هوای تازه
مدیریت اثرگذار
ناصر بزرگمهر
در بحثهاي مديريتي هميشه موضوع اكثريت و اقليت وجود داشته و خواهد داشت؛ اما هميشه در هر جايي، استثنايي هم است؛ اما استثنا قاعده نميشود. روزنامهنگار تلاش ميكند كه از اكثريت بگويد، تلاش ميكند با نگاهي اجمالي به قسمت پرليوان، از كمبودها و اشكالات بگويد و بنويسد. برای مثال بدون شك هر عقل كوچكي چون حقير هم باور دارد كه همهی مجالس توديع مدیران، مثل مجالس ختم نیست. مدیری یک روزی میآید و یک روزی میرود، جابهجایی و تغییر مسئولیت جزئی از شرایط کار است و به رشد سازمانها و افراد کمک میکند؛ اما نباید در این تغییرات دچار زیادهروی بشویم، نباید در تغییرات از آن که میرود زیاد بد بگوییم و از آن که میآید زیاد تعریف کنیم. افراط و تفریط شروع مصیبت یک جامعه است. من هم بنابه شغل و حرفه در مجالس توديعي سخن گفتهام و مديراني را تطهير كرده و آب توبه بر سرشان ريختهام. معمولا در چنين مجالسي گفتهام كه هر انساني در شرايط كاري، همچون زندگي، همچون تولد و مرگ، روزي ميآيد و روزي ميرود. هر آمدني، رفتني دارد. اما بين آمدن و رفتن يك فاصلهی زماني است و اين فاصلهی زماني، زندگي ماست و مهمترين نكتهی زندگي، اين است كه چگونه زندگي كرديم. آمدن و رفتن خيلي مهم نيست، مهم چگونگي بودن است. در بين دو نقطه تولد تا مرگ، يك خط ايجاد ميشود، بايد ببينيم اين چگونه خطي است. صراطالمستقيم است، يا همچون گردنهی حيران چرخيده و چون بيرقي خود را به باد سپرده است. در اين آمدن و رفتن چه كردهايم؟ چه اثري از خود به جاي گذاشتيم؟ مدیریت اثرگذاری مهمترین وجه بودن یا نبودن یک مدیر در دوران خدمتی خودش است.
من در يادداشتی نوشتهام، كه حتي انتصابهاي بچه محل و پسر عمه و دايي و خاله هم مهم نيست، هرچند كه باور جامعه از اين انتصابهاي رفيق بازي و فاميل سالاري به شدت لطمه خورده است. اما بازهم مهم نيست و درد جامعه تلقي نميشود. آنچه كه اهميت دارد، تاثيرگذاري افراد در زندگي اداري، اجتماعي و حتي شخصي است وگرنه روزنامههاي بيخاصيت یا يادداشتهاي غرق شده در اوهام یا پاسخهاي كلي مسئولان و پرواز از اين شاخه به آن شاخه، هرگز مورد توجه مردم نبوده و نيست. بزرگي فرموده است: اين خوب است كه با افتخار باشيم، اما افتخار اين است كه خوب باشيم. تازه در موضوع مدیریت، بحث بر سر خوبي و بدي آدمها هم نيست، بحث بر سر نوع كاركردن و بازتابهاي آن است. هيچكس هم كه نداند و نفهمد، خداوند كه ميداند، خودمان كه ميفهميم چه كردهايم و چه ميكنيم. قبل از آنكه به قضاوت تاريخ دچار شويم، نياز است كه توسط دوستان و بستگان و حتي خودمان مورد كالبد شكافي كرداري و رفتاری قرار گيريم، شايد راه برگشتي وجود داشته باشد. بارها در بحث ارتباطات شنيدهايم كه دوست خوب كسي است كه عيب آدمي را بگويد، نه آنكه بعدها بگويد كه ميخواستم بگويم، يا اصلا نگويد. روابط عمومي سالم و سازنده در دستگاهها و سازمانها روابط عمومي تعريف و تمجيد نيست. روابط عمومي ميبايست عيبهاي سازمان را شناسايي و به مديريت اعلام كند، روابطعمومي پويا، دردشناسي ميكند و به درمان با همراهي ديگر واحدهاي سازماني كمك ميكند. اگر درد را نشناسيم به روزمرگي خود و سازمانمان دچار ميشويم. در طول زمان مسئوليت، از بالاترين تا كوچكترين، بايد ببينيم چه خدمتي انجام دادهايم و كارنامهمان بدون كمك و تقلب و ماده و نر و تبصره چگونه پر شده است. ما با كدام اعتقاد مدير شدهايم؟ آيا تحمل نقد از خودمان را داريم؟ آيا فرصت را براي متملقان فراهم نكردهايم؟
مديرعامل عزيزي توصيه ميكرد كه كارنامهی روزانه را نوعي حضور و غياب فيزيكي ندانيد و به همين دليل شايد براي اولينبار در سيستمهاي اقتصادي، حضور و غياب و اضافه كار كاركنان را به مديران مياني و همكارانش واگذاشته بود. بايد در كار و مسئوليت رضايت قلبي حاصل شود تا سازمان پيشرفت كند. هر كس كه عاشق كارش نباشد، مزدوري حقير است. بايد بتوانيم ذهن و انديشه خودمان را از بابت كاري كه كردهايم اغنا کنیم. شكي ندارم كه در خيل عظيم مديران در همهی نظامها، از غرب تا شرق، مردان و زنان عاشقي وجود داشته و دارند كه اگر نبودند امروز جهان، جهان رشد و توسعه نبود. اطمینان دارم که مدیران تاثیرگذار بسیاری در سرزمین من متولد شده، کارکرده، عرق ریخته و تاثیرگذاشته و میگذارند و خواهند گذاشت. من جزو آن گروهي هستم كه معتقدم، جهان را عشق ميسازد. جهان با مهرباني، ايثار، گذشت، فداكاري، برابري، برادري، بخشش، بزرگي، خدمت بدون چشم داشت به همنوع، دنيايي زيباتر خواهد بود. دنیا با رفتار و کردار و گفتار و نوشتار و پندار ما هر لحظه تغییر میکند و تاثیر میپذیرد. زندگی جمعی ما، با شرایط فردی ما شکل میگیرد. به مردان و زنان عاشقپيشهاي دل ببنديم كه كارشان را دوست دارند و با تفكر نازيسم، فاشيسم، ساديسم وایسمهای گوناگون جنگيدهاند و ميجنگند و بر زندگی جمعی جهان تاثیر میگذارند.