کد خبر:
405724
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۳ سه شنبه ۱۴ اسفند -
08:25
دکتر مهرداد ناظری؛ سردبیر مجله «ادبیات توسعه گرا»:
باید ادبیات را به خدمت توسعه درآوریم
«ادبیات توسعهگرا» عنوان مجله جدیدیست که بهصورت ویژهنامه تخصصی و ضمیمه روزنامه «سایه» بهتازگی منتشر شده است. «مهرداد ناظری»؛ ایدهپرداز و نظریهپرداز ادبیات توسعهگرا و سردبیر این مجله، دانشآموخته دکترای جامعهشناسی با گرایش گروههای اجتماعی و عضو هیئتعلمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام(ره) است که پژوهشهایی درباره جامعه عشقمحور و ادبیات توسعهگرا انجام داده است. بهگزارش ایبنا؛ با وی بهگفتوگو نشستهایم.
«مهرداد ناظری» درمورد ادبیات توسعهگرا و زمینههای شکلگیری این ایده میگوید: «در چندسالاخیر صرفاً در حوزه ادبیات کار کردهام. باید در مسیری حرکت کنیم که به توسعه کشور کمک کند. از گذشته تا امروز، همیشه وقتی در ایران، برنامهریزی توسعه کردهایم، منبع اصلی برای توسعه را نفت و گاز درنظر گرفتهایم. اقتصاد همیشه در اولویت بوده است. اقتصاد، مدار اصلی برنامهریزی ما بوده و توسعه فرهنگی و سیاسی و اجتماعی در اطراف آن بودهاند. واقعیت ایناستکه ادبیات توسعه در ایران خیلی عوض شده. درواقع محور توسعه، فرهنگ است. جامعه ما یک جامعه با سابقه تمدنی بسیاربالاست. در جهان، هر کشور را با یک مزیتی میشناسند؛ مثلاً بنز و بیامو مهمترین محصول مشهور آلمان است یا سوئیس را بهواسطه ساعت و بانکهایش میشناسند؛ اما ایران را به حافظ و سعدی و مولانا میشناسند. امروزه ما تحریم هستیم و ممکن است نفت ما را نخرند. چرا باید اقتصاد ما وابسته به فروش نفت باشد؛ درحالیکه میتوانیم مزیتمان را بر اصل و اولویت وجودیمان یعنی فرهنگ بگذاریم. ما؛ هم درزمینه تاریخ و هم ادبیات، ظرفیتهای بسیارزیادی داریم. ادبیات توسعهگرا، یک مفهوم جدید است که من آنرا تولید کردهام. اکنون بایستی ادبیات را بهمثابه یک موضوع معرفتشناختی نگاه کنیم که میتواند مفهوم انسانی را بازتولید کند. هر کشوری برای حرکت در دنیای جدید باید خود را تعریف کند. روشنفکران ما در 50،60سالاخیر تلاشهایی دراینزمینه انجام دادند؛ اما کارهایشان ناتمام باقی ماند. آنچیزیکه انسان ایرانی را تعریف میکند، ارائه ترکیب مدرنی از انسان ایرانیست. عمده آنچه انسان ایرانی را میسازد، ادبیات است. ما باید هویت خود را در ادبیات خودمان پیدا بکنیم. اگر مبنای شکلگیری انسان در دوره جدید، خردورزیست، فردوسی قرنهاپیش به این خردورزی توجه کرده». او درمورد عناصر موجود در ادبیاتمان برای برساخت انسان جدید توضیح میدهد: «شاهنامه، یک مبانی فکری غنی برای برساخت خرد در انسان امروز است. وقتی به کتابفروشیها میرویم، اکثر کتب کودک، آثار ترجمهشده است. منظورم ایننیستکه کتابهای غربی ترجمه نشود؛ بلکه لازم است بر اندیشه ادبیات خودمان برای امروز کار کنیم. هرکدام از شاعران کلاسیک ما، در شکلگیری ذهنیت ما میتوانند مؤثر باشند. ممکن است کسی بگوید در ادبیات، خرافات هم وجود دارد. این، کار ماست که ادبیات را بهروزرسانی کنیم. فردوسی، مبانی خردورزی ما را ارائه میدهد. حافظ، یک انسانشناس خیلی برجسته است و روانکاوی انسان ایرانی را ارائه میکند. شما هیچجا نمیتوانید معنای خود را که در ذهن حافظ وجود دارد، پیدا کنید. شما اگر به خیام رجوع کنید، کسی بهتر از او نمیتواند شادی عمیق و سیال را درآنواحد به شما بیاموزد. خیام نمیخواهد بگوید صرفاً شاد باشید؛ او نگاهی عمیق از انسان شاد مبتنیبر رابطه با خود و خدایش، برقرار میکند. این چیزیستکه ما میتوانیم از خیام بهدست بیاوریم. وقتی به سعدی رجوع کنیم، انسان اخلاقمدار امروزی را میتوانیم برساخت کنیم. آثار سعدی، پُر از روایتهای اخلاقیست. سعدی، انسان را به زیست اخلاقیتر دعوت میکند. وقتی به مولانا رجوع میکنید، میگوید: عشق آمدنی بود نه آموختنی؛ اتفاقاً منظورش ایناستکه عشق آموختنیست. مولانا استاد عشق است و در کل مثنوی به ما عشق میآموزد. مولوی به شما یاد میدهد یک پیامبری مثل موسی در برابر یک شبانی که هیچ جهانبینیای ندارد، علم لدنی و زیست با خدا را بهتر از پیامبر خدا درک میکند. دریافت عاشقانه شبان در جهانبینی مولانا از پیامبر خدا بالاتر است. در هیچ کجا چنین جهانبینیای یافت نمیشود». او دراینبارهکه چطور میتوانیم محور توسعه خود را برپایه ادبیات بگذاریم؟ میگوید: «کشورهای فارسیزبان میتوانند قدرت نهفته و اثرگذار خود را از ادبیات فارسی دریافت کنند. دراینخصوص باید درنظر داشت که قدرت تصویرسازی و تخیل فردی و جمعی که در ادبیات فارسی وجود دارد در کمتر زبان و فرهنگی دیده میشود. بهجرئت میتوان گفت که ادبیات فارسی یک موقعیت منحصربهفرد را برای کنشگران و کسانیکه به این زبان تکلم میکنند، فراهم کند». او «اهداف ادبیات توسعهگرا» را چنین میشمارد: «سه هدف عمده، تئوری جدید ادبیات توسعهگرا بهاینشرح است: تولید پارادایمی جدید برای توسعه کشورهای فارسیزبان بااتکابه ارتباط دیالکتیکی بین ادبیات و توسعه؛ تحقق نوعی خردورزی مربوط به فارسیزبانان و نیز ایجاد همگرایی مناسب با مدرنیته؛ پیداکردن زمینههای کاربردی ادبیات درارتباطبا بازار و اقتصاد مثل توسعه کارآفرینی ادبیات» و دراینباره توضیح میدهد: «سومین هدف ما ازهمهمهمتر است. در دنیا، کارآفرینی فرهنگ داریم که حدود ۲۰سالی از آن میگذرد. کارآفرینی ادبیات، بهعنوان زیرشاخهای از آن تعریف میشود. کشوری مثل ایران که ادبیات برای آن زمینه اصلیست، میتواند کارآفرینان ادبیاتمحور داشته باشد. بههمینمنظور، محور گردشگری ما باید بر روی ادبیات باشد. زمانی شیراز، مهمترین شهر فرهنگی ما بود. باید خود را در جهان بهعنوان محور ادبیات معرفی کنیم؛ زیرا ادبیات ما بینظیر است. ما میتوانیم ادبیاتدرمانی را در ایران راه بیندازیم. امروزه روانکاویهای زیادی با فروید و حافظ، فروید و مولانا و فروید و سعدی میتوان انجام داد. ما باید یک جنبش عمیق درباره ادبیات راه بیندازیم و ادبیات را بهخدمت توسعه درآوریم». او درانتها درمورد انجمن جامعهشناسی که این مجله در زیرمجموعه آن قرار میگیرد، میگوید: «انجمن جامعهشناسی، یک انجمن مستقل غیردولتیست که در حوزه جامعهشناسی با گرایشهای مختلف، فعالیت میکند. بیش از 30 گرایش دراینانجمن وجود دارد که هریک مدیری دارد. ما، در گروه جامعهشناسی ادبیات مشغولبهفعالیتیم. هر گروهی، فعالیتهای مستقل دارد. برگزاری نشستهای مستمر و انتشار این مجله، از فعالیتهای گروه ادبیات انجمن جامعهشناسیست».