گفتوگو با خانواده امیرسلیمانی
سر عیدی با هم کنار میآییم!
مصطفی رفعت/
کمتر خانوادهای را در هنر پیدا میکنید که ترکیب کاملی از پدر، پسر و دختر بازیگر درکنارِهم و صدالبته موفق هم باشند. خانواده امیرسلیمانی دراینزمینه برای خودشان یک استثناء هستند. با آنها درباره حالوهوای عید بهگفتوگو نشستیم.
کمند امیرسلیمانی
تقسم روز اول عید بین خانه مادربزرگها
تا سالهاپیش که همه بزرگان خانواده حضور داشتند و برخیازعزیزان ازبین ما نرفته بودند، عید را خیلی دوست داشتم. روز اول عید برای ما خیلیعزیز بود. نصف روز را خانه یک مادربزرگم میگذراندیم و نصف دیگر را در خانه مادربزرگ دیگرم. همه خانواده دورِهم جمع میشدیم. نوشدن، عیدیدادن و عیدیگرفتن یا سالهاییکه ازقبل برنامهریزی میکردیم که به مسافرت برویم، تقسیم وظیفه میکردیم و برای عیدمان برنامهریزی میکردیم... خاطرات خیلی قشنگی بودند.
لذت حالوهوای بهاری
بهشخصه برای خود من چندسالیست که عید «مفهومی» ندارد؛ حتی دلم نمیخواهد کار خاصی انجام دهم. فقط سعی میکنم از تعطیلات و خلوتی شهر استفاده کنم. متاسفانه چندسالیست که اینگونه سپری میشود و هیچ برنامه بهخصوصی برای ایام عید ندارم. امیدوارم چندسال آینده اینانگیزه در من بهوجود بیاید که عید را دوست داشته باشم. بااینحال، عاشق بهار و هوای بهاری و نوشدن هستم.
تبریکهای تلفنی بهجای دید و بازدید
بهنظرم، مهمترین سنتی که در عید وجود دارد، دیدوبازدید است که متاسفانه امروزه ازبین رفته است. اولاینکه به نصف بیشتر آشنایان خود با یک پیامک تبریک عید میگویید، به برخی دیگر هم زنگ میزنید. آنهایی هم که به منزلشان میخواهید بروید، ازقبل تلفنی اطلاع میدهید و اگر تلفن بهروی پیغامگیر برود، به همان تبریک تلفنی اکتفا کرده و دیگر بازدید حضوری نمیروید.
آمدیم نبودید رفتیم
قدیمها که به دیدوبازدید میرفتیم، پدر همیشه یکسری کارت داشت و اگر به منزل آشنایی میرفتیم که نبودند، روی کارت مینوشت «آمدیم، نبودید» و به داخل خانه آنها میانداخت و به سراغ منزل یک آشنای دیگر میرفتیم. این برای من خیلی هیجانانگیز بود. چندروز از ایام عید از صبح باذوق بلند میشدیم و به دیدوبازدید از اقوام میپرداختیم. ولی امروزه دیدوبازدید که مهمترین سنت ایام عید بوده، تقریبا ازبین رفته است.
اولین دورِهمی سال جدید
ما همیشه اولینشام یا نهار سال نو را کنارِهم میخوریم و تاآنجاکه بهیاد دارم؛ من و بابا زمانیکه خارج از ایران زندگی میکردیم، سال نو کنارِهم بودیم.
سعید امیرسلیمانی
شروعی پر از امیدواری
من عید را خیلیخیلی دوست دارم. همیشه آدمها قبلاز شروع سال، مدام با خودشان میگویند که یعنی میشود در سال جدید چنینوچنان شود؟ یک امیدی در دل مردم بارور میشود که آنها را برای شروع دوباره آماده میکند.
سفره هفتسین مادرم
عید، حسی در مردم ایجاد میکند که با عشق، سفر هفتسین را میچینند. از زمانیکه بهیاد دارم، همیشه سفره هفتسین داشتیم، مادرم سفره هفتسین پهن میکرد، فامیل و آشنایان میآمدند؛ ما برای عیددیدنی میرفتیم... حالوهوای خاصی در عید وجود دارد.
توافق برای عیدی
من که دیگر نباید عیدی بدهم. حالا دیگر نوبت بچههاست که باید به من عیدی بدهند. البته بالاخره سر اینموضوع، با هم بهتوافق میرسیم.
سپند امیرسلیمانی
خاطره صندلی عیدی
خانه مادربزرگم یک صندلی عیدی وجود داشت. رفتن به خانه مادربزرگم و آن صندلی عیدی و اینکه بزرگترها به کوچکترها عیدی میدادند، هنوز پررنگترین خاطره ذهن من از عید آنسالهاست.
شمال بعداز تحویل سال
هفت یا هشتسالیستکه دقیقا بعداز لحظه سالتحویل، حالا هرساعتی که باشد، راهی شمال میشوم و همیشه ایام عید شمال هستم.
نوروزهای کودکی من
واقعا عیدهای الان شبیه عیدهای قدیم نیست. فضا و شرایط تغییر کرده است. یکسری خاطرات بچگی در ذهن آدم وجود دارد که هیچوقت پاک نمیشود و وقتی به خاطرات نوروز دوران کودکیام فکر میکنم، همیشه با خودم میگویم عید، آنچیزیستکه در خاطرات من حک شده است. همه دورِهم بودیم، عزیزانمان را از دست نداده بودیم و...
عاشق سرپائینی بهار
من هم مثل کمند، عاشق فصل بهار هستم و بهشدت حالوهوای بهار و نوشدن طبیعت و زندگی را دوست دارم. بهاینموقع از سال که میرسیم، مثل این میماند که دیگر آخرهای یک سربالایی هستی و به قله و بعدش هم سرپائینی نزدیک میشوی.
در یاد دیگران حتی با پیامک
درست است که دیدوبازدید خیلیخوب است و تجربه دیدار حضوری چیز دیگریست اما گاهی واقعا بهدلایل مختلفی، امکانش نیست. بهنظرِمن، آدمهاییکه یکسال ازهم هیچ خبری ندارند، با یک پیامک حتی میتوانند نشان دهند که هنوز تو در یادشان هستی و بهیادت هستند.
دور از دعوای خواهر و برادری
خدا را شکر چندسال است دوباره همه دورِهم جمع شدهایم و دوباره همگی سال نو، کنار همدیگر هستیم. برای بعضیها اینموضوع کمیعجیب است؛ چون قبلا برایم پیش آمده است اما ما یک خانواده کاملا متحد هستیم. برای اکثر خواهرها و برادرها پیش میآید که با هم بحث و جدل داشته باشند اما من، آخرینباریکه با کمند، بحثی داشته باشم را بهیاد ندارم. همیشه اگر موقعیت یا شرایطی پیش بیاید که از صحبت یا کار همدیگر ناراحت شویم، آنقدر با هم صمیمی هستیم که همانلحظه درمورد اینناراحتی بهوجودآمده صحبت میکنیم. خدا را شکر هیچوقت قهر و کدورتی بینمان پیش نیامده.
عیدی بعد از مدتها
چندسالیکه پدر ایران نبودند، از عیدی من هم خبری نبود؛ ولی در سالهای اخیر و بعدازبازگشتشان اینماجرا جبران شده!