سوگیریهای مغرضانه در رتبهبندیهای جهانی
سروناز بهبهانی
آیا رتبهبندی شادی جهانی، ازنظر فرهنگی مغرضانه است؟ روانشناسان میتوانند بادرنظرگرفتن اینکه فرهنگهای مختلف، درباره شادی چگونه فکر میکنند، بهزیستی افراد را با دقت بیشتری اندازهگیری کنند. «امیلیانا آر سیمون توماس» (مدیر علمی مرکز علمی برتر دانشگاه برکلی) در مقالهای بهتاریخِ 20 مارس 2023 در مجله Greater Good مینویسد: هرسال، «گزارش جهانی شادی» 146 کشور در سراسر جهان را براساس میانگین سطح شادی آنها رتبهبندی میکند. جوامع اسکاندیناوی معمولاً در صدر جدول هستند؛ «ایالاتمتحده» و چند کشور مشخص اروپایی در اواسط (روبهبالا) و کشورهای جنگزده و عمیقاً فقیر نیز در انتهای لیست! «نمرات» از یک نظرسنجی درمورد «رضایت از زندگی» بهدست میآید که چیزی شبیه به این است: بادرنظرگرفتن زندگی خود بهعنوان یک کُل و استفاده از تصویر ذهنیِ یک نردبان، با شاخص «بهترین زندگی ممکن» بهعنوان 10 و «بدترین ممکن» بهعنوان 0، نشان دهید که در کدام پله میایستید. این سؤال، اساساً افراد را به فکرکردن درباره خویش و منابع، دستاوردها، فرصتها و موقعیتشان وادار میکند. اما اگر این سؤال (که نسخههایی از آن در تحقیقات روانشناختی در جهان استفاده میشود) نسبت به ایدئالهای فرهنگی خاص، تعصب داشته باشد، چه؟ یعنی اگر تنها جنسی از زندگی را «زندگی شاد» بداند، تکلیف چیست؟ نویسندگان یک مطالعه جدید میپرسند که «چگونه میتوان نتیجه گرفت که کشور A، شادتر از کشور B است؛ درحالیکه شادی اساساً براساس طرز فکر مردم در کشور A درمورد شادی سنجیده میشود؟» آنها در مطالعه خود، روشی حساس فرهنگی برای اندازهگیری رفاه ابداع کردند و دریافتند که رتبهبندیهای موجود، تمایل به دستکمگرفتن نمرات در برخی کشورها دارد! با انجام اینکار، آنها کشف کردند که چهچیزی ممکن است روشی دقیقتر برای اندازهگیری شادی در تمام جهان باشد. درواقع، زمینه فرهنگیِ ما، نحوه تفکر ما درمورد شادی را شکل میدهد؛ مثلاً رضایت از زندگی، روشی کاملاً فردی برای ارزیابی شادیست. سؤال، درمورد شما و تجربه خودتان است و احتمالاً برای افرادی از فرهنگهای فردگرایانه منطقیست. «فرهنگهای فردگرا» تمایل دارند که شادی را تجربهای از هیجان و سرگرمی بدانند. در کشورهای دیگر اما جهتگیریِ فرهنگی برای شادیِ بیشتر، رابطهمحور است و بر هماهنگی بینفردی و وابستگی متقابل اجتماعی متمرکز است. بهعبارتی، شادی در آنجا محدود به فرد نبوده؛ و ناشی از تجربیات خوبِ مشترک است. افراد در «فرهنگهای جمعگرا» معمولاً تنها درصورتی به شادیِ خویش امتیاز بالایی میدهند که سایر اطرافیانشان نیز شاد باشند و چنین حالتی را «رضایتمندتر» میدانند. برای دستیابی به این تفاوت، محققان حدود 13000نفر را در 49 کشور درمورد آرمانهای فرهنگشان درمورد شادی و همچنین سطح شادی خودشان موردبررسی قرار دادند؛ سپس، امتیازات شادی آنها را برایناساس تنظیم کردند. آنها به شرکتکنندگان در مطالعه که اکثراً دانشجو بودند، دو نظرسنجیِ متفاوت دادند. اولین نظرسنجی، «مقیاس رضایت از زندگی» نام داشت (مثلاً «شما از زندگی خود راضی هستید؟») دومین، «مقیاس شادی وابستهبههم» نامیده میشود و شادیِ مشارکتی را نشان میدهد (مثلاً «آیا معتقدید که شما و اطرافیانتان خوشحالید؟» یا «آیا دلتان میخواهد افرادی خاص را خوشحال کنید؟») از شرکتکنندگان در مطالعه خواسته شد به هر نظرسنجی، طوریکه بهنظرشان ایدئال است، پاسخ دهند؛ هم برای خودشان (خوشبختی من) و هم بااشارهبه خانواده (خوشبختی خانوادهام). دراینروش، «آرمان فرهنگی شادیِ» آنها درنظر گرفته شد. سپس از آنها خواسته شد که دوباره؛ هم درمورد خودشان و هم درمورد خانواده به نظرسنجیها از دیدگاه خودشان پاسخ دهند و این، «خوشبختی واقعیِ» آنها محسوب شد. «آرمان فرهنگی شادی» در کشورهای مختلف، متفاوت بود؛ از «ژاپن» (جاییکه مردم، شادی را بیشتر بهعنوان تجربه مشترک بهجای رضایت فردی از زندگی میدیدند) تا «چچن» (جاییکه مردم شادی را بیشتر بهعنوان رضایت شخصی میدیدند). در مرحله بعد، محققان امتیازات «واقعی شادی» افراد را برای درنظرگرفتن دیدگاه فرهنگ آنها درمورد شادی تنظیم کردند. یافتههای این تحقیق نشان داد که رتبهبندیهای «شادیِ ملیِ» موجود که بیشتر بر یک سؤال متمرکز بر خود درمورد رضایت از زندگی متکیست، شادی را در جوامعی که آرمانهای فرهنگی بر وابستگی متقابل، هماهنگی و رابطه متمرکز هستند، دستکم میگیرند؛ بهاینمعناکه در جامعه غربی (عمدتاً رتبههای خیلی بالا)، شادیِ خودم «ارجح» بر همه است و فرقی ندارد که چگونه تأمین میشود!