خودنویس
شاید من هم یک تاکسی باشم
وقتی هر روز
با رنگ زرد
تمام شهر را میچرخم
محمد علیپور
در فکر زر و لباس شاید بوده
یک آدم کمحواس شاید بوده
قانون اساسیِ خودش را دارد
قانون تو بیاساس شاید بوده
فریبا نجفی
مگر لایق آن نگاهت نبودم
تو با حسرت دیدگانم چه کردی؟
تو گفتی که بار ملامت ندادم به عشق
تو با قلب بیچاره من چه کردی؟
ندانی چگونه زخم به جانم زدی
تو با چشم بیاشک من چه کردی؟
همانگونه رفتی، جانم برفت
تو با جان خستهی من چه کردی؟
زمانی به دوردست سفر باید چرا
نمردم ز دوری تو کشتی جهانم چه کردی؟
مجید مسافر
جان در کف داری و من جان در بدن
دل به سختی دادی و من دل به آسانی
از شجاعت توست، جان در بدن من
از سختی توست، جان آرام من
فاطمه الهی