استفاده از موسیقی در رفع آفات یادگیری
فراگیری موسیقی، در ذهن کودکان مانند یادگیری الفبای زبان اهمیت دارد و قدرت دریافت کودک را ارتقا میدهد. موسیقی درمواجههبا انواع اختلالات یادگیری هم میتواند نقش درمانگر پیدا کند. یکی از اهدافی که ازطریق پرداختن به موسیقی و آموزش آن برای کودکانونوجوانان محقق میشود، استفاده از کارکردهایش در فرآیند یاددهی و یادگیریست. بهعبارتی، از روشهای درمانی موفق برای رفع آفات یادگیری، استفاده از موسیقی در آموزش است.
موسیقی، شکلی از «هنر» است که احساس، ادراک، عاطفه و شناخت انسان را بدون نیاز به تکلم و زبان منتقل میکند و «موسیقیدرمانی» بهمعنای «استفاده از موسیقی و برنامههای تنظیمشده موسیقیایی برای توانبخشی تمام بیماران (جسمی و روانی)» است. درهمینزمینه، «تأثیر موسیقی بر کاهش اختلالات یادگیری» عنوان مقالهای بهقلم «صدیقه فخار (و همکاران)» است که بهاینموضوع میپردازد. بهگزارش ایرنا؛ بخشهایی از این پژوهش را میخوانیم: فراگیری موسیقی در ذهن کودکان مانند یادگیری الفبای زبان اهمیت دارد و بههمانشکل عمل میکند و قدرت دریافت کودک را ارتقا میدهد. موسیقی حافظه صوتی کودکان و قدرت تمیز و دقت درک اصوات را نیز در آنها بالا میبرد. «کمیته ملی یونسکو» فراخوانی عمومی در جهان انتشار داده است که آموزش موسیقی بخشی از مواد درسی جدی و دبستانی شود و نشان از اهمیت این دانش در رشد ذهنی کودکان دارد. چنانچه در برنامه درسی و آموزشی کودکان نغمههای زیبا و بانشاط کودکانه قرار گیرد، هوش تجسمی و درک ذهنی کودکان را بالا میبرد و به رشد آنها کمک میکند؛ برعکس هرچه موسیقی کودک عاطفی یا هیجانی باشد خلق آنها آشفتهتر میشود و دقتشان پایین میآید. موسیقی بهدلیل ساختار ریتمیک و تصویرپردازی ذهنی ابزار خوبی برای رشد کودک است و در بسیاری مدارس جهان جزو برنامههای آموزشی قرار دارد. اگر کودکان با موسیقی خوب آشنا شوند، در آینده کمتر گرفتار موسیقی هیجانی میشوند. انواع مشخصی از موسیقی روی الگوی امواج مغز تأثیر میگذارند و فعالیت مغز را کند یا تند میکنند. بعضی معلمان گزارش دادهاند که آهنگهای کلاسیک دانشآموزان را آرام و ساکت میکند؛ درحالیکه آهنگهای جنگی، نظامی تأثیر انرژیزا دارند. انواع مختلف موسیقی باید استفاده شوند تا قدرت شاگردان را برای تحلیل صداها و الگوهای موسیقیایی بیشتر کند و درک آنها از نحوه برقراری ارتباط آهنگسازان توسط موسیقیشان را بالاتر ببرد. موسیقی میتواند وسیلهای قدرتمند برای تکمیل زمینههای درسی مختلف باشد. الگوها و سمبلهای موسیقی، مفاهیم زیربنایی هستند که به قابلفهمترکردن ریاضی کمک میکنند؛ مثلاً: یک ارتباط طبیعی ایناستکه هنگامیکه شاگردان ارزش نتهای کامل، نصفه و یکچهارم را یاد میگیرند به آنها کسر را نیز یاد بدهیم. ما میتوانیم مطالعه تاریخ را با دیدن تأثیرات آهنگهای وطنپرستانه روی احساسات و رفتار مردم تقویت کنیم. اگر دانشآموزان یاد بگیرند مردم چطور از ضرب طبل و ترانههای دورهگردی استفاده کردهاند تا اطلاعات یا اجزای یک فرهنگ را از محلی به محل دیگر منتشر کنند، میتوانند فهم بیشتری از ارتباط آنها داشته باشند. در یک کلاس فیلمسازی یا داستاننویسی، دانشآموزان میتوانند تجربه کنند که وقتی یک فیلم وحشتناک تماشا میکنند، چطور انواع مختلفی از موسیقی احساس آنها را تحتتأثیر قرار میدهد. وزن و قافیه مکانیسمهای زیادی برای ذخیره اطلاعات که یادسپاری آنها، مشکل بود را فراهم میسازند. یادآوری اطلاعاتی که در قالب موسیقی یا قافیه باشد راحتتر از یادآوری همان اطلاعات در قالب نوشته است. بچههای کوچکی را درنظر بگیرید که آهنگها و شعرهای بچهگانهای را که آموختهاند، بهراحتی میخوانند. اختلالات یادگیری مهمترین علت عملکرد ضعیف تحصیلی محسوب میشوند و هرساله تعداد زیادی از دانشآموزان بههمینعلت در فراگیری مطالب درسی دچار مشکل میشوند. ناتوانیهای یادگیری به دو دسته اصلی تقسیم میشوند: ۱. ناتوانیهای یادگیری تحولی ۲. ناتوانیهای یادگیری تحصیلی. ناتوانیهای یادگیری تحصیلی خود سه دستهاند: ناتوانی یادگیری ریاضیات، ناتوانی یادگیری خواندن (نارساخوانی)، ناتوانی یادگیری نوشتن (نارسانویسی) یا همان املانویسی. حساب را زبان همگانی نامیدهاند. حساب زبان نمادینیست که بشر را قادر میسازد درباره امور کمی بیندیشد، آنها را ثبت کند، اندیشهها و مناسبات فیمابین کمیتها را بههم ارتباط دهد. پهنه ریاضیات شامل شمارش، سنجش، حساب، محاسبات، هندسه و جبر است. از میان تمام مشکلات یادگیری ریاضی اهمیت بیشتری دارد. برخی از کودکان با اختلالات ویژه یادگیری، دشواری در درک مسائل ریاضیات دارند. اینگروه از کودکان معمولاً درزمینه درک روابط فضایی دچار مشکل شدید هستند. در بررسی دشواریهای ریاضی اینگروه از کودکان باید به مشکلات درک بینایی و تفکر این کودکان نیز توجه شود. اکثر کودکانی که ناتوانی یادگیری دارند، لزوماً نمیتوان گفت در مفاهیم عددی نیز دچار اختلال هستند. درواقع بسیاری از کودکانی که ناتوانی شدید در خواندن داشتهاند، دیده شده که در مهارتهای کلی بسیارقوی بودهاند. بااینحال حساب جزو درسهاییست که برای دانشآموزان ضعیف همواره بهعنوان حیطهای از مشکل تحصیلی رخ نموده است. مشکل حساب توجه بیشتری را بهخود معطوف داشته است و این توجه ممکن است بهایندلیل باشد که همه کودکان در سالهای اولیه دبستان ملزم به انجام محاسبات حساب هستند ولی موضوعات دیگر را بعدها میتوانند انتخاب کنند. همچنین ایننکته بیانگر این واقعیت است که محاسبات حساب نقش مهمی در زندگی روزمره ایفا میکنند. دلیل دیگر ممکن است اینباشدکه مشکل حساب متعاقب آسیب مغزی در بزرگسالی (محاسبه پریشی) مشکلی شناختهشده و مطالعهشده است. یکی از بزرگترین مشکلات تحصیلی کودکان ناتوان در یادگیری، ضعف آنها در خواندن است. خواندن بهعنوان یک مهارت حیاتی در جامعه، پایه یادگیری هم در محیط مدرسه و هم در خارج آن است. اصطلاح نارساخوانی درزمینه ناتوانیهای یادگیری، معمولاً برای کودکانی بهکار میرود که مشکلی در یادگیری خواندن دارند. گروهی البته نارساخوانی را بهعنوان ناتوانی خواندن بهعلت ضایعه مغزی یا اختلال در کارکرد نظام اعصاب مرکزی میدانند. در قطب مخالف، گروه دیگری از مؤلفان نارساخوانی را بهعنوان ناتوانی در خواندن نگریسته و میگویند: «بهبیان ساده نارساخوانی اشکالات و اختلالاتیست که در خواندن یک فرد وجود دارد»؛ یا نارساخوان کسیست «با هوش متوسط یا بالاتر؛ که بااینحال در یادگیری خواندن دشواریهایی پیدا میکند». در مراتب مهارتهای زبان، نوشتن آخرین مرحلهایست که آموخته میشود. آموختههای بنیادی و تجارب مفید مهارتهای زبانی در گوشدادن، سخنگفتن و خواندن درواقع پیشنیازی برای نوشتن محسوب میشوند. اصطلاح «دیسگرای» برای کودکانی که علیرغم هوش طبیعی بسیاربد مینویسند، بهکار میرود. این کودکان معمولاً آئینهنویسی یا وارونهنویسی میکنند، یا بسیاربد خط مینویسند. برخی از محققان عقیده دارند که بدنویسی این کودکان معمولاً بهدلیل عدمهماهنگی حرکتی آنان است اما بههرحال نوشتن باید بهعنوان عملی پیچیده که شامل رشد ذهنی مهارتهای حرکتی و بیناییست درنظر گرفته شود. این اختلال بیشتر بهصورت اشتباههای دستوری نقطهگذاری در جملهها، جملهبندی ضعیف، اشتباه متعدد املایی (شامل جاانداختن کلمه یا حرف، جابهجاکردن حروف، تمیز حروف مشابه، اشتباه در حروف عربی و ...) و دستخط بسیاربد مشخص میشود. این مشکلات بهحدیست که باعث اختلال در پیشرفت تحصیلی در زندگی روزمره مستلزم مهارتهای نوشتاری و نیز به نقص حسی و عدمامکانات آموزشی نیز مربوط میشود. کنترل رفتار جهت توسعه مهارتها و یادگیری در افراد دچار ناتوانی یادگیری ضروریست. موسیقی همراه با نظم و ساختار توأمان میتواند بهعنوان تقویتکنندهای جهت تسهیل رفتار و کنترل تحریکات استفاده شود. مثلاً: فعالیتهای شنیداری موسیقی باعث توجه و نظمبخشی و بهخاطرآوری محرکات شنوایی را فراهم میآورد و به تمرکز در وظایف محوله کمک میکند. از بلندی و کوتاهی صدا، سرعت، رنگ و زیروبمی برای کمک به تقویت هشیاری و تشخیص شنیداری استفاده میشود. آوازها و بازیهای موزیکال که صدا را به اعمال، دستورات یا اشیاء ربط میدهند، میتواند به یادگیری درک و پاسخ به محرکهای شنوایی کمک کند. ریتم و نظم در موسیقی میتواند در تقویت ساختار برنامههای آموزشی درزمینه مفاهیم فضایی مورداستفاده قرار گیرد. لمس و حرکت بدن طی آواز میتواند تصور بدنی آنها را تقویت کرده و مفاهیم مربوط به جهتیابی (راست، چپ، بالاوپایین و ...) همراه با حرکات و آواز آموخته شود. تشخیص فضایی و توانایی کنترل حرکتی که نیاز به هماهنگی چشم و دست دارد نیز تقویت میشود. عبارات آهنگین موسیقی در بهخاطرآوری اطلاعات تحصیلی مانند جدولضرب کمک میکند. همچنین ترکیب علائم بینایی و شنوایی میتواند در تقویت حافظه کوتاهمدت و یادگیری کمک کند. فعالیتهای موزیکی که در آن از وسایل بصری استفاده میشود «هماهنگکردن تحریک دو کیفیت حسی» را میآموزد و همچنین تسهیلاتی جهت کشف رمزها و بهکاربردن اطلاعات را فراهم میسازد. تحقیقات نشان میدهد: موسیقی ازطریق تأثیر بر هورمونهای مختلف، ضربان قلب و فشارخون، تغییر پتانسیل الکتریکی عضلهها و همچنین تقویت مهارتها و حرکات بدن و زمینههای روانشناختی وارد عمل شده است. بهعبارت دقیقتر: موسیقی با تحریک مرکز عواطف در مغز (سیستم لیمبیک) بر اعصاب مرکزی و خودکار واکنشهای بیوشیمی و عضلانی اثر گذاشته و همچنین با تأثیر بر حافظه و یادآوری خاطرات و احساسهای گذشته تغییراتی را در شرایط فیزیولوژیک و پزشکی بر جای میگذارد.