خودنویس
وقتی میآشوبد ...
دریا
امواج چنگ میاندازند
در گلهی کوسهماهیها
چه شکوهی دارد
خودکشی ماه
در چشمهای خیس دریایی!
تصور خورشید ...
بهتصویر میکشد
آسمان را در دریای طوفانزده
خود را در توهم ماه میبیند
ماهی سرخ
زیر دندانهای تیز!
باید به انتحار دریا
اندیشید
شاید فردا
نهنگی زیر آب پرواز کند ...
صنم چکاوک
حال من را
از کفشهای منتظر بپرس
لعنت به هرچه تقویم
و این ساعت
که مثل دیوانهها دور خودش میچرخد
اصلاً نمیخواهم حال من را بپرسید
فردا که چشمهای خورشید کور شد
تمام پنجرههای شهر باز میشوند
خواهید دید
ماه روسریش را روی
خورشید کشیده
زمان توی آخرین ایستگاه به خواب رفته
ویدا فیروززاده
یک بمب ساعتی
توو دستای زمین
درگیره با خودش
تردیدشو ببین
هی میره تا دَمِ
مرگ و نمیکُشه
سیارهای رو که
غم داره ناخوشه
یک عالمه خدا
ریخته توو دامنش
تا معجزه بشه
توو دردای تَنش
بیفایدهس ولی
کار از خدا گذشت
آب از سر همه
فوارهها گذشت
با این همه خدا
باید چی کار کنه؟
آخه به کی بگه؟
با کی فرار کنه؟
حالِ زمین بَدِ
بیصبر و حوصلهس
خستهس از آدماش
قلبش پر از گلهس
سردرگمه چقد
خوابش نمیبره
آرامشِ شباش
با غصه میپره
این خاکِ بیرمق
دیگه نمیکِشه
باید به کی بگه
پس، لعنتی چشه؟
این زخم چرکیو
باید به کی سپرد؟
بوی تعفنش
مغز هوا رو خورد
حال زمین بدِ
بیصبر و حوصلهس
خستهس از آدماش
قلبش پر از گلهس
الهام احمدی
در ارتفاع
فرو رفتهام
به کدام بال کوچ
نزدیکم؟
اینقدر بالبال نزن
بعضی از بالها برای کبابشدناند.
«امید»وارم
بهاندازهی آخرین درنای در انتظارِ جفت.
علی امیدیان