• شماره 767 -
  • ۱۳۹۴ دوشنبه ۲۷ مهر

احیای قدرت شوروی سابق با گفتمان پوتینی

یکی از مسائلی که این روزها در خاورمیانه مطرح است، ناامنی و بی ثباتی سیاسی و جنگ است. علل و متغیرهای زیادی  در بروز این شرایط نقش دارد. بنظر می رسد که رقابت پنهان و گاها آشکار پوتین و اوباما عامل اصلی بروز و عمیق تر شدن بحران در خاورمیانه است. ساختار فعلی جهان، ترکیبی از یک ابرقدرت و چهارقدرت جهانی (چین،روسیه،اتحادیه اروپا، و ژاپن) است. در این ساختار همچنان تنها ابرقدرت موجود امریکا  است وتعداد قدرت های بزرگ یابه همین تعداد باقی میماند و یا با اندکی افزایش یا کاهش می یابد؛ مثلا هند به جرگه قدرتهای بزرگ بپوندد.به نظر می رسد که روس ها به گونه ای رفتار خواهند کرد که گویی درجهانی زندگی می کنند که عمدتا از دشمنان ورقبای بالقوه تشکیل شده است. آنها براین باورند که باید برتری نظامی شوروی سابق احیاء وجایگاهش نیز به عنوان یک قدرت بی همتا در جهان مجددا حفظ شود.روسیه برای آنکه بار دیگر به جایگاه ابرقدرتی ارتقاء پیدا کند باید وضعیت اقتصادی خود رابه نحو چشمگیری افزایش وبه گفته فریدمن باید گسستگی بین وضعیت اقتصادی ونظامی آن کم رنگ شود که به نظر می رسد آقای پوتین هم اکنون بدنبال این مساله باشد.بدون شک یکی از عوامل پشت پرده ی شروع جنگ و کشتار مردم مظلوم سوریه به دست تکفیری ها را می توان غرب و بخصوص آمریکا دانست.  گروهگ تروریستی تکفیری داعش که در سوریه و عراق دست به کشتار مردم مظلوم زده را می توان به جرات زاییده ی فکر غرب دانست که عملا با سیاست گذاری های آنها فعالیت می کند و در بحث لجستیکی و پشتیبانی نظامی هم کشورهای عربی همچون عربستان و قطر از آن حمایت می کند.اما چیزی که این روزها سوخوهای روسی را به میدان نبرد در سوریه کشانده رقابت بین روسیه و غرب است.  در شرایط فعلی غرب به شیوه های مختلف درحال گسترش حوزه امنیتی خود در خاورمیانه و آسیای مرکزی و قفقاز می باشد.آسیای مرکزی و قفقاز و خاورمیانه عملا حیات خلوت روسیه است و مسکو به هیچ وجه نمی خواهد در مقابل آن سیاستی آرام و منفعل را پیش بگیرد و همین ورود غربی ها و بخصوص آمریکا به خط قرمز روس ها باعث تغییری در سیاست های اجرایی پوتین در منطقه داشته است.اگر نگاهی به گذشته داشته باشیم در سالهای 1990 تا 1998 زمانی که بوریس یلتسین رئیس جمهور روسیه بود در سیاست خارجی گفتمان غرب گرایانه یا زاپاتانیک گراها حاکم بود و مسکو با دو هدف بدنبال حضور آمریکا در منطقه بود. ایجاد یک جامعه مدنی و توسعه و مدرنیزه کردن دولتهای منطقه از مهمترین اهداف روسها در آن مقطع زمانی از تمایل به غرب بود.اما بعد از سال 1998 با بر سرکار آمدن پوتین-مدودوف عملا سیاست خارجی آنها عوض شد و احیای قدرت شوروی سابق را اصلی ترین هدف دولت تعیین کردند و در راستای تحقق همین هدف است که این روزها سوخوهای روسیه مواضع داعش را بمباران می کند. یکی دیگر از اهداف روسیه نمایش قدرت در منطقه است. روس ها می خواهند ثابت کنند که اگر چه در مسائل اقتصادی یک کشور قدرتمند در جهان می باشند اما در بحث قدرت نظامی همچنان یک ابرقدرت در نظام بین الملل به حساب می آیند. شلیک موشک از فاصله 1500 متری در دریای خزر می تواند عاملی برای اثبات این قدرت به جهانیان باشد.از سوی دیگر چین بعنوان یک بازیگر بزرگ اقتصادی در جهان و ایران بعنوان یک کشور قدرتمند در کنار مسکو باعث شده تا روس ها در تقابل با غرب سیاست های جدی تری اتخاذ کنند.در هر صورت می توان گفت در حال گذار از وضعیت ثبات به بی ثباتی در نظام بین الملل هستیم . این باعث شده تا نظام بین الملل از تک قطبی بودن خارج شده و شاهد بازیگری بازیگران جدیدی در نظام بین الملل باشیم که از یک طرف روسیه،چین،اتحادیه اروپا ، ژاپن و کشورهای در حال توسعه چون ایران و از طرف دیگر آمریکا می باشند.بنظر می رسد که در آینده ای نزدیک بیشتر شاهد رقابت و تقابل بین شرق و غرب و همچنین بین تفکرات لیبرالیسم در گفتمان  سیاسی و سرمایه داری در گفتمان اقتصادی  با اندیشه های شرق باشیم. روسیه، چین و ایران با توجه به سیاست های راهبردی که دارند  تبدیل به یک متحد استراتژیک شده اند. از سوی دیگر پیمان شانگهای هم که با رویکرد امنیت دسته جمعی شکل گرفته یک سپر امنیتی برای کشور های شرقی را شکل داده است که خود باعث تحرک بیشتر این بازیگران در نظام بین الملل شده است. به عنوان نتیجه گیری باید گفت فضای بین الملل در حال حاضر فضای خوبی نیست و باید امیدوار بود که نخبگان سیاسی در بحث رفع چالش ها و ایجاد راهکارهای برون رفت از وضع موجود نظام بین الملل همت لازم را داشته باشند تا ما شاهد جهانی امن و همکاری های صلح آمیز بین المللی باشیم.

 

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه