خودنویس
قبلنا وقتی که بودی
ساعتِ خواب این نبود نه ...
حتی شعرایی که گفتم،
این همه غمگین نبود نه ...
قبلنا وقتی که بودی
آسمون کمتر میبارید ...
پنجره بیتاب نمیشد،
کوچه بیشتر تورو میدید ...
عطر تو مونده هنوزم
توی این شهرِ پر از دود ...
شهری که یهروزی اینجا
ردِ پای ما دو تا بود ...
با تو بودن خودِ رؤیا
تورو داشتن مثِ خواب بود ...
پاتوق همیشگیمون،
خیابونِ انقلاب بود ...
خیابونی که یه عمره
مارو تو خودش ندیده ...
چه حالی میشه بفهمه
قصهمون به سر رسیده ...
وقتی اونجا لحظهلحظه
یه عالم خاطره ساختیم ...
چه حالی میشه بفهمه
همهچیزمونو باختیم ...
این ترانه و چند ترانه دیگر بهزودی در یک مجموعه کتاب منتشر خواهد شد
میلاد شکریزاده
نه از اخبار برای جنگ
نه از مرگ برای جنگ
که تو را در کدام پناهگاه باید؟
لابهلای دودها در کدام ساعت موشک خورده؟
زیر پای کدام آوار دوده نشسته؟
اینکه ندانم کجای این آشوب به تو میپیوندم،
ترسناک است.
در کجا و چه ساعت؟ که با تو از قبل قرارگذاشتن،
ترسناک است.
برسم و نباشی، ترسناک است.
برسی و نباشم، ترسناک است.
- وای کجایمان را زدند آنها؟
ما حتی اگر برسیم به یکدیگر هم،
ترسناک است.
- وای کجایمان را زدند اینها؟
اول آنطرفتر، آن شهر را میبندند
بعد شهر ما را
و بعد خیابانها
و بعد کوچهها
و بعد درب هر خانه را که اگر بنا باشد،
بسته خواهی دید.
اینکه چگونه شهر را باید تخلیه کرد؟
چگونه جستوجو باید کرد از میان اینهمه؟
از سکوت بعد از آشوب
از آشوب بعد از سکوت
از جنازههای ترسیده
که کسی برای هرکدامشان...
اول آنطرفتر منم
- بعدی هم که منم!
بعدی حتماً زیرش تویی
و بعدی باز من
نوید اسدی عراق