نمیفهمیم که وسط جنگیم؟
مگر میشود وسط توپ و تانک و فشنگ و تیربار و خمپاره؛ نفس راحت بکشیم، گپ بزنیم و از تمیزی هوا لذت ببریم؟! مگر میشود ترکش در جایجای کالبدمان نشسته باشد و راحت حرکت کنیم؟ مگر میشود پس از استنشاق گاز خردل، نفس راحت بکشیم؟ مگر... ؟ مگر...؟ مگر...؟ چطور پاسخ به تمام این سؤالات بدیهیست و همه شرایط جنگی اینچنین را میدانند و انتظارشان از حالوهوای پیرامون متناسب با این شرایط است؛ اما کسی باور ندارد که جنگ اقتصادی هم شرایط خاص خود را دارد و انتظارات باید متناسب با این شرایط باشد؟ همه آن توپ و تانک و تیربار و ... حالا درقالب بندهای مختلف تحریم روی سرمان آوار میشوند. بهجای موشکهای Made in Germany و Made in USA حالا با تحریمهای حقوق بشری و نظامی و سیاسی و اقتصادی و دیپلماتیک آمریکا و اتحادیه اروپا و ... روبهرو هستیم. اگر در روزگار جنگ تحمیلی، همسایهها توان کمک مالی و جنگی به ما نداشتند و ژست بیطرفی میگرفتند؛ حالا یا مأمن دشمنان قسمخورده ما هستند و عملیات تروریستی آنها را بهنوعی حمایت میکنند یا خودشان آنقدر درگیر جنگ و تروریسم داخلی هستند که ما ناگزیر از کمک به آنها هستیم؛ آنهم در همین شرایط بد اقتصادی ناشی از تحریم! حمایت مستشاری و بعضاً نظامیمان از دُول کشورهای همسایه هم لزوماً از سر تائید تماموکمال حکومتهای آنها نیست و بیشتر ازاینباب است که آتش فتنه داعشی و طالبانی و ... آنها دامنگیر ما نشود. هر ترکش این جنگ اقتصادی، در یکجا از کالبد میهن مینشیند: محدودیت واردات برخی مواد اولیه، کارخانههایمان را زمینگیر میکند؛ منع مبادلات دلاری، بازگشت منابع مالی حاصل از صادرات به کشور را ناممکن میکند؛ تحریمها سرمایهگذاری خارجی در کشور را محدود و ارزش ریال را ضعیف کرده؛ نرخ تورم چندبرابر شده و تولید و صادرات نفت و گاز را کاهش میدهد؛ خط و نشانهای دیپلماتیک، بنادرمان را تبدیل به لنگرگاه دائمی کرده است و ... رسماً وسط جنگ هستیم اما کمتر کسی این را باور دارد. روی سخن فقط با عواماللهی نیست که فیلم صف طویل گوشت و عکس فاکتور خرید ماست و شیر را برای برخی رسانههای آنطرف آب میفرستند. حتی همان وزیری که دراینشرایط برای محبوبماندن، کسر بودجه را بهانه کرده و صندلی وزارت را واگذار میکند هم همینقدر نسبت به شرایط جنگ اقتصادی نادان است. آن استراتژیسیتی که میبیند تحریمها با لبخند نثارمان میشود و تحریمکنندگان مدعیاند «کنار ملت ایران و حامی مظلومیت آنها هستند و صدای اعتراضشان را در تجمعات کارگری و ... شنیدهاند»؛ اما با بیتدبیری نمک بر زخم میپاشد و بر سر راه تصویب CFT و پالرمو سنگاندازی کرده یا با سوءمدیریتش در تنظیم بازار، ملت را سرگردان این صف و آن صف کرده هم از درک شرایط جنگ اقتصادی عاجز است. هشتسال تحمل جنگ نظامی ازآنرو «دفاع مقدس» نامیده شد که هرکسی درآنشرایط بهفکر نجات کلیت کشور بود؛ هیچکس راضی به خدشهدارشدن تمامیت ارضی کشور نبود. اگر سربازی زخمی میشد، دیگری او را به پشت خط منتقل میکرد. شهادت یکی، مصیبتی بود برای دیگری و ... اما حالا چه؟ سربازی که در خط مقدم است، با تیربار همرزمانش حمایت میشود؟ یا به خط میزند و از پشت هم خنجر میخورد؟ اگر در عملیاتی پیروز شود، همه خودشان را شریکش میدانند ولی امان از روزی که شکستی را تجربه کند! همه مقصر جلوه میدهندش. این بود فرهنگ «دفاع مقدس»؟ تا یکایک آحاد ملت؛ از مردم کوچهوبازار گرفته تا مسئولی که در خانه ملت نشسته یا کرسی قضاوت یا سکان اداره مملکت را در دست دارد و ... به این باور نرسند که در شرایط جنگی البته از نوع «اقتصادی» قرار داریم، نمیتوان انتظار «دفاع استراتژیک» داشت؛ چه رسد به «دفاع مقدس»!
نسرین وزیری