دولتهای شبه وستفالیا و تداوم چرخه خشونت در خاورمیانه
وقتی یک حکومت در خاورمیانه سقوط میکند، تازه جنگ و خشونتهای قومی،مذهبی شروع میشود؛ نظیر آنچه را که در عراق، افغانستان، سوریه، یمن و لیبی مشاهده میکنیم. تا قبل از تشکل دولت، در جاییکه امروز خاورمیانه نامیده میشود، عربها، کردها، ترکمنها، فارسها و ... مسلمانان، یهودیها، مسیحیها، زرتشتیها و یزیدیها بهنسبت امروز در همزیستی بهتر و پردوامتری بهسر میبردند. بهنظر میرسد اما بعد از ظهور دولتهای جدید در فردای جنگ جهانی اول، دیگر چندان از این همزیستی خبری نیست. سؤال ایناستکه چه رابطهای بین ماهیت دولتهای شبه وستفالی و مسئله فقدان همزیستی درمیان واحدهای هویتی قومی،مذهبی در خاورمیانه وجود دارد؟ جواب به این سؤال را باید در ماهیت دولتهای فعلی دراینمنطقه جستوجو کرد. این دولتها؛ هم در فرم و هم در محتوا حامل امر همیشه همراه خود یعنی خشونت؛ هم در داخل قلمرو خود علیه زیردستان، یعنی واحدهای هویتی قومی،مذهبی و هم در بیرون از مرزهای خود علیه همسایگان بوده و هستند. الگوی تاریخی،تجربی در بسیاری از کشورهای خاورمیانه نشان میدهد که دولتهای خاورمیانه در چهارچوب نظم شبه وستفالی مدرنیته برای تداوم بقا و امنیت خود به قدرت بهمثابه اکسیژن حیاتبخش، نیاز دارند تا از خود در برابر بازیگران معارض داخلی و خارجی صیانت کنند. مسئله مهم ایناستکه قدرتی که در دست زمامدارن این کشورها است، بیحفاظ بوده و این بدینمعناست که این امکان هرلحظه وجود دارد که آنها از این قدرت بهشکلی خشونتبار علیه مخالفان خود استفاده کنند. هرچند این خشونت ازمنظر مدرنیستی جزء لایتجزا و جوهری قدرت بود و هست اما ازآنجاکه شوربختانه در خاورمیانه سیاست بهمعنای سلطه است تا مفاهمه و دولتهای این منطقه بر بنیاد یک پروژه و در چهارچوب معادلات سیاسی بینالملل بعد از جنگ جهانی اول پا به عرصه ظهور نهادهاند، هرگونه کاربرد خشونت دارای تبعات منفی برای همزیستی مسالمتآمیز میان این گروهای اتنیکی و هویتی ساکن در خاورمیانه است. یکی از مهمترین انواع خشونت دراینمنطقه، خشونت هویتیست که براساسآن گروهای اتنیکی ازسوی دولت احساس تهدید و احساس تبعیض میکنند و تنها راه مبارزه با این خشونت هویتی نیز دموکراتیزه کردن رابطه هویت و حکومت در خاورمیانه است که تقویت جامعه مدنی و ارتقای ارزشهای بینالمللی و استانداردهای حقوق بشری را شامل میشود. بهطورکلی بهنظر میرسد که با فهم سه مفهوم سیاست (قدرت)، هویت و خشونت در کالبد نهاد هویتی دولت بهتر به چرایی وجود خشونتهای قومی و مذهبی و عدم همزیستی مسالمتآمیز میان این واحدها و گروههایی هویتی کوچک و بزرگ دراینمنطقه پی خواهیم برد. همانطورکه اشاره شد؛ دولت شبه وستفالیا بزرگترین نهاد هویتی در خاورمیانه است که از بیشترین قدرت برای حفاظت و صیانت از خود در مقابل غیر/دیگری برخوردار است. حال مسئله ایناستکه این لویاتان/هیولا خود متأسفانه در خاورمیانه فاقد بنیادهای نظری و واقعی در زمینه هویتیست و مبنای سرزمینی دولت دراینحوزه مکانی متناسب با باورهای هویتی تقسیم نشد و بهتعبیر دیگر، دولت هرگز طبیعی زاده نشد. درنتیجه، دولتیهایی با بنیادهای غیرواقعی و سست ایجاد شد که همیشه با بحران هویتی دستبهگریبان بوده و هستند و اما این دولتها در مرحله بعد برای غلبه بر معضله هویتی از قدرت عریان استفاده کرده که پیامد این سیاست نیز سرکوب و اعمال خشونت هویتی علیه گروهای اتنیکی بوده است اما در نقطه مقابل نیز گروهای قومی و مذهبی بهعنوان واحدهای هویتی در درون کلان هویت دولت برای درامانماندن از خشونت دولتی و همچنین حفاظ از هستی خود دست به خشونت متقابل زده و این، به تداوم و بازتولید «چرخه خشونت» افزوده است. متأسفانه مسئله زمانی حاد میشود که در منطقهای همچون خاورمیانه در فقدان نهادهای دموکراتیک و فرهنگ سیاسی مدنی بازی با حاصل جمع صفر حاکم شود که نتیجهای جز تشدید بیسامانی و عدم همزیستی بهبار نخواهد آورد. خشونتها، جنگهای داخلی، تنشهای فرقهای، انفجارها، توهین به مقدسات و درگیریهای مذهبی در کشورهایی همچون عراق، افغانستان، پاکستان، سوریه، یمن و لبنان، نمونههایی مشهود از بحران عدم همزیستی درمیان ساکنین خاورمیانه است که متأسفانه ازآنجاکه در بیشتر موارد دولتها هم دولتیهای فرقهگرا هستند، تنها قادر بهمدیریت درست اوضاع نیستند؛ بلکه خود به بحرانیتر کردن اوضاع خواهند افزود. درهرحال، حاکمبودن کثرتگرایی قومی بهجای کثرتگرایی اجتماعی درشرایطیکه این جوامع دوران ملتسازی را با موفقیت طی نکردهاند، متأسفانه موجب تداوم فرهنگ سیاسی منازعهگرا و تشدید خشونت میشود. درنهایت، میتوان بهایننتیجه رسید که دلیل عدم همزیستی مسالمتآمیز میان اقوام و مذاهب در خاورمیانه، به سستبنیادی دولت برمیگردد.
*پژوهشگر سیاسی و فعال رسانه