• شماره 3000 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۱۶ بهمن

خودنویس

در دستم
شاخه گلی از خورشید
به میهمانی چشم‌هایت آمده‌ام
تا عشق را با ماه تقسیم کنم
حالا دیگر
ماه در دستان شب جا نمی‌شود
و ستاره‌ها را زمین می‌ریزد
ای روشنایی
ای مهربانی
بگو چه کنم با این چشم‌های بی‌قرار
با این شعرهای عاشقانه
بیا و قلبم را دوباره به‌کار بینداز
تا به وطن باز‌گردیم ...
اعظم بیناباجی

 

 

به ابرهایی که از وطن تو می‌آیند
خوش‌آمد می‌گویم!
هرچه‌قدر می‌خواهند ببارند
بارانش را تن‌پوش تنم خواهم کرد
برهان برزنجی

 

 

در برگ‌ریزان، کودکی می‌گرید،
نامش زمستان است!
در یخبندان، صدای پای دختری به گوشم می‌رسد،
نامش بهار است!
در میان گلزارها، صدای بانویی را می‌شنوم،
نامش تابستان است!
در زیر تابش و گرمای شعله‌های آفتاب،
صدای ناله‌های زنی شوهر‌مُرده را می‌شنوم،
نامش پاییز است ...
سوران ندار

 

 

در جستجوی ماه بودم
که دیدم افتاده است درون رودخانه،
یک شب!
ناصح ادیب

 

 

دل که در اندیشه فردا گذشت
موج شب از پرده مینا گذشت
جان که سراپا همه پروانه شد
بر سر دردانه‌ی زیبا گذشت
سینه که ایمان به لب آورده بود
خود همه عاشق ز ثریا گذشت
چشمه جوشانِ محبت ببین
کز سر هر مفلس تنها گذشت
مقطع تاریک غزل‌های من
زنده شد از ظلمت شب‌ها گذشت
سارا بهادری

 

 

من بی‌تو نیمه‌ای ناقصم!
ای نیمه‌ی دیگر زندگی‌ام
بیا و پرواز کن در میان زندگی من
تا حصار را بگشایم برای پروازت
تا که پر و بالت بشوم،
و تو هم آسمانم ...
بیان ابراهیم

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه