• شماره 1718 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۳ ارديبهشت

گفت‌وگو با حسن اسدی

«صلح جهانی» از «صلح درونی» آغاز می‌شود

مصطفی رفعت/در فاصله بین دو جنگ جهانی در پادگانی نزدیک تهران، چند سرباز جوخه اعدام پس از هر عملیات تیربارانِ محکومان به یاغی‌گری، به داخل آسایشگاه برگشته و جرقه اختلافِ‌نظرها و تنش‌های فزاینده‌ میان‌شان سرنوشت‌های مختلفی را برای یک‌یک آنها رقم می‌زند ... جمال فوادیان، علی خونساری، میلاد تفرشی، سعید اسکندری، محسن میر‌هاشمی، علی‌اصغر ایزی و آرام سلیمانی؛ بازیگران این نمایش هستند که برپایه متنی از مجید امامی به‌رویِ صحنه رفته و تا ششم اردیبهشت‌ماه 98 در «خانه هنرمندان» (سالن استاد انتظامی) میزبان علاقه‌مندان است. با حسن اسدی؛ کارگردان این اثر نمایشی که در عرصه بازیگری او را در مجموعه‌های تلویزیونی متعدد همچون «مسافری از هند»، «برای آخرین‌بار»، «پول کثیف»، «موج و صخره» و «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» و البته فیلم‌های سینمایی نظیر «مشکل گیتی» و «مستانه» دیده‌ایم؛ به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

این‌روزها چه می‌کنید؟
هم‌زمان با اجرای نمایش «به‌فرمانِ من» مشغول تمرین نمایشی هستم که آنجا صرفاً به‌‌عنوان بازیگر حضور دارم و ان‌شاءا... در «پردیس تئاتر شهرزاد» به‌رویِ صحنه خواهد رفت. ضمنِ‌اینکه در یک پروژه تلویزیونی نیز حضور دارم که بخشی از تصویربرداری آن باقی مانده و فکر می‌کنم طی ماه آتی انجام خواهد شد.

این اولین اجرای شما از متن «به‌فرمانِ من» بود؟
بله.

چه چیز آن برای‌تان جذاب بود؟
متن، متنِ شریفی‌ست.

یعنی موقع انتخاب یک متن برای کارگردانی، تنها به محتوای آن نگاه می‌کنید؟
معتقدم متنی که خوب است، جاذبه‌های کارگردانی را هم داراست. به‌شخصه در ‌زمینه کارگردانی، آدمی گزیده‌کار هستم. یعنی متن باید به‌نوعی ذهن و دلم را غلغلک بدهد.

جدای از جاذبه محتوایی، به‌این‌موضوع هم فکر می‌کنید که چقدر پتانسیل برای بروزِ توانمندی‌های کارگردانی و به‌چالش‌کشیدن خلاقیت شما را دارد؟
وقتی از جذابیت صحبت می‌کنم؛ یعنی عمده مسئله برایم حل شده. در قدم بعدی، همه تلاشم این‌است‌که انرژی کاملی بگذارم برای کارگردانی و به‌تصویرکشیدن متن.

به متنی که روی صحنه بردید، چیزی هم اضافه کردید؟
بله؛ در تمرین‌ها از حضور مجید امامی (نویسنده کار) بهره ‌بردیم و در خیلی‌جاها باهم تعامل داشتیم. حین تمرین، نویسنده و من، گاه ایده‌هایی داشتیم که اگر مورد توافق بود؛ در دل کار می‌گنجاندیم. یکی از خوبی‌های کار این بود که خودِ نویسنده کنارمان بود. درواقع، اگر وی اِعمالِ ایده یا تغییری را در متن نمی‌پذیرفت، به آنچه نوشته بود، وفادار می‌ماندم.

آنچه شما به متن افزودید، در بحث ساختاری برای اجرا بود یا محتوایی؟
بیشتر به‌لحاظِ محتوایی بود.

ازمنظرِ محتوا؛ به‌تصویرکشیدن برهه‌ای تاریخی که در متن هست برای‌تان جذاب بود یا حرف‌های عیان و گاه مستتر فرامکانی و فرازمانی آن؟
قطعاً همیشه به این فکر می‌کنم که متن می‌خواهد درقالبِ قصه و روایت دلنشینش، چه چیزهایی را بازگو کند و حرف اصلی‌اش چیست. درموردِ ویژگی‌های خاص این متن؛ اول‌از‌همه باید به‌این‌نکته اشاره کنم که اعتقاد بر تکرار تاریخ، همیشه بوده و هست. درواقع، در فرایندِ تغییر نسل‌ها، آدم‌ها دوست دارند که خودشان چیزهایی از گذشتگان را تجربه کنند. گاهی در این مسیر حتی به آنچه در تاریخ روی داده و حرف گذشتگان هم توجهی نمی‌کنند. این مسئله باعث شده تا هرازگاهی در دایره تکرار قرار بگیریم و این، یعنی بازگویی حرف‌هایی که فارغ از زمان و مکان، برای هر نسلی شنیدنی و حاوی نکات ارزنده است. اتفاق اشاره‌شده در «به‌فرمانِ من»، یک نقطه‌عطف تاریخی نیست؛ یک رویداد در برهه‌‌ای از تاریخ است که بی‌شک قبل‌ازآن نیز همین نگرش و کارها بوده و بعدازآن ‌نیز همین رویه تکرار شده است.
«به‌فرمانِ من» حاوی اله‌مان‌های نمادین متعددی‌ست؛ مانند گلدان، صفحه شطرنج، اسلحه داخل کتاب و ... اینها در متن اولیه بوده یا بعداً به آن افزوده‌ شده؟
همه این عناصر، داخل متن بود. کارکرد آنها نیز در متن اولیه همین بوده و تلاشی برای جهت‌دهی خاص به آنها متفاوت از فکر اولیه داستان، صورت نگرفته. در نگاهی کلیشه‌ای، مهره‌های سفید و سیاه شطرنج، نمادی از تقابل خیر و شر است و اینجا هم همین موضوع مدِ‌نظر بوده. تنها نکته که به‌پیشنهادِ من در اجرا لحاظ شد؛ پنجره انتهای قاب تصویر است. دراصل، این پنجره ساده تبدیل به پنجره‌ای با خانه‌های شطرنج و استفاده از چند مهره شطرنج شد. البته ایده‌های متنوعی برای اجرا داشتیم تا کار را از حالت یکنواختی دربیاوریم. برایِ‌نمونه، قصد داشتیم از تصاویر ویدئویی نیز در کار استفاده کنیم یا همین روش را برای صحنه‌های خارج از قاب که تماشاگر فقط با افکت صدا و ادایِ‌ دیالوگ، از روندشان مطلع می‌شود، استفاده کنیم تا شاهد آن صحنه‌ها هم باشد اما همین‌طورکه جلو رفتیم، احساس کردیم که فرم اجرایی که درنهایت، در اجراها شاهدش بودیم، زیباتر و تماشایی‌تر است.

در بحث خیر و شر که گفتید؛ شخصیت روشنفکر ماجرا که پشت مهره‌های سفید نشسته، چندان نیروی خیر محسوب نمی‌شود. او انفعال خاصی دارد و به‌نوعی پشت اندیشه‌هایش پنهان شده؛ نمونه آدمی اهل شعار تا اهل عمل.
نمی‌خواهم این نگاه را رد یا تائید کنم؛ شاید این هم پیامی مستتر در چیدمان نقش‌ها و صحنه‌‌ها در این کار باشد برای عده‌ای از مخاطبین.

او، در انتهای کار نمی‌تواند شلیک کند و پوتین‌هایش را درمی‌آورد؛ این، نوعی تسلیم‌شدن نیست؟
این آدم، بلاتکلیف است. او نمی‌خواهد خودش را درگیر خشونت کند. البته مصلحت‌طلب نیست. این‌را در دیالوگ‌هایش می‌بینیم. توجه کنید که در جوخه، او همان کسی‌ست که شلیک هوایی می‌کند و به هدف نمی‌زند. درآوردن پوتین نیز تسلیمِ قانون شدن است؛ نه فرار یا عقب‌نشینی. البته که این‌ هم گاهی پیروزی محسوب می‌شود؛ الزاماً کشتن به‌معنایِ برد نیست. شهدای اسلام ما نمونه‌های خوبی از پیروزهای میادین مختلف جنگ هستند.  

ورود نویسنده در بخش‌هایی از متن به‌عنوانِ بازیگر با طراحی لباس امروزی که دست به جابه‌جایی مهره‌های شطرنج پنجره انتهای صحنه می‌زند، چقدر معناگرِ اسم این نمایش است که آنچه می‌بینیم، در یک هژمونی شکل گرفته که آدم‌ها (اینجا سربازها به‌مثابه پیاده‌های شطرنج) تنها دستاویزهایی برای اجرای دستورات چهره‌های پشتِ‌پرده هستند؟
می‌توان این برداشت را هم داشت. پیاده‌های شطرنج، همیشه وظایفی که برعهده‌شان گذاشته شده را انجام می‌دهند و ابتکارِعمل محدودی دارند اما اگر جایگاه‌شان عوض شود، می‌توانند عملکردی متفاوت داشته باشند. مثلاً سربازِ به‌نوعی بدطینت نمایش ما که در آخر طی اتفاقاتی، برای مدتی رهبری آن جوخه را به‌عهده می‌گیرد؛ ناگهان از حالت ضعف خارج و یک زورگوی تمام‌عیار می‌شود. همان‌طورکه گاه یک مهره پیاده با رسیدن به انتهای صفحه بازی، تبدیل به مهره قدرتمندتری می‌شود.

چقدر می‌خواستید به این مقوله بپردازید که تغییر جهان، اساساً از تغییر خود صورت می‌گیرد؟
این، نکته بسیار‌خوبی‌ست. مسئله این‌است‌که آدم‌ها از جایی که نشسته‌اند، همه‌چیز را می‌بینند و قضاوت می‌کنند. به‌قولِ مولانا؛ هرکسی از ظن خود شد یار من ... این منظرِ شخصی اجازه نمی‌دهد که اجماعِ‌نظر صحیحی به‌دست بیاید. ما تلاش کردیم در این نمایش، آدم‌ها را به‌فکر بیندازیم تا انرژی مثبتی دررابطه‌با صلح جهانی ساطع کنیم.

و البته این صلح جهانی، نیازمند یک صلح درونی‌ست ...
حتماً همین‌طور است. آدم‌های نمایش ما هم هنوز به درک این معنا نرسیده‌اند. پروفسور باهر که شبی از اجراها میهمان ما بود؛ جمله جالبی گفت به‌این‌مضمون که «آدم‌ها وقتی درون خودشان جنگ دارند، این جنگ را به بیرون خودشان نیز انتقال می‌دهند».

بااین‌حساب، استفاده از شطرنج در یک پادگان نظامی که سربازانش تضارب آراء دارند، نمایشی از یک وضعیت «جنگ در جنگ» است؟
دقیقاً همین‌طور است.

استفاده از لحن شوخ برای یکی از سربازها، تنها به‌قصدِ تلطیف‌کردن فضا بود؟ چون گاهی حرف‌های مهمی از زبان وی گفته می‌شود که در لفافه این شوخی‌ها گم می‌شود ...
اعتقاد شخصی‌ام براین‌است‌که تماشاچی نباید وقتی برای تماشای کار می‌‌آید، حتماً یک تراژدی تلخ ببیند و بد نیست که لحظه‌هایی نفس‌کش داشته باشد. خوب است که هر متنی، جنبه‌های مختلفی را درنظر بگیرد. مثلاً درعینِ‌اینکه تماشاچی را به‌فکر فرو می‌بریم یا تلنگری به او می‌زنیم، اجازه دهیم کمی هم تفریح کند. البته به‌شرطی‌که متن و شخصیت‌های آن، اجازه بدهند. من احساس کردم که شخصیت آن سرباز، این پتانسیل را دارد که این تغییر فضا را ایجاد کند.

استفاده از یک بازیگر برای تصویرکردن شخصیت‌‌های مختلف از زن در این اثر، عنصری نمایشی برای تلطیف فضای مردسالار کار است یا قرار است ما را به‌سمتِ چیزی مشخص ببرد؟
زن، همیشه نماد عشق و زندگی بوده. به‌نظرم، به‌عنوانِ نیمه یک انسان، کارکردش عمدتاً؛ به‌جز موارد استثنائی درطولِ‌تاریخ، همین بوده است. اینجا هم تلاش کردیم به‌عنوانِ کسی که نگران زندگی عشقش، برادرش، پسرش، پدرش و هم‌وطنش است، او را نشان دهیم. درواقع، بخشی از جنگ همیشه پشتِ‌صحنه است که نباید و نمی‌توان آن‌را از ماهیت جنگ، منفک کرد. شاید تماشاچی در ابتدا فکر کند که او خواهر یکی از شخصیت‌ها (سرباز بختیاری)‌ست اما به‌مرور متوجه می‌شویم که او می‌تواند ترسیم چهره نگران و منتظر همه زنانی باشد که جنگ، آنها را از زندگی‌ طبیعی‌شان جدا کرده.

نمی‌شد او را در این نمایش حذف کرد؟
به‌لحاظِ کارکردی که در قصه دارد، نمی‌شد او را کنار گذاشت. به‌شخصه نیز احساس کردم که نباید حذفش کنم. اساس این متن، «نمایشی در سه پرده و دو میان‌پرده» است که آن دو میان‌پرده، به شخصیت زن اختصاص دارد و اجرای آن هم در آوانسن رخ می‌دهد.

و شما ترجیح دادید که وظیفه تغییر فضا را به‌عهده طراحی نور بگذارید؟
بله؛ چون امکانات محدودی داشتیم. نمی‌شد طوری طراحی صحنه داشت که فرصت زیادی را از گروه ما و گروه بعد از ما بگیرد. حتی در خود طراحی نور هم نتوانستیم بعضی چیزها را پیاده کنیم. مثلاً، در آوانسن‌ها به نور راهرویی احتیاج بود که چون امکانش نبود، ما از نور سبز استفاده کردیم.

از نتیجه کار راضی هستید؟
بله؛ هرچند همیشه می‌شود که بهتر باشد اما ...

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه