صلح و ثبات آمریکایی در غرب آسیا
دولت ترامپ، یک نمایش سیاسی امنینی را ۴۰روز مانده به ۴۰سالگی انقلاب ایران، در شرق اروپا تدارک میبیند!
اول؛ ورشو، محلی برای قدرتنمایی آمریکا، درتقابلبا منطقهگرایی ایران و چندجانبهگرایی جهان است. بیانیه واشینگتن/ورشو برای اجلاس نیمهفوریه، بر ضرورت اقدام جمعی، جهت برقراری صلح و ثبات و امنیت، در منطقه خاورمیانه، تأکید دارد. وزیر خارجه آمریکا اما، »مهار ایران» و یافتن راه اقدام فراگیر علیه حضور و قدرت منطقهای ایران را علت محوری این «دمارش» ذکر کرده است.
دوم؛ هرچندکه هنوز خود برگزارکننده هم تصور دقیقی از کیفیت اجرای این نمایش ندارد و صرفنظر از اینکه کدام کشورهای عربی، اروپایی و آسیایی و اوراسیایی و در چه سطحی، در این اجلاس شرکت خواهند کرد؛ اصل این حرکت، «موتور ضدانفعال سیاست خارجی آمریکا در منطقه و جهان» است!
سوم؛ آمریکا/ترامپ، در خاورمیانه بهجز سردرگمی و ناکامی، هنوز برداشتی نداشته است. دررقابتبا روسیه، دستکم در سه پرونده مهم (داخلی، منطقه غرب آسیا و اوراسیا) بازنده، ترامپ و پیروز، پوتین بوده است. در تقابل تجاری و قدرت دریایی با چین، موازنه چالشی، تاکنون دست چین بالاتر قرار دارد! در سیاست اینترآتلانتیکی، رویکرد ترامپ جهت «تضعیف و تجزیه اروپا»، با تمام دکترینهای امنیت بینقارهای آمریکا درتعارض قرار گرفته است. هرچه ترامپ در این عرصه کاشته، مسکو و پکن، برداشتهاند!
چهارم؛ در احیای «رقابت تسلیحاتی استراتژیک»، هنوز مشخص نیست که ایده بدیل روسها تاچهاندازه بتواند پنتاگون را غافلگیر کند اما، ترک معاهده «موشکهای پیشرفته استراتژیک» توسط آمریکا، جهان را تهدید خواهد کرد! این یعنی نگرانی خاص اروپا از ناحیه آمریکا! نتیجه آنکه، این تحرک سیاسی امنینی بینالمللی آمریکا، بیشتر «فرار به جلو» ارزیابی میشود اما، دستکم اسرائیل و قدرتهای منطقهای رقیب ایران، حتماً از این فرصت، بیشترین بهره را خواهند برد.
پنجم؛ همانگونه که در ابتدای فروردینماه گذشته عرض کردم؛ «امسال، ایران زمستان داغی را تجربه خواهد کرد...!» مقدمات این «زمستان داغ» را از دیماه سال قبل با تصمیم کونلون بانک چینی و هالک بانک ترکی فراهم کردند! ادامه داستان متأسفانه توسط نیروهای داخل، با ایجاد بحرانهای اجتماعی، سپس پولی و بعد، فروپاشی ارزش پول ملی، جهت پیونددادن بین بحرانهای سیاسی اجتماعی با بحرانهای اقتصادی، تا توسعه بحران در عمق امنیتی جامعه، هدایت شد.
ششم؛ در سطح منطقه، ترامپ نیز راهبرد «خلاء هدایتشده» را در ادامه پروژه «آشوبسازی» بهقصد خلع قدرت ژئوپولیتیک ایران و تجزیه ژئوپولیتیک منطقه، در دستورکار قرار داد؛ همانگونه که پیشتر نوشتم؛ ایده خروج نیروهای آمریکا از سوریه، «نه استراتژیست و نه عقبنشینی!» ایالات متحده را ساختارهای آن اداره میکنند و اینک تندروترین افراد، همزمان در کاخ سفید و پُستهای کلیدی ساختارهای امنیتی سیاسی آمریکا مستقرند!
هفتم؛ خاورمیانه اولویت اول آمریکا نیست اما در اولویتهای بالای امنیتی آمریکاست و ایران، در خاورمیانه، اولویت نخست امنیتی/تهدید آمریکاست. این امر در «وضعیت طبیعیِ» طرفین، قابلتوجیه نیست اما در «وضعیتِ ایدئولوژیک» دوطرف، کاملاً در مرکز توجیه راهبردی قرار میگیرد! در ابتدای جنگ فراگیر سوریه نیز عرض کردم که این جنگ میتواند ماشه یک جنگ بزرگ فراگیر فرامنطقهای باشد.
هشتم؛ ایالات متحده در آغاز سومین سال ریاست ترامپ نیاز دارد تا سیاست خارجی تهاجمیتری اتخاذ کند! پاسخ به چالشهای فراآتلانتیک و آتلانتیک/پاسیفیک، مستلزم درگیرساختن قدرتهای اوراسیایی و شرق آسیا به حواشی امنیتی و بهویژه چالشهای خطوط انرژی جهانیست. شاید ایجاد یک بحران، ولو از جنس بحران موشکی سال ۶۱، نیاز واشینگتن را برطرف کند! درهرحال، مسلحشدن جدار امنیتی پیرامون مرزهای ما و فعالشدن همه توان تروریستی فعلی، از منافقین تا داعش، از شرق ترکستان تا غرب سومالی، نشانه خوبی نیست!
نهم؛ تجمع همه کشورهای منطقه درکنار برخی قدرتهای غربی و جهانی، بهقصد تشدید شرایط علیه ایران، درواقع یک اقدام پرخطر (قمار) برای ترامپ محسوب میشود. بسیار بعید است که همه قدرتهای اروپایی، چین و روسیه و حتی همه کشورهایی منطقه، به یک ایده مبهم و مستعجل «روی خوش» نشان دهند. از ورشو، انتظار هیچ معجزهای برای اسرائیل و آمریکا و منطقه و جهان، نمیتوان داشت. تغییر روند تحولات جهان و منطقه، حتماً نیازمند مقدمات و سازوکارهای نرمافزاری و مادی بسیار فراتر از آنچه است که از یک نشست شتابزده برآید.
آخر؛ اما، تردیدی نیست که قصد آمریکا، تشدید بحران و توسعه تهدید علیه جمهوری اسلامی ایران است. ارزیابی صحیح دقیق و بهموقع از چنین وضعیتی، یک ضرورت امنیت ملیست و بیشازآن، حفظ آمادگی و انسجام ملی، شرط ضروری عبور از بحران است.
علیرضا اکبری