سخن مدیر مسئول
کشت برنج فقط در گیلان و مازندران
20سال است مدام از بیآبی و کمآبی سخن گفته میشود و این سخنها و انتقادها خاص کشور ماست. روزنامهنگاران مرتباً نقد میکنند، صدا و سیما از مشکلات میگوید، در خانواده از نبودها و کمبودهای فراوان صحبت میشود، اما هیچگاه و هرگز ارائه طریق نمیکنند. در رانندگی هنگامی که پشت سرمان بوق میزنند، بهشدت ناراحت میشویم و از بوقزدن انتقاد میکنیم، یعنی اینکه کار مذموم دیگران را برنمیتابیم؛ اما زمانی که خود در موقعیت اینچنینی قرار میگیریم، دست خود را با همه وجود بر روی بوق فشار میدهیم تاجاییکه دیگران تصور میکنند صدای آمبولانس است و این از صفات بد اکثر اهالی جامعه ماست. پارهای از اوقات راهحل را میدانیم اما اقدام عملی نمیکنیم که صدالبته برای من و شمای غیرمسئول این قصور بخشودنیست. اما درد زمانی بیشتر حس میشود که مسئول یا مسئولین رده بالای جامعه، از وزیر و معاون او گرفته تا مدیران کل و مسئولین اجرایی رده پائینتر ادارات، انتقاد میکنند، درد را میفهمند، اما درمان نمیکنند. از جمله اینکه نسخه شفابخش کمآبی را میدانند اما حاضر نیستند نسخه را بپیچند. اینجاست که باید از شاعر معاصر، استاد شهریار یاد کنیم، آنجایی که میگوید: «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا/ بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا». دودهه است که همه فهمیدیم که کمآبی داریم، اما با این همه از کارشناسان بسیار رشته کشاورزی و گیاهشناسی بیکار، کمک نگرفتیم تا سیستم کهنه کشاورزی را به سیستم مکانیزه مدرن تبدیل کنیم، از جمله آبیاری به سبک قطرهای؛ لذا آمدیم برای یککیلو هنداونه 40لیتر آب مصرف کردیم تا بگوییم صادرکننده هندوانه به امیرنشینهای خلیج فارس هستیم. یعنی 80 تا 100هزارتومان هزینه کردیم تا هنداونه را کیلویی یکدلار بفروشیم یا اجازه کاشت و برداشت برنج را در بیش از 19 استان دادیم، تا در اصطلاح ازنظر محلی خودکفا شویم و عاقبت این ندانمکاری یا سستی و بیتکلیفی، کشور را بیآب کردیم تا مجبور شویم در آینده نزدیک آب را هم وارد کنیم. مدعی هستیم بیش از هشتمیلیون تحصیلکرده دانشگاهی در مقطع لیسانس داریم که از این عده، بیش از یکمیلیون آن فارغالتحصیل بیکار رشته کشاورزیست، ولی یا دستفروشی میکنند یا رانندگی وسایل نقلیه عمومی را برعهده دارند. خوشبختانه بعد از دودهه، در این هفته، ممنوعبودن کاشت برنج را در سراسر کشور به استثنای گیلان و مازندران اعلام کردند که کاش گلستان را هم بهحساب میآوردند؛ زیرا گلستان ازنظر اقلیمی و میزان بارشها تقریباً بسان مازندران است. اما این وضع مقرر در این برهه و بهخصوص با وجود بارشهای خوبی که در سال گذشته و جاری داشتهایم و بر طبق اظهارنظر رسمی مسئولین آب و برق، بیش از 80دصد سدهای کشور دارای آب است، کمی غیرمنطقیست؛ چراکه کشت برنج در 19 استان کشور که شاید میلیونهانفر از این راه تغذیه میشوند یا حتی روزی خود را میگذرانند، کمی غیرکارشناسیشده بهنظر میرسد. انبوه مردمی که سالهاست برنجکار شدهاند و اغلب آنان دوران کهولت را میگذرانند، از این پس، باید ادامه حیات خود را چگونه سپری کنند؟ کاش میشد قبل از این تصمیم شمار افراد یا خانوادههایی که از این راه زندگی میکنند، شناسایی میشدند و به مانند بازنشستههای تأمین اجتماعی، آنان را تحتِپوشش قرار میدادیم تا این عده مجبور نباشند بهطور پنهانی و به دور از چشم مردم، ادامه کشت برنج دهند و اگر هم کشت نکردند، در مضیقه تأمین حداقل زندگی نباشند. بسیار نیکو خواهد بود که برای این عده با کمک بانکهای کشور و ازطریق اعطای تسهیلات، موجبات ایجاد مؤسسات یا کارگاههای کوچک و زودبازده را فراهم کنند تا خلاء ایجادشده برای اینان ازاینطریق پر شود. یا حتی دولت، خود راساً با ایجاد صنایع کوچک صنعتی، به این عده کمک کند تا فردای روز دچار مشکلات معیشتی نشوند. بههرروی، ممنوعبودن کشت برنج، در نقاطی که خود بیآب هستند و ناچاراً باید از آبهای ذخیره زیرزمینی استفاده کنند، کاری بسیار نیکو بود که درخور تقدیر و قدردانیست. امیدواریم در پائیز و زمستان سال جاری، چون سال گذشته، دریای رحمت الهی بر روی کشور ما جاری و ساری شود و دگربار شاهد خشکسالی در کشور عزیزمان نباشیم.