چرا سراغ ژانری دشوار همچون تریلر در نمایش رفتید؟
من شیفته کارهای جنایی و البته از نوع خوبش هستم. مثلاً کارهای مارتین مکدونا را دنبال میکنم و به نوع نگارش و تم آثارش علاقه دارم. حتی کار قبلیام تحتِعنوانِ «مرد بالشی» نیز ترکیبی از چند نوشته او بود. ازسویی؛ فیلمهای هالیوودی را دنبال میکنم و به انواع مختلفی از آنها از کلاسیک گرفته تا مدرن علاقه دارم. تئاترهایی هم که میسازم، وامدار نگاهم به آثار سینماییست و ملهم از آنها اما بهشکلی ترکیبشده؛ نهاینکه عیناً کاری را برگردان نمایشی کنم. حال، علاقه همیشگیام به کارهای جنایی را هم باید اضافه کنم. راستش دوست داشتم کارهایی درزمینه وحشت و تریلرهای روانکاوانه با تم جنایی انجام دهم؛ چون بهنظرم دراینژانر بهرغم محبوبیت و جذابتش برای عموم، در ایران کم کار شده یا بهتر است بگوییم اصلاً کار نشده است.
«تلهموش» نه در نوع روایت؛ بلکه در شکل بصری، متفاوت از بسیاری کارهاست و شبیه به تلهتئاتر است تا نمایشی صرفاً روی سن یا پلاتو؟
متن «تلهموش» را وقتی به چندنفر از هنرمندان دادم که مطالعه کنند نیز میگفتند بیشازآنکه تئاتر صرف باشد، نگاههای سینمایی در آن دیده میشود. این، حقیقتیست که نمیتوانم و نمیخواهم کتمان کنم. درواقع مخصوصاً اینگونه نوشتهام و کار کردهام؛ چون دانشآموخته سینما هستم و برایِهمین، قابهای مختلف را دوست دارم و دلم میخواست در نمایش نیز بهگونهای کار کنم که بتوانم قاببندی داشته باشم. پس، با تمهیداتی مانند میزانسنهای ویژه، طراحی صحنه و نوعی از نورپردازی، بهسمتِ خلق قابهای مختلفی از کلوزآپ گرفته تا مدیومشات و فولشات و... رفتم.
اصلاً چه شد سراغ «تلهموش» رفتید؟
«تلهموش» بهعنوانِ یکیاز شاهکارهای آگاتا کریستی؛ جزو کارهاییست که بسیار دوستش دارم. آنرا بازنویسی کردم و با چند کار دیگر مانند «اره»، «هشت نفرتانگیز»، «اتاقی زیر شیروانی» و... درهم آمیختم تا بهاینمتن رسیدم. اینکار ادامهایست بر آنچه در مرد بالشی تجربه کردم و چندوقتدیگر درقالب نمایشی دیگر ادامه خواهم داد. میدانید؛ مکدونا قلم عجیبی دارد. بهنظرم سرد مینویسد و روابط آدمهایش یخزده است. حتی نگاه کنید در همین نمایش «تلهموش»، برف از عناصر اصلی داستان است و درواقع، نشانهگذاری ویژهای بر جهانی عاری از عاطفه که درگیرش هستیم و شاید سببسازش. شخصیتها روابط سردی دارند و آدمهای نمایش در هتلی دورافتاده چنان گیر افتادهاند که گویی بیشاز محیط و سرمای بیرون، درحالِ نیستشدن از سرمای وجود خود هستند.
آدمهای نمایش شما چیزی بیشاز یک ماجرای جنایی را بازی میکنند...
درایننمایش، به قشری توجه کردهام که مثل کرم درخود میلولند و جهان را ملعبهای میبینند برای فرونشاندن عطش آز و شهوت خویش. روابط اجتماعیشان بیمعناست یا بهتر بگویم خالی از معنای انسانی و عشق. حتی عشق هم برای آنها بازیچه است؛ مانند یک تله برای بهدامانداختن طعمههای خود.
بهخاطر صدای خاص بعضی بازیگران، شبیه به نمایش رادیویی هم بهنظر میرسد؟
راستش سعی من در کارگردانی نمایش اینبودهکه فقط تئاتر نباشد. یکیاز شیوههای من در دورخوانی نمایشنامه حین تمرین، ایناستکه در آخرین تمرین میگویم بچهها فکر کنید قرار است یک نمایشنامه رادیویی با همان حسوحال داشته باشیم؛ با همان ظرافتهای گفتاری و حسی و آنرا خوانشی ساده از روی متن که فقط جای دیالوگهای هم را پیدا کنیم، نبینید. خودم هم این دور از خوانش را ضبط میکنم تا مرورش کنم و ببنیم بچهها به آن حس لازم رسیدهاند یا نه. اینکه میگویید؛ میتواند متأثر از همینگونه نگاه به کار باشد. ضمنِآنکه دوستانی که با آنها همکاری کردهام، بعضاً تجربه حضورهای رادیویی و گویندگی و دوبله دارند که خب آشنازدایی ازاینصداها ممکن نبود و ناخودآگاه بیننده کار، صداهایی آشنا را میشنود که بیشک از آنها خاطره دارد.
نقش اول کارتان خانم نظامدوست چطور؟
بهرغمِآنچه گاهاً بچههای تئاتر میگویند که بازیگران سینما در تئاتر جواب نمیدهند، من از سحر نظامدوست خواستم تا در تئاتر «تلهموش» ایفاگر نقش مولی؛ شخصیت اصلی ماجرا را بازی کند که درواقع، دختری ست که با چندین بعد مختلف درگیر میشود. این نقش را نمیشد به هرکسی سپرد اما هنگامیکه استعداد او را دیدم، باور کردم میتواند 70دقیقه روی صحنه باشد؛ هرچند با آزارهایی که ازسویِ هنرمندان تئاتر درموردش شاهد بودیم استوار ایستاد و با تیزهوشیاش یکجاهایی که اشتباهاتی در صحنه رخ میداد، خودش صحنه را جمع میکرد؛ بهگونهای که بهنظر بازیگری بسیار پرسابقه در تئاتر بوده. خوشبختانه استعدادی را در تئاتر آوردهام که هم کارهای سینمایی خوبی داشته و هم ازاینپس کارهای خوبی را در نمایش از او شاهد خواهیم بود. این نیست که همه بازیگران سینما وقتی به تئاتر میآیند، گیشه نداشته باشند یا نتوانند. مولی نمایش ما همان مولیایست که در ذهنم نوشته بودم، تربیتش کرده بودم و بهاینباور رسیدم که خانم نظامدوست بسیارخوب درقالب آن ظاهر شد و مطمئناً دراینکار درخشید؛ تاجاییکه مخاطبین از بازی خوبش تعریف میکنند و کامنتهای خوبی دربارهاش گرفتیم که جزو اتفاقات خوب «تلهموش» است.
در مورد انتخاب اردلان شجاعکاوه و الیزا اورامی نیز میگویید؟
بگذارید اول درباره حضور اردلان شجاعکاوه چیزی بگویم؛ حضور او درایننمایش بعدازسالها یک نوستالژیبازی هم بود با خاطره خوبی که بینندگان تئاتر با بازیاش در «تلهموش» بهکارگردانی حسن فتحی داشته و دارند. آن نمایش که بزرگان بسیاری در آن جمع بودند، بهگونهای پایانی برای این متن بود و بهمن گفته میشد که تو دیگر چهچیزی میخواهی متفاوتتر از آن ارائه کنی؟ اما من بیشتر متوجه تغییرات ساختاری بودم تا متنی. برایِهمین، از اردلان شجاعکاوه دعوت کردم و خوشحالم پذیرفت و با آن صدای جذابش واقعا حیرتآور بوده. همچنین، خانم الیزا اورامی گرامی همسر آقای شجاعکاوه که صدایی خاطرهانگیز دارند و من بسیار دلم میخواست آنها با هم دراینکار باشند؛ حتی بهشکلی ویژه نمایی دونفره از آنها شکل دادم تا بازی مشترکی را شاهد باشیم و نشان دهیم این دو بزرگوار چگونه میتوانند کنار هم، لحظات درخشانی خلق کنند.
یکیاز ویژگیهای کار، ریتم تند آن است و شبیه فیلمی سینمایی با تدوینی پرهیجان؛ برای تایم اجرا آنرا سریع کار کردید؟
نمایش «مرد بالشی» هم درابتدا 130دقیقه بود و بهخواست تهیهکننده آنرا تا 90دقیقه کاهش دادم؛ اما «تلهموش» را میتوانستم طولانیتر بگیرم. بهنظرم تماشاگران اینروزها کمحوصلهتر از قبل هستند و اگر ریتم و تمپوی کار کند شود، خیلیزود ممکن است ارتباطشان با اثر را ازدست بدهند. خدا رحمت کند حمید سمندریان که افتخار شاگردیاش را داشتم؛ میگفت که اگر تنها یکنفر از 100 مخاطب تو در سالن، موبایلش را لحظهای چک کند یا با بغلدستیاش صحبت کند؛ این ضعف تو بهمعنای ازدستدادن کل آن 100نفر است که نتوانستی آنقدر کار پرکششی ارائه دهی که او نتواند به چیزی غیر از نمایش تو فکر و توجه کند. موقعیکه قصد کردم تلهموش را اجرا برویم، به ریتم پرکشش کار فکر کردم و اینکه چگونه روند اتفاقات، زنجیروار بههم انرژی بدهند و محرک صحنه بعدی شوند.
در کار شاهدیم که چگونه شخصیتهای پرتعداد به صحنه وارد و از آن خارج میشوند، طراحی اینکار دشوار بود؟
کار طراحی و ساخت دکور یکماهونیم طول کشید. من به کارهای نمایشی غیرایرانی تعلق خاطر بیشتری دارم و کارهای متنوع و پرتعدادی دراینحوزه میبینم. دلم میخواست ضربآهنگ کارم شبیه آنها باشد اما نه همه ساختارش. من بیشاز 60 اجرای مختلف خارجی از تلهموش را دیدم و میخواستم چیزی متفاوت از آنها ارائه دهم. دوست نداشتم میزانسنی شبیه به آنها طراحی کنم. بهخصوص باتوجهبهاینکه این متن 60سال است در انگلستان بیوقفه اجرا میرود و متن آشناییست. البته فضای شهرزاد کمی برای اینهمه حرکت در دکوری که طراحی کردم، کمی کوچک است اما شکر که همهچیز روال خوبی داشت.
در نمایش به موضوع تأثیر گذشته بر حال و آینده آدمها تأکید دارید؟
میخواستم در کار بهایننکته اشاره کنم که باید برای ثانیهبهثانیه زندگی فکر کرد؛ بههرکاری که در جهان انجام میدهیم؛ میخواستم به اصل «کارما» اشاره کنم و اینکه زندگی میتواند بازتاب رفتار و گفتار خودمان باشد. اینرا در «مرد بالشی» بهشکلی دیگر نشان دادم و به توجه به زایش و خلق در هنرمند اشاره کردم. دلم میخواهد در کارهایم حرفهایی بزنم که مخاطب را به فکر وادارد؛ نهاینکه فقط یک نمایش حالا جذاب هم ببیند و هیچ... در «تلهموش» هدفم این بوده به مخاطب بگویم همه ما باید اشتباهاتمان را پاک کرده و اگر لازم است از آدمهایی که در حقشان ستم کردهایم و ناحقی روا داشتهایم، عذرخواهی و آنرا رفع و رجوع کنیم؛ نهاینکه رهایش کنیم و روال خودمان را پی بگیریم و بدتراینکه بعدها روی آن زخمها نمک بپاشیم.
برایِهمین، آدمهای نمایشتان رستگار نمیشوند...
رسالت یک هنرمند ایناستکه لحظاتی آدم را بهفکر فرو ببرد. در کل جهان میبینیم کارهایی ساخته میشود همچون «مصائب مسیح» یا «ذیره» و... که به تو میگوید؛ ببین جهان چگونه خواهد شد اگر بیعدالتی باشد و جنگ و... و تو را بهاینفکر بیندازد که سهم من دراینمیانه چیست؟ اینکه همه ما مسئولیم اما تأثیر این کارها چه بوده؟ کارهایی که ما دیدهایم، نسلهای قبلازما دیدهاند و بیشک نسلهای بعدازما هم خواهند دید؛ اما اینکه چندنفر و چهدرصدی از مخاطبین، ازاینکارها تأثیر بگیرند، مهم است.
از آنچه روی صحنه بردهاید راضی هستید؟
من برای نگارش و خلق و ساخت و رویصحنهبردن «تلهموش» مرارتها کشیدم. حالا یکسری بهراحتی میآیند و میگویند که نمیدانم متن مال من است و ایدهاش را از متن من کپی کرده و... نگاههای سلیقهای و ناعادلانه و ناصحیح که فقط تو را کمانگیزه میکند و دلگیر. با همه اینها من کار خودم را کردهام. تلاش بسیار کردم و ایدههای مختلفی داشتم که درعمل نشد. اینکه یکسری از بازیگران به من تحمیل شدند و اتفاقهایی که در روند کار افتاد و... الان خستهام. میگویم ایکاش شرایطی فراهم شود تا هنرمندان بهراحتی و بیدغدغه بهسمتِ خلقکردن بروند و با دل خوش دراینوادی شیدایی کنند و...
به تمدید اجرا فکر کردهاید؟
تمدید نمایش بستگی دارد به خیلیچیزها که همهاش دست من نیست. بیشک دلخواه من ایناستکه آدمهای بیشتری کار را ببینند و اگر تأثیری قرار است گذاشته شود، روی تعداد بیشتری رخ دهد. یکیاز مسائل مطروحه در «تلهموش» بحث آسیب دوران کودکیست و مسئلهای تحتِعنوانِ کودکآزاری که میبینیم اینروزها اخبارش زیاد دستبهدست میشود. من کارم را در یکیاز روزها به بهاره کوچولو تقدیم کردم که خبر ناگوارش را شنیدیم و دل همهمان آزرده شد. در متن نمایش بهاینموضوع اشاره شده که اگر بهاینمقوله توجه جدی نشود، فرد آسیبدیده بعدها در بزرگسالی خود میتواند تبدیل به اتفاقی ناگوار شود و سربازکردن زخمهایش، جامعه را دچار مشکل کند.
از وظیفه همزمان بازیگری و کارگردانی هم میگویید؟
راستش من اساساً با بازی وارد هنر شدم و بیشاز 194 اجرای خیابانی در محیطهای مختلف شهری داشتهام. ازآنجاکه هیچیک از شاگردان استاد سمندریان بازیگر صرف نبوده و همگی بازیگر/کارگردان از مجموعه او خارج میشوند، توانایی ساخت در من هم بود و بعدازمدتی، به کارگردانی روی آوردم. «مرگ فروشنده» اولین کارم دراینحوزه بود و بعدهم با کارهایی دیگر ادامه پیدا کرد. امیدوارم در «تلهموش» هریک از دو حوزه کاریام؛ یعنی کارگردانی و بازیگری بهشیوه درستی درآمده باشد. هرچند گفتهاند کارگردانی که بازی میکند، باید چشم سوم قوی داشته باشد تا خودش را هم در دل کارش از بیرون بهخوبی ببیند. این مسئله بسیاردشوار است و میتواند انرژی و تمرکزت را بگیرد. امیدوارم برای من اینگونه نباشد و نه از انرژی افتاده باشم و نه از کنترل کارم خارج. ضمنِاینکه من مرد کارهای سختم و میخواهم دشوارترینها را تجربه کنم.
در آخر ناگفتهای هست؟
تئاتر؛ حرفه شیرین و مقدسیست؛ البته برای خود تئاتریها بیشتر. خوب است که اگر بههرحال بهخاطرِ کار در مدیومی مانند تلویزیون یا سینما تبدیل به چهرهای شدیم و حالا کسی ما را میبیند و میشناسد، وقتی به تئاتر میآییم؛ آن تقدس را حفظ کنیم و اگر قرار است در نمایش بتازیم، باتوجهبه شهرت تصویریمان اینکار را نکنیم؛ بلکه براساس تواناییها، داشتهها و استعدادهای هنریمان باشد و با حفظ شئون نمایش. امیدوارم بچههایی که از سینما و تلویزیون بهسمتِ تئاتر میآیند، حرمت این حوزه را نگه دارند و کاش تئاتر بهسمتی نمیرفت که بهخاطرِ فروش؛ تن به حضور چهرهها دهد...