بیلیاردبازان حرفهای
پیرزنی را تصور کنید که با دستی بر کمر و دستی دیگر بر زنبیل، به بازار شهر میرود تا مایحتاج خود را خریداری کند. اطلاعات وی از ریاضیات چیزی درحد چهار عمل اصلیست و نه از ویژگیهای تابع مطلوبیت اطلاعی دارد و نه از شرایط مرتبه اول و دوم لاگرانژ تاکنون چیزی بهگوشش خورده است اما خود بیشاز هرکس دیگری میداند که بودجه امروزش در چه حدیست و خرید چه کالاهایی و به چهمیزانی در اولویت قرار دارد. وی ابتدا به مظنه قیمتی از کالاهای موردنیاز خود میپردازد و درصورت گرانبودن برخی از کالاهای برنامهریزیشده، امکان خرید کالای جانشین را بررسی میکند و در کشورهایی مثل ما که همواره با تورمهای بالا دستبهگریبان بودهاند، انتظار افزایش قیمتها را مدنظر قرار میدهد. اگر مسئله را از فرد به یک خانواده تسری دهیم؛ بازهم موضوع همچنان صادق است و حتی میتوان از یک تابع مطلوبیت دگرخواهانه برای پدری که معاش خانواده را تأمین میکند، بهجای یک تابع مطلوبیت خودخواهانه استفاده کرد. در سطح بالاتر یعنی بنگاه نیز همین رویه ادامه مییابد. بنگاهی که نه از شکل تابع تولید خود و نه از ضریب کشش نهادههای اولیه و محصول نهایی به قیمتها مطلع است؛ ولی بهروش سعی و خطا درمییابد که میزان تولید و سطح قیمت محصول نهایی را باید به چهمیزان تعیین و از چه ترکیبی از نهادههای اولیه باید برای حداکثرسازی خود استفاده کند. در سطح کلان هم همین رویه میتواند حاکم باشد. صنیعالدوله که اولین بودجه تاریخ ایران را در عصر ناصری تقدیم مجلس کرد؛ آنرا به دو بخش هزینهها و عایدات پیشبینیشده تقسیم کرده بود. مشخص است که باتوجهبه منابع محدود خود، اولویتهایی را مدنظر داشته (صنیعالدوله هنگام تقدیم بودجه به مجلس، بهضرب گلوله یک تبعه گرجی مقابل در مجلس ترور شد و به قتل رسید!)؛ زمانیکه هیچکس نامی از اقتصاد کلان و مالیه عمومی بهگوشش نخورده بود. میلتون فریدمن مثال جالبی دارد که بهروشنی پرده از این معمای بزرگ برمیدارد. وی میگوید: «یک بیلیاردباز حرفهای را درنظر بگیرید که گوی را با چوب آنچنان میزند که گوی قرمز را در مسیر درست هدایت کند. وی آنچنان با مهارت به توپ ضربه میزند که گویی اشراف کامل بر قوانین فیزیک دارد؛ ولی در هیچ آموزشگاهی آنرا نیاموخته است». برای آحاد اقتصادی نیز ضرورتی ندارد که از شکل تابع مطلوبیت خود مطلع باشند و سپس باتوجهبه تابع لاگرانژ اقدام به حداکثرسازی آن کنند. قبلاز جنگ جهانی دوم، نظرات اقتصادی کمتر موردتوجه قرار میگرفت و تعادل عمومی والراس و نظریات آدام اسمیت جایی برای مسائل و توصیههای اقتصادی بهجا نگذاشت و عملاً پیشگویی جایی در این بخش علوم انسانی نداشت اما پساز جنگ جهانی دوم، اقتصاد بهعنوان یک علم اثباتی موردتوجه قرار گرفت و با گسترش و تعمیق ریاضیات در اقتصاد، شاهد پیشبینیهایی درمورد تحولات اقتصادی بودیم. اکنون از ریاضیات بهعنوان زبان معمولی تشریح مباحث اقتصادی یاد میشود. ریاضیات در تمام شاخههای مختلف علم اقتصاد و سایر علوم اجتماعی نقش مهمی را ایفاء میکند. امروزه کمتر اقتصاددانی وجود دارد که بتواند خود را از کاربرد ریاضیات در تشریح مباحث و مسائل اقتصادی و بهویژه موضوعات نظری اقتصاد که درحقیقت پایه بررسیهای تجربی اقتصادسنجی در این رشته را تشکیل میدهند، بینیاز بداند؛ بنابراین، اقتصاد ریاضی را نمیتوان مانند اقتصاد بخش عمومی یا اقتصاد بینالملل بهعنوان شاخه مستقلی از علم اقتصاد تلقی کرد؛ بلکه باید آنرا بهعنوان ابزاری برای تحلیل مسائل و پدیدههای اقتصادی بهشمار آورد. زبان ریاضی ویژگیهایی دارد که کاربرد آنرا در اقتصاد گریزناپذیر میسازد؛ ازجمله اینکه اصطلاحات و عبارات اقتصادی دقیق بوده و کمتر گمراهکننده هستند، زبان ریاضی درک و بیان مسائل پیچیده را آسان میسازد، انسان عقلایی رفتاری ریاضیگونه دارد و ازطریق ریاضیات میتوان بسیاری از آمارهای اقتصادی را تحلیل کرد. آنچه دراینبین، مسئله را شاید با اندکی تردید روبهرو سازد، قراردادن مفروضات یا پیشفرضهایی در علم اقتصاد است. در اینجا دو سؤال مطرح میشود؛ آیا مفروضات علم اقتصاد صحیح هستند و آیا درصورت تغییر مفروضات میتوان همچنان به نتایج پیشین وفادار ماند؟ برایمثال، وقتی در علم فیزیک درمورد زمان سقوط آزاد اجسام صحبت میشود؛ با فرض شرایط خلاء، موضوع مورد بررسی قرار میگیرد. اگر مفروضات تغییر کند و در هوای آزاد درمورد پرتاب یک توپ فلزی به پائین صحبت کنیم، عملاً نتایج با تغییر اندکی روبهرو خواهند بود ولی اگر درمورد پرتاب یک پر سبک به پائین صحبت کنیم، بهواقع نتایج با تفاوتهای آشکاری همراه است. همان انتقاداتی که ساموئلسون به مقاله معروف میلتون فریدمن بهنام The Methodology of Positive Economics وارد میکند. ساموئلسون معتقد است که فرضیات اولیه نیز نیاز به تست و آزمون دارند و ازآنجاکه این مفروضات انتزاعی هستند، شاید با واقعیات موجود، تفاوت آشکاری داشته باشند. یعنی همانگونه که در مثال سقوط آزاد اجسام به آن اشاره کردیم؛ تغییر شرایط میتواند به تغییر نتایج منجر شود. فریدمن در پاسخ ساموئلسون معتقد است که علوم بسیاری برپایه فرضیات انتزاعی استوارند. فرضیاتی که در مواردی به واقعیت نزدیک و در مواردی از آن دور هستند. نکته مهم آناستکه اگر یک مدل اقتصادی تست شود و جواب دهد، دیگر ضرورتی برای آزمون فروض اولیه نیست و این فروض، خودبهخود تائید میشوند. بههرحال، اگر اقتصاد را بهعنوان یک علم بپذیریم؛ چارهای جز ایننیستکه قادر باشد پیشبینیهای کاملی نسبت به تحولات آتی بهدست دهد و دراینراه، گریزی از آن نیست که این رشته به تئوریهای منسجم و دقیق و همچنین به ابزار غربالگری لازم برای آزمون این نظریات بهرهمند باشد. آنان که به جدایی و انفکاک اقتصاد از دانش ریاضی باور دارند یا از دانش ریاضی مطلع نیستند یا اساساً اقتصاد را یک علم نمیدانند.
علی فرحبخش