• شماره 2011 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۱۱ تير

بردگی انسان‌ها چگونه سرمایه‌داری را آفرید؟

قریب به یک‌قرن است که پرسش‌های مربوط به رابطه برده‌داری و سرمایه‌داری در ایالات متحده تاریخ‌نگاران را به‌تکاپو انداخته‌اند؛ اما هرگز به‌واقع گره‌گشایی نشده‌اند. برخی پژوهشگران استدلال کرده‌اند که انگیزه سودآفرینی، کارآفرینی و روابط بازار شاخصه‌های تعریف‌کننده برده‌داری در آمریکا هستند؛ درمقابل، دیگران با همین شدت‌وحدت گفته‌اند: جامعه برده‌دارِ ایالت‌های جنوبی فاقد یک بازار کار واقعاً آزاد بود و این، مانع از پرورش ارزش‌های بورژوازی و توسعه شهرهای آزاد که مشخصه‌های متمایز جامعه سرمایه‌داری‌اند، می‌شد؛اما در چندسال‌اخیر توجه به نظر اول روند صعودی داشته؛ تاریخ‌نگاران موج مداومی از پژوهش‌های حامی این استدلال را تولید کرده‌اند که می‌گوید: «برده‌داری در ایالات متحده؛ هم عمیقاً سرمایه‌دارانه بود و هم نقش‌آفرینی بنیادین در دنیای صنعتی نوظهوری داشت که تفنگ‌ها، کشتی‌ها و بمب‌هایش سرانجام زوال برده‌داری را رقم زدند». کتاب‌های ادوارد بَپتیست، اسون بکرت و والتر جانسون بیشترین سروصدا را به‌پا کرده‌اند؛ ولی کتاب‌های آن‌ها، در کنار آثار تاریخ‌نگارانی مانند داینا رَمی‌بری، ست راکمن، کیتلین رُزنتال، کلوین شرمرهورن و دیگران، عملاً زیرحوزه‌ای از ادبیات پژوهشی را راه‌اندازی کرده: بردگی انسان‌ها چگونه یک ابرقدرت مدرن غربی را آفرید؟ جای تعجب نیست این حوزه پژوهش، دانشگاهیان و عامه مردم را به‌یک‌اندازه برآشفته. ازنظر برخی، تعریف سرمایه‌داری در این آثار به‌قدری نادقیق یا بی‌اتکابر نظریه‌های اقتصادی و سیاسی‌ست که نمی‌توان آن‌را جدی گرفت. برخی می‌پرسند آیا مؤلفان این آثار درک عمیق و جامعی از اقتصاد دارند که بتوانند پای ادعاهایشان بایستند؟ کسانی هم از این استدلال‌ها که احساس می‌کنند، پیش‌تر شنیده‌اند و از اول برایشان متقاعدکننده نبوده است، چندان تحت‌تأثیر قرار نمی‌گیرند و برخی هم بیزار از این ایده‌اند که برده‌داری می‌تواند جزو لاینفک سرمایه‌داری باشد؛ زیرا به‌نظرشان، سرمایه‌داری بنیانِ اصل آزادی‌ست. این آش شله‌قلمکارِ واکنش‌های انفعالی، ازجهتی، طنزآمیز است: این واکنش‌ها خواه ازسوی چپ‌ها باشند یا راست‌ها، خصومتشان با این تاریخ‌نگاری جدید از برده‌داری و سرمایه‌داری گویا اغلب در تکبری ریشه دارد که نه‌فقط تحلیلی؛ بلکه متعصبانه است. فارغ از منتقدان شکاک، این پژوهش‌های جدید به چندین دلیل برای برخی مخاطبان نشاط‌بخش، گیرا و متقاعدکننده‌اند. ازجهتی، تأکید بر آن رویِ تاریک‌ترِ تاریخِ سرمایه‌داری، با دنیای امروزی خوب جور درمی‌آید. دراین‌دنیا درپی بحران مالی سال ۲۰۰۸، شکنندگی نظام اقتصادی هویدا شده است. دراین‌دنیا تقریباً هرچیز را می‌توان به کالا و اوراق بهادار تبدیل کرد تا مایه منفعت یک گروه اندک شود؛ درحالی‌که افراد کف هرم برای امرارمعاش و اندکی پس‌انداز، به زحمتِ زیادی می‌افتند. دراین‌دنیا، آن گذشته‌ای معقول به‌نظر می‌آید که در آن، ارزشمندترین چیزها به‌معنای دقیق کلمه تحت‌تملک آن نیروهای سرمایه‌داری بود که کارگران و زندگی‌هایشان را برای سودآوری خود، طبق میلشان، اداره می‌کردند. به‌واقع، گاهی گذشته تناظر شگفت‌آور و خاصی با حال حاضر دارد؛ مثلاً بحران سال ۲۰۰۸ که در سفته‌بازی بی‌محابا و باور احمقانه به افزایش ابدی قیمت املاک و مستغلات ریشه داشت، چندان بی‌شباهت به بحران سال ۱۸۳۷ نیست که در سفته‌بازی بی‌پروا و باور احمقانه به افزایش ابدی قیمت پنبه و بردگان ریشه داشت. مطالعاتی که رابطه تاریخی میان برده‌داری و سرمایه‌داری را می‌کاوند ازاین‌جهت نیز هم‌آهنگ امروز ما هستند که ماهیت نژادگرایانه سرمایه‌داری ایالات متحده آمریکا همچنان هویداست. دیگر نمی‌توان سیاه‌پوستان را مثل اموال شخصی خریدوفروش کرد؛ اما آن‌ها همچنان به‌صورت تبعیض‌آمیزی قربانی می‌شوند: قربانی سررسید اقساط و رهن‌دهندگان، قربانی مسئولان دادگاه‌هایی که برای تأمین بودجه عملیات‌های ادارات محلی از آن‌ها اخاذی می‌کنند و قربانی مأمورانی که گمان می‌کنند مجوز دارند آن‌ها را با زور شدید و گاه مرگ‌بار، تنبیه کنند. چشمگیرتر از همه آن‌است‌که سیاه‌پوستان به‌مراتب بیش‌ازبقیه راهی زندان‌های آمریکا می‌شوند تا قراردادهای ایالتی با شرکت‌های زندان‌ساز اجرا شوند. البته اداره نظام مدرن و اغلب خصوصی‌سازی‌شده زندان‌ها، در ایالات متحده، اصلاً به‌پای برده‌داری نمی‌رسد؛ اما در گزارش‌های سالانه بنگاه‌هایی که قیمت سهامشان تاحدی به تعداد مردان و زنان سیاه‌پوستِ زندانی در سلول‌هایشان بستگی دارد، به‌وضوح می‌توان میراث برده‌داری را دید. باتوجه‌به اهمیت تاریخی برده‌داری در آمریکا، فقط پیوندهای آن با سرمایه‌داری نیست که شایان تأمل‌اند. مثل همه موج‌های پژوهشی، این موج نیز بالاخره از پا می‌افتد؛ ولی بعید است که اهمیت شواهدی که در مطالعات اخیر جمع‌آوری شده‌اند، به‌زودی افول کند. نکته مهم‌تری که پژوهشگران جمع‌کننده این شواهد مطرح کرده‌اند آن‌نیست‌که سرمایه‌داری، یک شر ذاتی دارد؛ بلکه این‌است‌که سرمایه‌داریِ بی‌قید، درعین تولید ثروت برای تعدادی از برگزیدگان و نورچشمی‌ها، مصیبت ژرف انسانی به‌بار می‌آورد. به‌واقع، هواداران الغای بردگی که عمده آن‌ها دشمن سرمایه‌داری نبودند، می‌دانستند که سرمایه‌داریِ بی‌قید، بالقوه و بالفعل، انسان را به ملک و دارایی تبدیل می‌سازد. در ایالات متحده، جنگ داخلی و عصر رهایی بردگان، همان لحظه‌ای بود که ملت آمریکا مرز روشنی ترسیم کرد تا مشخص کند که در نظام سرمایه‌داری، فروش چه چیزهایی قانوناً مجاز است و چه چیزهایی خیر. امروز، تاریخ‌نگارانِ برده‌داری و سرمایه‌داری به ما یادآوری می‌کنند که وقتی این مرز مبهم و مات می‌شود، ناکامی در تعریف دقیق آن، همانا و مصیبت و بیچارگی‌مان همان!
محمد معماریان/ ترجمان

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه