• شماره 1714 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۲۷ فروردين

وقتی خاک، کتاب‌ها را می‌خورد

گاهی خبرهای ساده، رنج‌های بسیار در دل خود دارند؛ شاید در یک‌ جمله بخوانید که سیل آمده و نیمه‌های غربی و جنوب غربی کشور را درنوردیده و زندگی مردم نه با آب؛ بلکه با گل عجین شده؛ اما این همه روایت سیل نیست. به «پل‌دختر» و لرستان فکر می‌کنم؛ به زندگی مردمی که خرّه (به لری گِل)، لابه‌لای آن‌را گرفته است. به رسوب خاک در گوشه‌وگوشه روزگار مردم کوهپایه‌نشین لرستان فکر می‌کنم و بر خود می‌لرزم اما این آب، زمانی قلبم را به‌آتش می‌کشد که کتاب‌فروشی «فردوسی» (در پل‌دختر) را در‌میانِ عکس‌های غمگین و دردناک می‌بینم. اشک را که از چشمانم پاک می‌کنم، کتاب‌ها به‌زیبایی از بین رفته‌اند؛ مثل گلی که لای کتابی خشک شود. خرّه، چنان در قفسه‌های کتاب جای گرفته که انگار اثری در این کتاب‌فروشی اجرا شده باشد؛ پرفورمنسی از یک هنرمند هنرهای تجسمی که بخواهد با مواد اولیه‌ای همچون خرّه و کتاب و قفسه، هنرنمایی کند. انگار کتاب‌ها به‌رسمِ کهن لرستان، آئین «گل‌مالی» اجرا کرده‌اند؛ آئینی کهن که سال‌هاست اندوه به اندوه در لرستان برگزار می‌شود و این‌بار کتاب‌ها در غم لرستان، «گل‌مالی» کرده‌اند و «زاگرس» خاک بر سر خود ریخته است. با وجود ارقام نجومی تولید کتاب و قیمت‌های عجیب کاغذ، دلم نه برای کتاب‌ها که برای کودکان و نوجوانان و جوانانی گرفته است که عیدی‌های‌شان را برای خرید هر‌یک از این آثار آماده کرده بودند. به قلبی فکر می‌کنم که جای شوق کتاب هدیه‌دادن و هدیه‌گرفتن، اندوه خان‌و‌مان دارد و شوقی درونش باقی نمانده است. دلم از خرّه‌ای می‌سوزد که فقط کتاب‌ها را نابود نکرده؛ چون اژدهایی پس از فرو‌کشیدن آب‌های آشفته از دل وحشت آشوب بیرون آمده و کتاب‌ها از بی‌پناهی خود را به‌خاک سپرده‌اند که آب آنها را با خود نبرد اما به‌قولِ حضرت امیر‌(ع) از آتش به اژدها پناه برده‌اند و این اژدها همه‌چیز را بلعیده است ... سیل، دیوِ وارونه‌کار است. بااینکه آب می‌آورد و با آب همه‌چیز می‌برد، هر‌چه را از پس خود باقی می‌گذارد، خاک‌‌آلوده است؛ چنان با خاک عجین که انگار از ابتدا آبی در کار نبوده. انگار از همان نخست این خاک بوده که روی دارایی مردم سیل‌زده خشکیده است و من هنوز نمی‌دانم، سیل، خشم آب‌هاست یا خاک‌ها؟! آن‌هم خاک رس لرستان ... زمانی دلسوخته بودیم از کتاب‌های خاک‌خورده گوشه کتاب‌فروشی و کتابخانه‌ها اما امروز کتاب‌ها خاک نمی‌خورند؛ خاک است که کتاب‌ها را خورده، زندگی مردم لرستان را خورده. آنچه از دل این مردم پیداست، رؤیایی‌ست که لابه‌لای صفحات کتاب زندگی آموخته‌اند؛ امید، تنها بازمانده خشم و اندوه مردمی‌ست که هشت‌سال سیل بمب و موشک را تاب آوردند و با‌اینکه هنوز داغ آن روزگاران را بر سینه دارند؛ این روزگار را هم می‌گذرانند. رسم «گل‌مالی» را به‌یادِ از‌دست‌رفتگان در سیل مهیب لرستان باید به‌جا آورد اما خرّه بر سر آنان که بزرگی لرستان را نمی‌بینند و خرّه بر سر آنان که شادکامی این مردم را نخواهند. راستی! در خبرها آمده بود که خروش «کارون»، کتابخانه مرکزی خوزستان در اهواز را تعطیل کرده است. برای مردم «خوز» از کدام رنج باید نوشت؟ از سیل‌بندهای دست‌ساخته مردم یا از «کرخه» و «گتوند» یا «هورالعظیم» و کشف نفت ... کسی می‌داند که این آب، ما را به کدام دوزخ دچار کرده است؟
منیره زینلی

 

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه