای چند جریان آوانگارد حاکم بود؟ آوانگاردها در اقلیت بودند، اما به جرات میتوان گفت که سالهاست سالنهای تئاتر ایران در اختیار نمایشهای سوپر آوانگارد و سوپر پست مدرن است که در میان آنها، کارهای برجستهای هم به چشم میخورند، اما رشد این جریان میتواند دره بین تئاتر و توده مردم را عمیقتر کند. کوشک جلالی اعتقاد دارد در ایران نمایشنامههای کلاسیک به شکل اصلیشان اجرا نمیشوند، یعنی اجرایی که هم داستان را بازگو کند، هم حرف دل کارگردان را در لابلای قصه بگنجاند و هم اجرایی مدرن و با طراوت از این آثار ارائه دهد. به اعتقاد کوشک جلالی عدم امکانات مادی و معنوی برای به صحنه بردن چنین نمایشهایی (وجود هنرمندان حرفهای، که علاوهبر تسلط و شناخت چشمگیر بر حرفهشان، دغدغه مسایل مادی را هم نداشتهباشند) باعث میشود که سیلاب اقتباسهای الکن، تئاتر ایران را زیر ضربه بگیرد. به عقیده کوشک جلالى اگر نیمى از امکانات تئاتر اروپا، در اختیار چهرههاى جوان ایرانى باشد، تئاتر کشور دچار دگرگونى چشمگیری مىشود. این کارگردان مقایسه امکانات زیر ساختى تئاتر ایران را در مقایسه با تئاتر اروپا، همچون مقایسه میان آخرین مدل ماشین مرسدس بنز و اولین ماشین پیکان مىداند، با تاکید بر آنکه از نظر استعداد هیچ تفاوتى وجود ندارد. او در اینباره توضیح داد: از نظر امکانات زیر ساختاری مانند بودجه سالانه تئاترهای دولتی و تئاترهای خصوصی، تعداد سالنهای استاندارد نمایشی و تمرین، امکانات صحنهای، تعداد مدارس بازیگری و کارگردانی مجهز به نوینترین اسلوبها و تکنیکهای بازیگری و کارگردانی که به طور سیستماتیک، هنرمندان جوان را به دنیای تئاتر عرضه میدارند، تئاتر ایران با تئاتر اروپا چندین سال نوری فاصله دارد. وی گفت: یکی از برجستهترین این امکانات، رپرتواری بودن برنامه تئاتر است. این یعنی در عرض یک هفته ۴ نمایش مختلف روی یک صحنه اجرا میشوند و در عرض یک ماه گاه ۱۰ تا ۱۲ اجرا.
این در حالی است که در ایران، در یک سالن تئاتر، یک اثر نمایشی به مدت یک ماه و یا بیشتر روی صحنه میرود. کوشک جلالى یکى از دلایل مهم این شیوه رایج در ایران را کمبود امکانات مادی مىداند. به عقیده او تئاتر ایران در عرض یک ماه، برای یک اجرای بدون نقص فنی، در یکی از مجهزترین سالنهای نمایشی کشور، سالن اصلی تئاتر شهر، با مشکلات فراوانی روبهرو است. این سالن در سال ممکن است میزبان حداکثر ١٠ تا ١٢ اجرا باشد. کوشک جلالى افزود: در نتیجه، اجراهای صحنه ای ماهانه سالن اصلی تئاتر شهر کلن، برابر است با اجراهای سالانه سالن اصلی تئاتر شهر تهران. به خاطر امکانات یاد شده اجراهایی که با استقبال مردم روبهرو میشوند، سالیان دراز در برنامه تواتر باقی میمانند. چند سال پیش هزارمین اجرای نمایش کنتراباس را در کلن جشن گرفتند و هنوز این نمایش در حال اجرا است، ماهی یک بار. او گفت: از خیل نمایشنامههایی هم که من در آلمان کار کردم چندتاییشان است که بین ۳ تا ۱۸ سال روی صحنهاند، البته به شکل رپرتواری، یعنی ماهی یک تا سه اجرا. «جایی در ناکجاآباد» اثری است که قرار است پیام صلح را روی صحنه ببرد. این در حالی است که جهان امروز را جنگ، بحران مهاجرت و تروریسم احاطه کرده است. علیرضا کوشک جلالی دربارهی سهم هنر و هنرمند در رسیدن به جهانی آرام گفت: من برای دل خودم مینویسم و خوب میدانم که هیچ تاثیری ندارد، چون یک بدبین خوشبین استم، باز مینویسم و باز کارگردانی میکنم و امیدوارم که هنرم نجاتبخش باشد، اما در خفا به این حماقت از ته دل میخندم.