گفتوگو با ندا نوری؛ کارگردان «گرگ سیاه و زشت که اصلاً نمیشه دربارهاش نوشت»
مصطفی رفعت/
گرگی، صاحب حیوانات را میدزدد و به حیوانات میگوید که اگر میخواهند صاحبشان آزاد شود؛ یکیاز حیوانات باید بهجایِ او اسیر شود... زهره پرتوی، مهدی داودی، مریم صیاد مقدم، مهدی ضیاییانپور، مجتبی گوهرخای، حسین مزینانی، بهار محمودزاده و رضا نعمتیان؛ بازیگران این نمایش بهنویسندگی میثم عباسی و کارگردانی ندا نوری هستند که برنده پنج جایزه از پنجمین دوره جشنواره تئاتر شهر شده و تیرماه ٩٧ در تالار هنر؛ میزبان علاقهمندان بود. بهاینبهانه با ندا نوری؛ کارگردان خوشذوق کار گفتوگویی داشتهایم.
ندا نوری بااشارهبهاینکه در کارهای نمایشی متنوع و متعددی درحوزه کودک و نوجوان حضور داشته است و «گرگ سیاه و زشت که اصلاً نمیشه دربارهاش نوشت»؛ درواقع، اولین تجربه کارگردانی وی دراینفضاست، گفت: «بهنظرم آنچه باعث میشود تا کار کودک و نوجوان موردِتوجه این گروه سنی واقع شود، توجه به تمایلات کودکان است و اینکه سعی کنیم به روحیات و خواست آنها نزدیک شویم و الهمانهای موردِنظرشان را در کار بگنجانیم. راستش من جزو معدود افرادی هستم که خاطرات پررنگی از دوران کودکیام دارم و برایِهمین بهخوبی یادم مانده که مواجهه با چه چیزهایی درآنسن برایم جذاب بود. معتقدم کارگردان کار کودک، نباید کودکی خودش را فراموش کند». این هنرمند درهمینزمینه افزود: «البته گاهی میتوان اینطور تعبیر کرد که کاری که نمیتواند مخاطب کودک را جذب کند، اساساً کاری متعلق به گروه سنی نوجوان است. ازآنجاکه برچسب نوجوان روی آثار نمایشی نمیتواند مخاطب را تشویق کند، گاهی برای معرفی آن، از عنوان کودک و نوجوان باهم استفاده میشود. مسئله اینجاست که نوجوانها در سنی قرار دارند که تماشای کار نمایشی را (ولو آنرا دوست داشته باشند)، دور از دوره سنی خود میبینند؛ چون خود را در مرحلهای از جهش سنی حس میکنند که تماشای نمایش عروسکی بهنظرشان به غرورشان آسیب میزند. برهمیناساس؛ اگر نمایشی را باعنوانِ کار نوجوان معرفی کنیم، بازخورد گیشه خوبی نخواهد داشت؛ بنابراین، هر دو گروه سنی را در تبلیغات لحاظ میکنند».
بازیگر مجموعه «لیسانسهها» درپاسخبهاینپرسشکه آیا نمایشهای فعلی کودک و نوجوان را نسبت به کارهای گذشته در مسیری بهتر ارزیابی میکند یا نه؟ گفت: «واقعیت ایناستکه کارهای قدیم حالوهوای خاصی داشتند. نمیدانم؛ آنزمان حالِ خود ما نوعی دیگر بود یا اساساً قدیمیها کاربلدتر بودند؟! بهشخصه معتقدم که هرچه جلوتر میرویم، پسرفت میکنیم. عوامل متعددی دراینماجرا نقش دارند که گاه خودمان بهآنها واقفیم اما متأسفانه انگار طیف هنرمند هم خودش ناچار با این موجِ اشتباه همراه شده است». او بااشارهبهاینکه قبول دارد درحالِحاضر بچهها با طیف گستردهای از کارهای حرفهای خارجی در مدیومهای متنوع مواجه هستند که این میتواند سطح سلیقهشان را تغییر دهد و انتظاراتشان را بالا ببرد، افزود: «مسئله ایناستکه نمیتوان و نباید که سطح هوش و درک کودکان را دستِکم گرفت. بهشخصه درآنسالها با نوار شهر قصه ارتباط بسیارخوبی گرفتم و اگرچه کاری متعلق به کودکان نبود اما بهخاطرِ ساختار و فضایی که داشت، برایم خوشایند بود و آنرا میفهمیدم». وی افزود: «معتقدم آنها که میگویند کودکان متوجه نمیشوند، احتمالاً کودکی خود را فراموش کردهاند. اگر کار مناسبی به کودک عرضه کنید، بهراحتی با آن ارتباط میگیرد. دراینمسیر مهم است که بدانیم چه خوراکی را آماده میکنیم. وقتی بچهها با اینهمه تولیدات درجهیک غربی روبهرو هستند، نمیتوانیم کپی ناقص، چپرچلاق و پُراشکالی از آنها ارائه دهیم و منتظر بازخورد خوب هم باشیم. بهنظرم یا باید کاری در همان کیفیت بسازیم یا به منابع دستنخورده و گاه فراموششده خودمان برگردیم که اتفاقاً بسیار میتوانند جذاب شوند؛ تنها باید آنها را خوب عرضه کرد».
کارگردان «گرگ سیاه و زشت که اصلاً نمیشه دربارهاش نوشت» دراینباره که کدام ساختار نمایشی؛ اعم از عروسکی، تنپوش، حضور بزرگسال، تکنیکهای بصری مانند ویدئوپروجکشن و... در ارائه کاری بهتر برای کودک و نوجوان مؤثر است نیز گفت: «همه اینها خوب هستند؛ منتهی باید بجا استفاده شوند. باید دید که متن بهما چه میگوید و آیا اجازه میدهد که سراغ نحوه اجرا و تکنیک خاصی برویم یا نه. برایِمثال، بسیار دوست داشتم که شخصیت کلاغ در نمایشی که روی صحنه بردم، بهشکلِ عروسک حضور داشته باشد. در اجرای جشنوارهای اینکار در سال 95 نیز بههمینشیوه عمل کردم. برای اجرای عموم هم در تمرینات اتود زدیم اما خوب درنیامد؛ چون نه بازیگرم که تمایل بهحضور دراینکار و همراهی با ما را داشت، توانست آنرا خوب عملی کند و نه من تجربه یا دانش آکادمیکی درحوزه عروسکگردانی و استفاده از عروسک داشتهام که مسلط بهآنکار باشم. تصمیم گرفتیم خود بازیگر، نقش را مانند سایر شخصیتها ایفاء کند و دیدیم که چقدرهم خوب شد! همانجا متوجه شدم که اصلاً ایده عروسک ازهمانابتدا هم ایدهای اشتباه برای کار من بود». وی افزود: «وقتی هرچیزی سر جای خودش باشد، نتیجه کار جذاب میشود؛ وگرنه هر وصلهای بیرون میزند و نامناسببودن خودش را نمایان میکند». او باتوضیحِاینکه خودش هم البته علاقه چندانی به کارهای عروسکی ندارد، گفت: «حتی شهر موشها را بهخاطرِآنکه فضای پشتِصحنهاش را میدانستم چگونه است، میدیدم و دوست داشتم؛ چون میدانستم آنجا چهکار میکنند و پشت هر عروسک چه ماجرایی نهفته است».
این بازیگر و کارگردان، باگفتنِاینکه هر متنی بهشما این ایده اولیه را میدهد که بهتر است در چه قالبی ارائه شود، توضیح داد: «سپس شما آنرا با ذهن خودت طراحی میکنی. اصلاً مجموعه همین طراحی ذهنی و ویژگیهای متن است که منجر به اتفاق کارگردانی میشود. کارگردان آنچه دریافت کرده را از فیلتر ذهنی خودش عبور میدهد و حالا خروجی آن میشود چیزی که یا مخاطب آنرا میپذیرد یا پس میزند». وی تأکید کرد: «البته یکسری متنها هست که ذاتاً بهشما میگوید که من یک نمایش عروسکی هستم؛ مثلاً شخصیتهایی مانند مبارک یا طیاره خانم که در نمایشهای آئینی ما عروسکی تعریف شدهاند. البته که میتوان با عنصر خلاقیت، آنها را زنده کرد و در قالبهایِ دیگر بهتصویر کشید اما متن اینکارها تکلیفش را ازابتدا با کارگردان مشخص کرده».
ندا نوری در پاسخبهاینسؤالکه چگونه این متن را برای اولینکارِ کارگردانیاش درحوزه کودک انتخاب کرده؟ توضیح داد: «واقعیت ایناستکه نویسنده کار یعنی میثم عباسی که از دوستان قدیمی من است، در دورهای که بهخاطرِ پارگی رباط پایم در خانه بودم و نمیتوانستم سر کاری بروم؛ بهمن اصرار کرد که متن را بخوانم و بعداز سرپاشدن هم آنرا کار کنم. ایندرحالیستکه پیشتر همیشه دوستان و همکاران وقتی ایدههایی ضمن اجرا میدادم؛ میگفتند که چرا خودت کاری را نمیسازی؟ راستش به کارگردانی فکر نمیکردم؛ چون بهشدت عاشق بازیگری هستم. حتی زمانیکه نمایش «گرگ سیاه و زشت که اصلاً نمیشه دربارهاش نوشت»، روی صحنه بود؛ هرجای سالن که بودم یا در اتاق فرمان یا پشت صحنه، با بچهها دیالوگها را میگفتم».
او بااشارهبهاینکه بخش مهمی از نمایش «گرگ سیاه و زشت که اصلاً نمیشه دربارهاش نوشت» برپایه موسیقی شکل گرفته؛ گفت: «دوست داشتم موسیقیهای مختلف را در کار به بچهها معرفی کنم؛ از کارهای سنتی و فولک تا راک و رپ. بچهها بهعلتِ فضای اینروزهای جامعه و اینکه خانوادهها شاید کمتر در خانه از موسیقی سنتی استفاده کنند، بااینشکل از موسیقی آشنایی زیادی ندارند یا خانوادهها شاید فکر کنند که مثلاً راک، موزیکی خشن است. دلم میخواست چیزی را بیشتر به آنها بدهم که کمتر شنیدهاند». وی گفت: «خودم در پنجسالگی با دیدن جیمی هندریکس که در کلیپی یک گیتار الکتریک زردرنگ را مینواخت، جذب خودش و سازش شدم و دلم ازآننوع گیتار میخواست که آنزمان میگفتم گیتار برقی. بههمینعلت، فضای کار را موزیکال و تغییراتی در متن ایجاد کردم». او همچنین باتأکیدبر قصهگویی درنمایش، عنوان کرد که «دلم میخواست تلنگری به والدین بزنم تا شروع به قصهگفتن برای فرزندان خود کنند» و افزود: «بچههای الان عموماً موبایل، تبلت و... دارند. نمیخواستم با آنها درباره فناوری روز حرف بزنم. آنها با تکنولوژی زندگی میکنند و با آن بزرگ میشوند. میخواستم چیزی را یادآوری کنم که کمرنگ شده و آنهم قصهگفتن است. خود من در کودکی اگر از بزرگتری که میشناختم و در خانهمان بود؛ قصه نمیگرفتم، خوابم نمیبرد اما بچهها الان چندان با مقوله قصه آشنا نیستند. بهنظرم این کمبود در خانوادهها حیف است».
آنها که کار را دیدهاند، میدانند یکیاز ویژگیهای نمایش «گرگ سیاه و زشت که اصلاً نمیشه دربارهاش نوشت» اینبودکه مخاطبان حتی با شخصیت گرگ هم ارتباط مناسبی میگیرند و این کاراکتر، بدمنی منفور نیست ک از ادبیات نامناسبی استفاده کند. این مسئله درکنارِ صحه کارگردان بر داستانهای ایرانی که گاه به نامبردن از آنها بسنده میکند و گاه چاره پیروزی را در بازخوانی آنها میبیند، جزو ویژگیهاییست که نمیتوان بهراحتی از کنارشان گذشت. نوری بااشارهبهاینکه قصد نمایش فردی که به کمک شخصیتها میآید را نداشت و بههمینجهت، کاراکتر بُز دانا در کتابخانهاش حضور نداشت، گفت: «یکیاز مهمترین نکتهها اینبودکه قهرمان نداشته باشیم. قهرمان داستان ما کتاب بود. تمام حرف من به بچهها اینبودکه منتظر قهرمانی که از بیرون بیاید و کاری برایتان انجام دهد، نباشید. شما باید خودتان قهرمان زندگی خودتان باشید. برای قهرمانشدن هم الزامی به زورِ بازو نیست؛ تنها باید آگاه بود. پس، باید مطالعه کرد و آموخت». وی دراینزمینه افزود: «شخصیتهای کارتونی متعددی بهعنوانِ قهرمان برای کودکان در کارها معرفی میشوند اما معتقدم که بچه باید به قهرمان خودش تبدیل شود و این فکر را از کودکی با خود به بزرگسالی ببرد که قدرتی در بیرون وجود ندارد؛ این موضوع میتواند نمودی عینی هم برای نسل نهچنداندور آینده باشد که نباید منتظر بمانند کسی بیاید و مشکلاتشان را حل کند و اینکه همه ما در خودمان قهرمانی داریم که باید با آگاهی و مطالعه بیدارش کنیم».
بازیگر نمایش «ژنرالها» درموردِاینکه آیا با استفاده از بداهه کلامی بازیگران نمایشهای کودک و نوجوان برای شوخیهایی که از دایره سنیشان خارج است یا ارجاعاتی به فضای سیاسی و اجتماعی روز، موافق است یا نه؟ گفت: «مخالف این هستم که در کار کودک، شوخیهایی متعلق به بزرگسالان را بگنجانیم اما گاهی بهاینعلت که والدین نیز همراه کودک در سالن نمایش حضور دارند و خوب است آنها را از حالت منفعل و کرختی بیرون آورد، میتوان تا اندازهای بداهه و ارجاعات روز داشت. بااینحال، اینکه کار را تبدیل به بستری برای شوخی بازیگران و شیطنتهایی ازایندست کنیم، موافق نیستم».
او درپایان دراینبارهکه اجرای نمایش «گرگ سیاه و زشت که اصلاً نمیشه دربارهاش نوشت» چقدر به آنچه در ذهن خود داشته؛ نزدیک بوده گفت: «اگر بخواهم از منظر شخصی بگویم؛ چون فردی بهشدت ایدهآلگرا هستم، اینکار، از خواستههای من فاصلهای بعید دارد و بهخاطرِ شرایط نتوانستم و نشد که ایدههایم را عملی کنم اما بهنسبتِ آنچه از تئاتر و امکانات فعلیمان انتظار میرود، راضیام. با درنظرگرفتن همه کمبودها و سختیها؛ معتقدم که همه تئاترهایی که میبینیم، شاید تنها 20درصد آنچیزیست که گروه سازندگانش میخواستند روی صحنه ببرند».