خودنویس
تو همان طلوع نوری که سحر بیافریند
تو امید شام وحشت که قمر بیافریند
تو تلألویی جهان را که نشسته در سیاهی
تو یگانهای به عالم که بشر بیافریند
همه تابش از تو باشد همه لاله از تو روید
تو مُصَورُ الحکیمی که هنر بیافریند
چو تویی پناهِ این جان زِ جهان چه اضطرابی
مگرش نداند آخر که ظَفَر بیافریند؟
زِ بلا منالی ای دل که خدا کرم نماید
همه روزگارِ تلخی زِ شِکر بیافریند
سارا بهادری
از پادرمیانیِ چشم
معرکه میگیری
در شش
گوشهی
دل
اهل کدام مذهبی؟!
که زنجیر پاره کرده هوش
به چموشی عشق ...
هدیه بهروز