• شماره 1781 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲۶ تير

خودنویس

عشق درست مثل شیرینی‌های روی میز بود،
هر‌بار که به‌سمتش می‌رفتم،
مادرم صدایم می‌زد که:
«شیرینی‌های روی میز برای مهمان‌هاست»
و
من می‌ماندم و حسرت طعم آن شیرینی‌ها!
شاید که نه بدون شک شیرینی‌های بسیاری درست همانند آن شیرینی‌ها به من تعارف می‌شود!
اما
تا همیشه ... نگاهم به‌سمت آنهاست!
نه برای دوست‌داشتن
و نه حتی برای عشق!
بلکه برای (ممنوعه بودن) آنها هر‌لحظه طعمی شیرین‌تر و خوش‌رنگ‌تر به خود می‌گیرند،
عشق (تو) هم مانند دوست‌داشتنی بود و ممنوعه
که شیرینی‌های روی میز!

آرزو احمدوند


تو می‌توانی رهایم کنی
می‌توانی صدایم را در یادبودهایت کور
و چهره‌ام را در گذشته‌ات پاک کنی.
اما پیش‌از‌آن، خوب گوش کن
آن صدای آهسته گریه‌ای که تو از آنجا می‌شنوی
همان فریاد بلندی‌ست که هر شب
بر قله ابر چشمانم، گوش احساسم را کر می‌کند!
خوب نگاه کن
آن رود اشکی را که می‌بینی
در چهار فصل سال
تیغ و خار مژه‌هایم را آبیاری می‌کند
تا  گل سرخ پُر‌خاری شود و
آنگاه پر‌پر شود و هر دو چشم شعرهایم را کور کند!
اگر نشانی مرا می‌خواهی
گوشت را بر قلب اندوه‌هایم بگذار
ژرفای دریای غم‌هایم را بپیما ...
من در زیر دریا خفه شده‌ام.
اگر هم خواستی حالم را بدانی
تابش پولک ماهی‌ها را نگاه کن
آخر می‌دانی
آنها هم‌ مصرع اشعارم را پوشیده‌اند ...
هم‌اکنون می‌توانی بروی
اما قبلش مرا صدا کن
و دوباره مرا بیافرینم

اکرم فتحی(آکیلا)

 

روحم
پوستت را نفس می‌کشد‌!
جسمم،
غرق لباس خوابِ دلتنگی.
از «من» پناه می‌برم به «تو»
چگونه روح من،
در آغوش دوستت‌دارم‌هایت
آرام می‌گیرد؟
بگو!
بیا و مکرر
آیه دوستت‌دارم، نازل کن
جسم را از ناامیدی،
از هم‌آغوشی با نبودت
نجات بده!
ای مسیح  روزهای مصلوب من!

شیدا غیاثوند

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه