• شماره 1034 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۱۰ مهر

پیراهن ابریشمی خواهرم مرا متحول کرد

به خاطر فوت خواهرم جهت مراسم تدفین در خانه‌اش حضور یافته بودم. شوهر خواهرم کشوی پایینی دراور خواهرم را باز کرد و بسته‌ای را که میان کاغذ کادو پیچیده شده بود، بیرون آورد و گفت: لای این تکه کاغذ یک پیراهن بسیار زیباست. او پیراهن را از میان کاغذ کادو بیرون آورد و آن را به دستم داد. پیراهنی بسیار زیبا، از پارچه‌ی ابریشمی با نوارهای حاشیه‌دوزی شده. هنوز قیمت نجومی پیراهن روی آن چسبیده بود. او گفت: اولین‌بار که به نیویورک رفتم، هشت-نه سال پیش، ژانت آن را خرید. او هرگز آن را نپوشید، آن را برای موقع به خصوصی نگه داشته بود. به هرحال، گمان می‌کنم آن موقع فرارسیده است. او پیراهن را از دست من گرفت و آن را همراه با وسایل موردنیاز دیگر روی تخت گذاشت تا پیش مدیر بنگاه کفن و دفن ببرد. او با تاسف دستی روی پیراهن نرم و ابریشمین کشید، سپس کشو را محکم بست و رو به من کرد و گفت: هرگز چیزی را برای موقع به‌خصوص نگذار. هر روزی که زنده هستی، خودش زمانی به‌خصوص است. در هواپیما، هنگام برگشت از مراسم سوگواری خواهرم، حرف‌های شوهر او را به خاطر آوردم. یاد تمام آنچه خواهرم انجام نداده بود، ندیده بود یا نشنیده بود افتادم. یاد کارهایی افتادم که خواهرم بدون اینکه فکر کند آنها منحصر به‌فرد هستند، انجام داده بود. 
حرف‌های شوهر خواهرم مرا متحول کرد. هم‌اکنون بیشتر کتاب می‌خوانم، کمتر گردگیری می‌کنم. توی ایوان می‌نشینم و از منظره‌ی طبیعت لذت می‌برم، بدون اینکه علف‌های هرز باغچه کفرم را در بیاورند. هرگز چیزی را نگه نمی‌دارم. از آوردن غذا در ظروف بلور و چینی‌های نفیس برای هر رویداد به‌خصوصی مثل وزن کم کردن، اتمام شست و شوی ظروف داخل ظرفشویی یا سرزدن به اولین شکوفه‌ی کاملیا استفاده می‌کنم. وقتی به فروشگاه می‌روم، بهترین کتم را می‌پوشم. شعار من این است: سعادتمندانه زندگی کن. من عطرهای گران‌قیمت خود را برای مواقع به‌خصوص نگه نمی‌دارم، نهایت تلاش خود را می‌کنم که کاری را به تعویق نیندازم، یا از کاری که خنده و شادی به زندگی‌ام می‌آورد، امتناع نکنم. هر روز صبح که چشمانم را باز می‌کنم، به خودم می‌گویم: امروز منحصر به فرد است. در واقع، هر دقیقه، هر نفس موهبتی یکتا از جانب پروردگار محسوب می‌شود./پندآموز

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه