خطر نظریه پولی مدرن
نظریه پولی مدرن (Modern Monetary Theory:MMT)، هرچند مکتبی خارج از جریان اصلی اقتصاد است اما بهطور واضح رویکردش به مکانیزم عملکرد اقتصاد، ریشهای کینزی دارد. در این رویکرد، مخارج هرکس، درآمد فرد دیگر است و اگر اقتصاد دچار رکود است و زیر اشتغال کامل قرار دارد، ازآنروست که عاملان در آن بهاندازه کافی خرج نمیکنند و تقاضای مؤثر در آن پائین است. بنابراین، برای خروج از رکود، دولت باید با کسری بودجه، تقاضا را افزایش دهد و چرخ اقتصاد را بهحرکت درآورد. فرض این رویکرد آناستکه اصولاً اقتصاد دچار مشکل ساختاری نیست؛ مانند اتومبیلی که صحیح و سالم است و تنها نیاز است باتری آن عوض شود تا دوباره بهحرکت درآید. اقتصادهای توسعهیافته ازاینمنظر، دارای چنان کارآیی هستند که رکود در آنها، تنها بهواسطه نبود تقاضا ایجاد میشود و با فراهمآوری این تقاضا با مخارج دولتی و ایجاد کسری بودجه، خودبهخود مشکل مرتفع میشود. تفاوت اصلی نظریه پولی مدرن با کینزیها اما آناستکه معتقد است برای کسری بودجه نیاز به انتشار اوراق قرضه نیست. بانک مرکزی راحت با چاپ پول میتواند کسری بودجه را محقق کند و هزینه مازاد دولتی تا جایی ادامه داشته باشد که اقتصاد به نقطه اشتغال کامل برسد. البته از اینجا بهبعد است که نظریه پولی مدرن میانگارد تورم میتواند ایجاد شود و حالا برای جلوگیری از تورم، دولت باید اوراق چاپ کند و از حجم پول بکاهد. از دید این نظریه، تازمانیکه دولت قدرت چاپ پول خودش را دارد، هرقدر برای دولت بدهی ایجاد شود، ورشکستگی درکار نیست؛ زیرا دولت با چاپ پول بدهی خود را میپردازد. این اما دقیقاً پاشنه آشیل این نظریه است؛ چرا؟ در دنیایی که فعالان، کنشهای اقتصادی خود را برمبنای انتظارات عقلایی سامان میدهند، آگاهی از اینکه دولت برمبنای این نظریه اقدام به چاپ پول میکند، کافیست که اعتبار پول و ناشر آنرا از بین ببرد و دولت شاهد سقوط سیستم پولی خود باشد و این بیاعتباری به جایی برسد که حتی با چاپ پول بیشتر نیز دولت قادر نباشد، بدهی خود را تصفیه کند. درواقع، نظریهپردازان MMT برای نسخه چاپ پول خود و نترسیدن از کسری بودجه بههرمقدار، دولتهایی را در ذهن دارند که تاکنون همواره مراقب کسری بودجه خود بوده و حجم پول را متناسب با مختصات واقعی اقتصاد افزایش دادهاند و برای خود اعتبار ایجاد کردهاند؛ اما کافیست همین دولتها اعلام کنند که نسخه پولی مدرن را سرلوحه قرار دادهاند تا زمین بازی بهکلی تغییر کند و اعتبار منتشرکننده پول از بین برود و آنان شاهد باشند که چاپ پول تنها منجر به تورم و در حالت حدی منجر به سقوط سیستم پولی شود. بهتعبیر علمی؛ نسخه آنان یک مثال شفاف از نقد لوکاس است و برای بسیاری از اقتصاددانان جای تعجب که چگونه این نظریه با چنین نقصهای پایهای مورد استقبال رسانهها قرار گرفته؟! ولی مطرحشدن این انگاره در ایران و نسخهپیچی برمبنایآن، وضعیت را بهمراتب اسفناکتر میسازد. همانطورکه گفته شد؛ فرض اولیه در ایجاد رونق مبتنیبر تقاضا، سالم و کارآبودن ساختار اقتصاد است؛ امریکه اساساً موردتائید هیچ اقتصاددانی در ایران نیست. همچنین وجود رشد اقتصادی منفی و تورم افسارگسیخته، نمودی از شوک منفی طرف عرضه است که نمیتوان با کسری بودجه و تقاضای بیشتر آنرا برطرف ساخت. ازسویی، همه میدانیم که دولت در سال جدید، با کسری بودجه هنگفتی مواجه است. هرچند میتوان با واقعیسازی نرخ ارز دولتی، بخشی از این کسری را جبران ساخت اما هنوز این کسری نیازمند آناستکه تئوریهایی بتواند پولیسازی آنرا توجیه کند و نظریه پولی مدرن، پناهی برای این توجیهات است. اینکه میتوان با متغیرهای پولی در وانفسای تحریمهایی که تنگناهای عرضه را دوچندان ساخته است، رونق ایجاد کرد؛ قدمگذاشتن در جادهایست که انتهای آن تحقق تورمهای بیسابقه در تاریخ اقتصاد ایران خواهد بود.
پویا جبلعاملی