نگاهی به تأثیر رشتههای دانشگاهی بر آینده شغلی
مدرکگرایی و جدایی از هنر تصویرسازیِ خلاق علم و معرفت
*مهرداد ناظری/یکی از موضوعات مهمی که در چنددهه اخیر جزو دغدغههای خانوادهها شده است، مسئله ورود به دانشگاه است. هرچند امروز برای ورود به دانشگاه مثل دودههقبل چندان استرس و دغدغه وجود ندارد؛ اما همچنان موضوع تحصیلات عالیه و نگاه ارزشی به فارغالتحصیلی از دانشگاهها، میان مردم هست؛ براینمبنا؛ وقتی تب «دانشگاهرفتن» در بین مردم زیاد میشود، بهتبعآن؛ مسئله گرفتن مدرک نیز مطرح میشود؛ اما نکته مهم ایناستکه با ضعیفشدن اقتصاد دولتی و کاهش اتکای درآمد کشور به نفت، بهمرور امکان استخدام دولتی نیز کمرنگتر خواهد شد. براینمبنا؛ شاید آینده شغلی افراد الزاماً با مدرکهای تحصیلی مرتبط نباشد؛ اما بههرحال همچنان غول کنکور وجود دارد و برای جوانان، یک مسئله و دغدغه بهحساب میآید.
بهتبع اهمیتیافتن تحصیلات دانشگاهی، اشکال گوناگونی از تسهیلگری نیز دراینمسیر ایجاد شده؛ مثلاً شاهد آن هستیم که همچنان در بسیاری از مناطق کشور خریدوفروش پایاننامه و مقالات وجود دارد. همه اینها باعث شده که افراد وقتیکه وارد دانشگاه میشوند، بیشازآنکه به علمآموزی و سوادآموزی بیندیشند، به رویههای دورزدن و آسانتر، در رسیدن به مدرک تحصیلی بکوشند. درواقع، درسخواندن امروز یک ارزش در جامعه بهحساب نمیآید؛ آنچه ما با آن روبهرو هستیم، ارزش باسرعت حرکتکردن از نقطه شروع تا نقطه پایان دانشگاه برای فارغالتحصیلی بهعنوان یک ارزش است؛ گویا وقتی فردی میتواند دوره تحصیلیاش را به پایان برساند، توانسته غول را در چراغ جادو جای دهد! حالا این چراغ در دستان اوست؛ اما اینکه تاچهحد تخصص و مهارت لازم برای ورود به بازار کار را دارد، سؤال و مسئله بسیارمهمیست. یکی از آسیبهای گرایش افراطی به مقوله «مدرکگرایی»، رشد بیسوادی علمیست. درحالحاضر، اگرچه عده زیادی در ایران مدرک تحصیلی دانشگاهی در مقاطع مختلف را در دست دارند؛ اما بهلحاظ محتوای اطلاعاتی و معرفتی، در وضعیت مناسبی بسر نمیبرند؛ حتی اینمسئله درخصوص اساتید دانشگاهی و حوزههای آموزش عالی نیز بهچشم میخورد؛ مثلاً استادی در دانشگاه دیده میشود که دارای مرتبه دانشیاری یا استادتمامیست؛ اما همه مقالات او را دانشجویانش بهرشته تحریر درآوردهاند و درنهایت، کلِ خروجی او بسیارمحدود و غیرقابلتوجه و تأمل در کشور بهلحاظ کاربردیست. درواقع، او اگرچه در بالاترین سطوح مرتبههای دانشگاهی قرار دارد؛ اما نتوانسته چیزی به پارادایم علم و معرفت بشری بیفزاید. براینمبنا؛ بهنظر میرسد بهطور گستردهای با پدیده بیسوادی در جامعه مواجه هستیم. بااینحال، اگر نگاهی مقایسهای به جامعه امروز ایران، با گذشته بیندازیم، متوجه خواهیم شد که اگرچه امروز نسبت به قبل ازلحاظ شاخصها و آمارها وضعیت مناسبتری داریم؛ اما بهنظر میرسد در گذشته با جامعهای فرهنگیتر مواجه بودیم؛ مثلاً در گذشته افرادی داشتیم که سواد خواندن و نوشتن نداشتند؛ اما به زبان انگلیسی مسلط بودند، اشعار سعدی و مولانا و حافظ را از حفظ داشتند، تاریخ ایران را بهخوبی میدانستند و انسانهای موفقی در زندگی بودند. درواقع، نسلهای قبل شاید با مفاهیم امروزی، کمسواد یا حتی بیسواد بهحساب میآیند؛ اما بهلحاظ مبانی معرفتشناختی و فرهنگی، در وضعیت مناسبتری از امروز قرار داشتند. اینمسئله زمانی با معضل و مشکل مواجه میشود که فارغالتحصیل دانشگاهی، همه اعتبار و منزلت اجتماعی خود را در مدرک تحصیلیاش مییابد؛ درحالیکه سواد اساساً ربطی به مدرک تحصیلی نداشته و هر فرد خارج از دریافت دانشنامه، میتواند بیسواد یا باسواد باشد. در اینجا اگر بخواهیم مدرکگرایی را در ایران مورد تحلیل عمیقتر قرار دهیم، میتوان آنرا در چهار سطح بررسی کرد؛ در سطح اول، این کنشگران اجتماعی هستند که با تبوتاب و هیجان باعث گسترش فرهنگ مدرکگرایی میشوند. در جامعهای که راههای رسیدن به موفقیت و صعود محدود است، کنشگران اجتماعی به گرفتن مدرک تحصیلی معطوف میشوند. درواقع، جوانان در ایران بهجز رفتن به دانشگاه، راهی برای رسیدن به موفقیت پیدا نمیکنند؛ چراکه بازار کسبوکار محدودیتها را به آنها تحمیل میکند. براینمبنا؛ آنها مبتنیبر اهدافی که جامعه برایشان تعریف میکند، راه و رویههایی را برای رسیدن به اهداف مشخص میکند. در سطح دوم، دستگاه عریضوطویل و ساختار بوروکراتیکِ خودِ دانشگاه است. دانشگاهها امروز با نوعی از عقلانیت ابزاری مدیریت میشوند که بهنوعی مغایر با علمگراییست. درواقع، اهداف اصلی دانشگاه بهمرور با هدفهای واسطهای دچار اضمحلال و تقلیل شده است. براینمبنا؛ ساختار دانشگاه با پیچیدگیهایی مواجه شده که راه را برای رشد علم میبندد؛ مثلاً نگاه کمی به بازار کتاب و مقاله باعث شده که کیفیت علمی دانشگاه بهمرور دچار فراموشی شود. امروزه دانشگاهها هرچند تلاش میکنند نقش عامل انسانی را در فضاهای علمی بالا ببرند؛ اما بحران ناشی از ساختارهای پیچیده و غلبه عقلانیت یکسویه مانع اینمسئله شده. نکته سوم، پوششدادن دانشگاه با دریافت مدرک تحصیلی معنادار میشود. درواقع، خبرهشدن در دانشگاه با رسیدن به سطح بالایی از دانش و مهارت معنادار نبوده؛ بلکه نشانههای موفقیت ایناستکه فرد بتواند مدارج تحصیلی خود را بهسرعت طی کند. درحالحاضر، در دانشگاهها هیچ معیار و سنجشی برای خبرگی وجود ندارد. براینمبنا؛ ارزش حضور در دانشگاه با رزومه افراد و داشتن مدرک تحصیلی آنان مشخص میشود. خود اینمسئله باعث میشود که ارزش واقعی علم در پسِ نهاد سازمانی دانشگاه بهفراموشی سپرده شود. بهنظر میرسد اکنون بین محقق حرفهای و علمگرا و محقق حرفهای عملگرا در دانشگاه تفاوت وجود دارد. محقق علمی حرفهای علمگرا بدون داشتن مدرک تحصیلی نیز به کار خود ادامه میدهد. درطولتاریخ افراد زیادی را داشتیم که مدرک تحصیلی دانشگاهی یا مرتبط با کارشان نداشتند؛ اما درعمل بسیارموفق بودهاند؛ مثلاً فردی مثل «محمود دولتآبادی» در ایران که گفته میشود حتی دیپلم ندارد؛ اما جزو ستارههای درخشان آسمان ادبیات ایران است یا «مرتضی راوندی» که تاریخ اجتماعی ایران را در 10جلد بهنگارش درآورده و همچنان این اثر جزو منابع اصلی دراینحوزه بهحساب میآید؛ درحالیکه گفته میشود، رشته تحصیلی وی تطابقی با آثار تولیدیاش ندارد یا بسیاری از شعرای مشهور ما که مدرک تحصیلی دانشگاهی نداشتهاند؛ اما درعمل موفق بودند. بااینوجود، امروزه محقق حرفهای عملگرا نقش پررنگتری ایفاء میکند؛ او بدون داشتن مهارت، پشت مدرک تحصیلیاش پنهان شده و ساختارهای اجتماعی و فرهنگی کشور را سکانداری میکند. سطح چهارم، توجه به نقش روشنفکر در جامعه است که الزاماً با داشتن مدرک فوقلیسانس و دکترا شکل نمیگیرد. درواقع، روشنفکر، متفکرِ خلاقیست که ممکن است ازمنظر آکادمیهای دانشگاهی نیز کجرو بهحساب آید؛ اما درتلاش است تا با انتقاد و نگاه از درون به مسائل اجتماعی، جامعه را در مسیر توسعه قرار دهد. درواقع، هرچند نمیتوان گفت که فارغالتحصیلان دانشگاهی، نقش مؤثری در اداره یک جامعه دارند؛ اما آنها بعضاً از حرکت جامعه بهسوی توسعه جلوگیری میکنند؛ آنهم بهایندلیل که مدرک تحصیلیشان، آنها را به عاملان ایجاد ثبات در جامعه مبدل میسازد؛ درحالیکه اساساً ایجاد تحرک و حرکت در نظام اجتماعیست که عامل رشد بهحساب میآید. دراینراستا، یکی از معضلاتی که رکود علمی را گسترش میدهد، فاصلهگرفتن از مطالعه و شیفتگی در آسانگیری و کوتاهشدن مسیرهای موفقیت در سطوح علمی و دانشگاهیست؛ لذا تازمانیکه کتاب در یک جامعه فراگیر نشود، نمیتوان انتظار توسعهیافتگی را داشت؛ گرچه کتاب و مدرک میتوانند در تعاملی دیالکتیکی با یکدیگر قرار بگیرند؛ اما حال در جامعه ایران، فرهنگ کتابخوانی بهشدت درتقابلبا مدرک تحصیلی و دانشگاهی قرار دارد. اکنون، دانشجویان در اکثر مقاطع تحصیلی و حتی در مقاطع عالی دکترا ترجیح میدهند بهجای کتاب، جزوهخوانی کنند. اینمسئله باعث شده که مثلاً یک فارغالتحصیل دکترای جامعهشناسی، کتابهای پایهای و نوشته بنیانگذاران جامعهشناسی مثل «کاپیتالِ» مارکس، «تقسیم کارِ» دورکیم، «اخلاق پروتستان» و «روح سرمایهداریِ» وبر و ... را نخواند و بدون رجوع به آنها، در بالاترین مقطع تحصیلی و دانشگاهی دراینرشته قرار گیرد. این آفت بزرگ میتواند بهمرور جامعه را در مسیر نابهنجاری قرار دهد و فضایی را ایجاد کند که افراد اگرچه مدرک دانشگاهی دارند؛ اما قدرتِ دادنِ «تز عالمانه» و ورود به بازار کار برایشان وجود ندارد. درمجموع، چالش بزرگ مدرکگرایی معضلیست که بهمرور، جامعه را با بحرانهای متفاوتی مواجه ساخته. دانشگاهها با هزینههای سنگین و گزاف شکل میگیرند؛ اما بهدلیل بیتوجهی به فرایند یادگیری و تربیت متخصص و پژوهشگر، خروجی آنها چندان دلچسب نیست. براینمبنا؛ میبینیم که هرسال حجم زیادِ فارغالتحصیلان به صف بیکاران میپیوندد یا مجبور میشوند در شغلهای نامرتبط مشغولبهکار شوند. اینروند، آموزش عالی را با آسیب جدی مواجه میسازد و درنهایت، بیکاری ملموس دانشگاهیان، میتواند بهمرور میزان علاقه و انگیزه دانشآموزان را برای ادامه تحصیل در دانشگاهها کمرنگ کند؛ پس باید از چرخه درسخواندن برای مدرکگرفتن خارج شد. درسخواندن، هنر تصویرسازیِ خلاق علم و معرفت است.
*جامعهشناس و استاد دانشگاه