• شماره 3292 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۹ اسفند

نگرشی تحلیلی بر مفهوم واژه جمعیت

منوچهر قاسمی

طبق یک تعریف جامعه‌شناسی؛ جمعیت عبارت‌است‌از گروه مردمی‌که غیرمستقیم با هم ارتباط دارند و توجه آن‌ها نسبت به امری ممکن است دائمی یا موقتی باشد. به‌عبارتی جمعیتی که در خیابان‌ها می‌گذرند واجدشرایط جمعیت نیستند اما اگر نام آن برای تماشای دعوای دو نفر یا برای گوش‌دادن به سخنرانی یک نفر در گوشه خیابان اجتماع کردند درآن‌صورت می‌توان اسم جمعیت به آن‌ها اطلاق کرد؛ بنابراین جمعیت درصورتی تشکیل می‌شود که منظوری در ذهن آن‌ها منعکس شده باشد؛ مثلاً برای تماشای مسابقه فوتبال یا یک فیلم و همچنین اتفاقاتی‌که روی می‌دهد و بالاخره در یک آتش‌سوزی که حاصل می‌شود و معمولاً جمعیت جمع می‌شوند یا می‌گریزند و انعکاس ذهنی آن‌ها هدفی‌ست که ‌سوی آن رفته یا از آن فرار می‌کنند. برای روشن‌شدن موضوع پنج عامل را از دیدگاه روانشناسی می‌توان بررسی نمود.
1. هوش جمعیت خیلی‌کم است چون هرکس به یک جمعیت پیوست میزان هوش و تفکر خود را به آخرین حد آن تنزل داده. روی همین اصل یک نفر محرک به‌آسانی می‌تواند جمعیت را ازیک‌سو به‌سوی دیگر براند چون همه ذهن خود را در جمع منعکس کرده و ابتکار ذهنی از دست همه خارج می‌شود.
2. احساسات جمعیت قابل‌تحریک است چون سوزن میان جمعیت نیست و هرکس افکار و عقاید خود را ولو با دیگری ضدونقیض باشد می‌تواند برای جمعیت بیان کند.
3. تفکر و تعمق منطقی در جمعیت نیست و حتی افراد متفکر و دانشمند تحت‌تأثیر احساسات رقیق خویش قرار می‌گیرند و علم و دانش و هرچه اندوخته‌اند فراموش می‌کنند.
4. چون در جمعیت قوه تفکر و تعقل از بین می‌رود ممکن است انسان تحت‌تأثیر جمعیت دست به کارهایی بزند که هرگز در موقع تنهایی مرتکب چنان اعمالی نشود؛ و گاه نیز جنبه مثبت پیدا می‌شود و انسان تحت‌تأثیر جمعیت چنان شجاع و جسور می‌شود که با فداکاری دست به اعمال خارق‌العاده می‌زند که نام وی جزو قهرمانان نیز ثبت می‌گردد.
5. باوجوداینکه همیشه جمعیت دارای قدرت شگرف انگیزی‌ست گاهی ممکن است براثر تلقین یا براثر برخورد به مقاومت شدید ناگهان این قدرت متجاوز جای خود را به عقب‌نشینی ناهماهنگ بدهد.
نکته مهم دیگر اینکه همه تحت‌تأثیر احساس خود هستند و احساسات خود را جلو می‌برند نه عقل و منطق را. درچنین‌شرایطی یک فرد چگونه می‌تواند وقتی میان انبوه جمعیت قرار گرفت عقل و منطق خود را بازیابد. معمولاً افراد سالم که رشد عقلانی دارند هنگامی‌که در جمعیت قرار گرفتند بر اعصاب خود مسلط‌اند. اول‌اینکه تحت‌تأثیر عدم‌منطق و احساس جمعیت قرار نمی‌گیرند و جمعیت هیچ‌گونه اثری در روان آن‌ها باقی نمی‌گذارد. هنگامی‌که احساس غیرمنطقی در جمعیت برانگیخته و جمعیت از جای خود جابجا شد آن‌ها آهسته و آرام میان سیل جمعیت به حرکت خود ادامه می‌دهند و اتفاق‌های متفاوتی را شاهد خواهند بود و با چشمان خود می‌بینند که چگونه عده زیادی مردم بی‌گناه قربانی افکار غیرمنطقی یا سرکش جمعیت می‌گردند. به‌هرحال آنچه قابل‌توجه است شدت هیجان جمعیت است که بیشتر از تنفر سرچشمه می‌گیرد تا از محبت. سرانجام اینکه علم اجتماع ثابت کرده است هیچ‌وقت جمعیت درست فکر نمی‌کند و منطقی نیست و همیشه اوهام بر جمعیت حکم‌فرمایی می‌کند. منطق هیچ‌گاه بر جمعیتی که به هیجان آمده باشد راه ندارد. همه خرابکاری‌ها و مشکلات اجتماعی که بر سر بشر آمده ثمره هیجان افکار جمعیت‌ها بوده است. این پنج عاملی که مطرح گردید باید روزی در جامعه‌ای فرصت آن شود که اصلاحاتی به‌عمل آید و جمعیت شکل دیگری را از خود نشان دهد.
*استاد دانشگاه و فارغ‌التحصیل رشته علوم تربیتی از دانشگاه لندن

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه