جایگاه فرهنگ در اقتصاد
وحید حاجسعیدی
اقتصاد، مقولهای پیچیده، بیرحم و چندلایه است که عمدتاً با مؤلفههای نرم میانه چندانی ندارد و بیشترین اثرپذیری را از مؤلفههای خشن و بهاصطلاح مردانه دارد. فلذا یافتن حلقه مفقودهای بهنام فرهنگ در این مدیوم کمی دور از ذهن بهنظر میرسد و حتی کارشناسان فرهنگی در گذشته نمیتوانستند رابطه قابلتأملی را بین این دو پدیده اجتماعی کشف یا ایجاد کنند. این ناهمگونی تا جایی پیش رفته بود که برخی اقتصاد و فرهنگ را خطهایی موازی قلمداد میکردند و امکان به هم رسیدن آنها را تاحدودزیادی ناممکن میدانستند؛ اما بهمرور و با پررنگ شدن تأثیرات فرهنگ بر سایر مقولات، شاخه اقتصاد فرهنگی نیز بهوجود آمد. اقتصاد فرهنگی شاخهای از علم اقتصاد است که به بررسی رابطه فرهنگ با نتایج اقتصادی میپردازد. این علم به دنبال این موضوع است که آیا اساساً فرهنگ برای پیامدهای اقتصادی اهمیت دارد یا خیر و چه ارتباطی با نهادهای اقتصادی دارد. کارشناسان این حوزه بر این باورند همانطور که گفتمان اقتصادی و عملکرد سیستمهای اقتصادی در یک بافت فرهنگی عمل میکنند و تأثیرات فراوانی بر سیستم فرهنگی القاء میکنند، عکس آن نیز صادق است. روابط و فرآیندهای فرهنگی نیز میتوانند در یک محیط اقتصادی وجود داشته باشند و آنها را میتوان در قالبهای اقتصادی گوناگون تفسیر کرد. از سویی هم شواهد در سطح اجتماعی و هم در سطح فردی نشان میدهد که نهادهای اقتصادی، سیاسی و ... یا بهعبارتی همان فاکتورهای غیرملایم جامعه، تنها عوامل تعیینکننده توسعه اقتصادی نیستند عوامل فرهنگی نیز نباید نادیده انگاشته شوند. بااینحال باید اذعان داشت که تأثیرپذیری فرهنگ از اقتصاد بهمراتب سریعتر، آسانتر و کمهزینهتر از تأثیرپذیری اقتصاد از فرهنگ صورت میپذیرد. امروزه با نمایش یک تبلیغات چندثانیهای در رسانهها میتوان ذائقه مردم را بهشکلی عجیب و غیرقابلباور تغییر داد؛ ولی اگر متولیان فرهنگی جامعه تلاش کنند با فراگیر کردن مطالعه یک کتاب یا یک پوشش سنتی بر اقتصاد کشور یا حتی یک استان تأثیر بگذارند، صرف سالها زمان نیاز است! بااینحال تجربه اقتصادی موفق برخی کشورها در چند دهه اخیر که تحتتأثیر مستقیم عناصر فرهنگی به وقوع پیوسته است، به روشنی نشاندهنده اهمیت و جایگاه قابلاعتنای فرهنگ در پیشرفتهای اقتصادیست. در حقیقت آموزههای فرهنگی و اخلاقی سرشار از عناصری هستند که در صورت برنامهریزی بلندمدت و نهادینه شدن آنها در جامعه، میتوانند در اقتصاد تحول ایجاد کنند. عناصری نظیر اعتقادات مذهبی و درونی، وجدان کاری، ارزش کاری، نوعدوستی، گذشت، دیگر خواهی، ارزشگذاری علمی، نظم و انضباط و ... در کنار وضع قوانین منطبق با اخلاقیات و اصول انسانی زمینه سالمسازی فعالیتهای اقتصادی و بهتبع آن توسعه اقتصاد را فراهم میسازند.