مرتضی پورصمدی در آخرین پلان مستند زندگی
«مرتضی پورصمدی»؛ مستندساز و فیلمبردار سینما و تلویزیون ایران را شاید بیشازهمه با کارهای مستندش بشناسیم: «هوردورق»، «نقش و نقشهبرداری»، مجموعه «کودکان سرزمین ایران» و ... او، متولد ۱۳۳۱ در همدان و فارغالتحصیل رشته فیلمبرداری از مدرسه عالی تلویزیون و سینما بود. او در سه حوزه فیلمهای مستند، فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی مدیر فیلمبرداری بوده و در برگزاری نمایشگاه عکس نیز دستی بر آتش داشت. فیلمهای سینمایی «گیلانه»، «دایرهزنگی»، «اقلیما»، «هیس! دخترها فریاد نمیزنند»، «هویت»، «روایت سهگانه» (اپیزود رخشان بنیاعتماد) و «یک گزارش واقعی» از جمله فیلمهاییست که او در فیلمبرداری آنها نقش داشته است. همچنین «مزد ترس»، «مدار صفردرجه» و «حیرانی» نیز از کارهای تلویزیونیست که تصویربرداری آنها برعهده پورصمدی بود. او بهواسطه سالها فعالیت حرفهای، جوایز مختلفی را در حوزه فیلمبرداری بهدست آورد که ازآنجمله میتوان به سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری از 27اُمین جشنواره فجر، جایزه بهترین فیلمبرداری از جشنوارههای رشد، کودک، سینماحقیقت و ... اشاره کرد. پورصمدی، نمایشگاههای عکس خود را نیز در سوئد، فرانسه، کانادا و ... برگزار کرده بود. این فیلمبردار قدیمی سینمای ایران، ۱۱ شهریور 1402 از دنیا رفت؛ درحالیکه مشغول فیلمبرداری یک سریال بهکارگردانی «حامد عنقا» در شبکه نمایش خانگی بود. پورصمدی، ۱۷سالقبل که فیلم «گیلانه» بهنمایش درآمد، در گفتوگویی مشروح با ایسنا، از این همکاری و بخشی از کارنامه هنریاش گفت. او درآنمصاحبه تجربه سالها حضورش در تلویزیون را اینگونه یادآور شده بود: «از سال ۵۰ تا ۷۵ در تلویزیون کار کردم. در مدرسه عالی سینما و تلویزیون فیلمبرداری خواندم و پس از پایان تحصیلات 10سال در تلویزیون کرمانشاه بهعنوان فیلمبردار حضور داشتم؛ بعد به تهران برگشتم و کار را تا بازنشستگی ادامه دادم. آغاز فعالیتم در تلویزیون کرمانشاه و شرایط آنزمانه این امکان را به ما میداد تا هرگونه تجربهای را داشته باشیم. 10سال کار درشرایطیکه پنجنفره کل تولید را میچرخاندیم. آن تجربه 10ساله در تلویزیون کرمانشاه اثر خوبی در ذهن میگذاشت. در آنزمانه ما از مرکز تا جنوب ایلام و شمال کردستان را تحتپوشش داشتیم و اینموضوع باعث شد سفرهای خیلیزیادی داشته باشیم و این سفرها شور جستوجو و دیدن را در من جدی کرد. اتفاق خوشایندی که دراینسفرها افتاد، حوزههای بود که به آنجا سفر کردم و اسم آنرا گذاشتم فرهنگ زاگرس. سفر در زاگرس زیباست چون اساساً یک کوه اساطیری جذاب است و در آن، اقوام عجیبی زندگی میکنند و درآنسالها یک گنجینه کشفنشده بود. این 10سال کار بهمرور ذهن و علاقهام را بهسمت ایرانگردی و مستند کشاند. در همین سفرها بود که با یکسری کارگردان آشنا شدم تااینکه اولین تجربه ۳۵میلیمتری ازطریق همین دوستیها پیش آمد». او افزود: «هوردورق، با کارگردانی مشترک حمید تمجیدی مستندی بود که سال ۶۳ تولید شد و سروصدای زیادی بهپا کرد و جایزه بهترین فیلم مستند را از جشنواره فجر گرفت. بعدازآن، سریال مستندی را بانام نقش و نقشهبرداری با تمجیدی کار کردیم. بعدازآن تمجیدی اولین کار سینمایی (سراب) را پیشنهاد داد و من هم قبول کردم چون هرکسی مایل است بههرشکل فرمت سینمایی را هم تجربه کند. بعد از اینکار با ابراهیم حاتمیکیا هویت را کار کردم اما کماکان درپی این بودم تا در حوزه علاقهام؛ مستند کار کنم. با ضابطی جهرمی مستند چتر سبز را کار کردیم که دررابطهبا خرما بود و سفرهای مختلفی داشتیم. وسوسههای ایرانگردی و تجربهکردن موجب شده بود دوستان در کار مستند مردمشناسی سراغ من بیایند. درآنسالها یک تجربه بینالمللی هم پیش آمد؛ با فرهاد ورهرام بازسازی فیلم علف کوبریک». او گفت: «تجربه سریال تلویزیونی مزد ترس را داشتم تا سال ۷۲-۷۳ که مرحوم محمدرضا سرهنگی برای مجموعه تلویزیونی کودکان سرزمین ایران از من دعوت کرد و آن سریال خاطره و پایان خوش عمر کارمندی من در تلویزیون شد. بسیار سریال دوستداشتنی بود و از آن تجربههایی بود که خیلی نادر انجام میشد. دوسالونیم کار کردیم؛ ۲۶قسمت را من تصویربرداری کردم و ۲۶قسمت بعد آنرا ۱۷ گروه فیلمبرداری دیگر کار کردند. این سریال فضای خوبی ایجاد کرد؛ علیرغم پخش بدی که از تلویزیون داشت. درحالیکه معتقدم اینکار ۵۲ فیلم با ویژگی کودکان، یک کروس دانشجوییست و برای مجموعه دانشجویان جغرافیا، سینما و ... میتواند بهعنوان واحد درسی تدوین شود؛ چون بخش عمدهای از ایران دراینفیلمها دیده میشود بدوناینکه سفری انجام شود. درآنمجموعه این شانس را داشتم با کارگردانان بزرگ مستندساز -اصلانی، تقوایی، مختاری- و نسلهای میانیتر همکاری کنم. بهمحضاینکه از تلویزیون بازنشسته شدم، سهماهبعدش با محمدرضا اصلانی غبار نور را کار کردیم. سریال خوب و جنجالبرانگیزی که فقط سه سکانس روی پایه فیلمبرداری شد؛ همه حرکت بود و یک تجربه بسیار جسورانه در سریال داستانی». او گفت: «آن فیلمها و تجربهها را که در انجمن سینمای جوان انجام دادم دوست دارم چون اساساً نسل جوان که کار کوتاه میکند خیلیوقتها دست به جسارتهایی میزند. از جمله افرادیکه درآنسالها با آنها کار کردم مهوش شیخالاسلامی، کیوان علیمحمدی و امید بنکدار بودند. این همکاریها باعث شد در اولین کار سینمایی کیوان علیمحمدی و امید بنکدار بهنام شبانه بهعنوان فیلمبردار حضور داشته باشم. شبانه تجربهای بود که در آن، حتی یک فریم روز نیست و همه کار در شب میگذرد؛ درعینحال رفتار جدیدی با دوربین میشود؛ یعنی پلانهای عجیبوغریبی روی دست داریم. روزیکه برای کار در شبانه دعوت شدم، یک کلاسور دستم دادند و گفتند شبانه، ۷۶۲ پلان است، این پلانها و شرح زاویه لنز که این اتفاق کاملاً حرفهای بود که افتاد». او تأکید کرد: «همهچیز بهسرعت درحالتغییر است. ما توان مقاومت جلوی این تغییر را نداریم و اساساً مخالف تغییر هم نیستم اما باید موقعیت را دریابیم. سال ۶۵ تا ۶۹ درگیر یک مستند دررابطهبا عشایر بودم و خیلی خوشحالم. ۱۵ فیلم بر روی نگاتیو ثبت شده است که امروز امکان تکرار آن تصاویر نیست. در سال ۶۵ از ساعت ۴ صبح در کوهستانی بختیاری بهنام منار دوربین گذاشتیم از ۵ تا ۱۱ صبح لاینقطع دستههای عظیم انسانی و گله بود که عبور میکرد اما چندسالبعد همانزمان و زاویه سهروز دوربین گذاشتهام؛ کسی عبور نکرد برایاینکه همه با بنز 10تن سفر میکردند؛ پس یکسری فیلمها و گزارشها هست که شاید امروز ویژگی خاصی نداشته باشد ولی برای سالهای بعد خیلی جذاب هستند».