تعلیق حس و عقل در «پرده درویشیهای من»
«رولان بارت» در کتاب «اسطورههای امروز» نوشته آنچه باید در جستوجوی آن باشیم، این است: «آشتی میان واقعیت و انسانها». میان توصیف و تشریح و نیز میان ابژه و شناخت اسطوره، یک گفتار است؛ اما نه هر گفتاری. درواقع، یک «پیام» است در قالب فرم که به معنا، تجسم داده. «اسطوره» در قلمروِ دانشی کلی قرار دارد و همپای زبانیست جهت بررسی ایده در فرم که «نشانهشناسی» نامیده میشود و از تاریخ برخاسته. گفتار «بارت»، مبین بخشی از «هنر معاصر» و نیز تحلیلیست از آنچه امروزه «واقعیت» شمرده میشود و ریشه در فرهنگ شفاهی دارد که بهتدریج به «تاریخ» تبدیل شده است. این امر اگر توسط هنرمند به هنری با بهرهگرفتن از نماد و نشانههای موجود و معاصر تبدیل شود، میتواند تجربیات خیالی هنرمند را تعین بخشد و جهانی نو را با محتوا و معانی معاصر خلق و هنر را تبدیل به «رسانه» با «پیام»های مستقل و امروزی کند. «نقاشی قهوهخانهای»، طبق این نظریه؛ روایتیست از اسطورههایی همپای تاریخ هنر ایران و روایتیست با نشانهها که از «واقعیت» و سرگذشتانشان سرچشمه گرفته است. اگر هنر را در معنای امروزیاش بپذیریم، نقاشی قهوهخانه نوعی «رسانه» شناخته میشود؛ اما در شکل آغازینش. هنر امروز نیز بهعنوان «رسانه» است. رسانه در موقعیت امروزی جامعه و قرن بیستویکم، از مهمترین دستاوردهای پیشرفت بشری و از باارزشترین وسایل آگاهیست که پیوسته با سرعت سرسامآوری (بهدلیل جایگاه و اهمیت کلیدی و طبق نیازمندیهای متقاضیان و کاربران) درحالگسترش و فراگیریست. در اهمیت «رسانه» تنها ایننکته کفایت میکند که در پرتوِ آگاهیدهی آنها، موانع و مرزهای جغرافیایی و تاحدودی سیاسی و اقتصادی از میان برداشته شده و زمین با وسعت زیاد و میلیاردهانفر بهوسیله رسانههای اجتماعی مرتبط شده است. هنر نقاشی نیز امروزه جایگاهی همچون «رسانه» پیدا کرده و از میان هنرمندان جوان و نسل سوم نقاشی قهوهخانهای، «مهدی طالعینیا» با آگاهیای که نسبت به این امر «رسانه»ای دارد، آثاری را دراینزمینه خلق کرده است. ساختار و ایده اصلی آثار او متأثر از نقاشی قهوهخانهای و شاخه «پردههای نقالی» یا همان «پردههای درویشی»ست. این هنرمند، فهمی بنیادین از نقاشی قهوهخانهای دارد. آشنایی با فرم و فضا و رنگ و شخصیتهای قهوهخانهای و نیز شناخت روایتهای نقاشی باعث تعین خلق آثارش شده و آنچه اثر هنری طالعینیا را بازمینماید، همان موضوع نقاشی قهوهخانهایست با تلفیقی از «نماد و نشانههای معاصر». او تجربه نقاشان قهوهخانهای را با «تجربه شخصی» خود ادغام و موضوعی با محتوای «معاصر» و جدید خلق میکند. با فرم و شخصیتهایی که در نقاشی قهوهخانهای از پیش وجود داشته است، تلفیقی از تضادهای مضمونی «گذشته و حال» را بهوجود میآورد؛ درکل، نقاشی موجب تضادی در مقیاس فردی و اجتماعی میشود و این ویژگی تضادهای گذشته و حال در آثار طالعینیا بخشی از «زیباییشناسی پستمدرنیستی» آثار اوست. ارتباط اجتماعی پرقدرت آثار طالعینیا در برقراری واسطهای عینی و عملی با مخاطبین، کاملاً «کارکرد رسانهای» دارد و بهعنوان ارجاعی به «نیازهای امروزی» جامعه و نیز بازتابی از نیازهای فکری و حس شخصی هنرمند است که ساحتهایی چندلایه به آگاهیدهی به مخاطب دارد و تمام این موقعیتها در آثارش در فرآیند «هویتبخشی» عمل میکند. «هویتبخشی» از ویژگی تمام آثاریست که از نقاشی قهوهخانهای تأثیر پذیرفته و شامل نماد و نشانههای قبل و بعد از اسلام در ایران است و همچنین با تلفیقی از «نشانه»ها و «نماد»های معاصر و نیز استفاده از «خط» فارسی که گاهی برای معرفی شخصیتهای اصلی روایت نقاشی استفاده میشود و گاهی کاملاً مستقل و با کارکرد نشانه خط عمل میکند. بهرهگیری از خط در نقاشی، پیشینهای دیرینه در هنر ایران دارد و نوعی همبستگی بین نحوه شکلگیری فرمها و خط که معنی روایت است، برقرار میشود و بخشی از محتوای اثر محسوب میشود. درکل، توصیفیست که اثر هنری و مخاطب را به فهم اثر هدایت میکند. این همبستگی خط و فرم حتی در عکاسی دوره قاجار هم بهوفور دیده میشود. در آثار نقاشی طالعینیا تراکم رنگها و فرمها، چهرهها، اسبها، فیگورها و اشیا درکنارهم، «بدون ایجاد فضای منفی» دیده میشود و این فشردگی، حاصل موضوعات متنوع و ارتباطیست که زمانهای مختلف را درکنارهم نشانه میدهد؛ موضوعاتی که متعلق به گذشته دور و زمان حال هستند؛ متعلق به «سینما»، «ادبیات»، «شعر»، «نقاشی» و «موسیقی» و دراینموقعیت، تنوع موضوعی درکنارهم، نقاش با هنرهای دیگر؛ ازجمله سینما و ادبیات وجهمشترک پیدا میکند و دلالتی نمادین و خصوصیتی شناسا یافته و بهعنوان یک رسانه به مخاطب «پیامرسانی» مینماید و درواقع، اثر با بیننده سخن میگوید. طالعینیا نظری به ظاهرِ زیباییشناسانه اثر خود ندارد. فرمها را با تکنیک ویژه خود در حالوهوای دیگرگونهای جستوجو میکند. او ادراک را نقاشی میکند؛ ادراکی از زندگی موجود در «تاریخ نقاشی ایران»؛ نه از «تاریخ نقاشی» و درحقیقت، آثارش را با واقعیتها و تخیل درآمیخته و چهرهها و فیگورها را در عمق ادراک واقعی خودشان بازنمایی میکند. آثار او بهنوعی دررابطهبا «زمان» روایتها و با هنر ایران قبل و بعد از اسلام و از گذشته و تا حال پیوند دارد و درواقع او «زمان» را در آثارش بهتصویر میکشد. چهرههایی و روایتهایی از سینمای عامهپسند ایرانی در کنار سینمای هالیوودی صحنههایی از داستانهای ملی و فولکلور ایرانی کنار روایتهایی از ادبیات جهان. اینهمه در یک نقاشی قهوهخانهای، همنشینی معناداری را خلق میکند که برای تماشاگر غیرایرانی نیز قابلفهم و جذاب است. این ادغام فضا و فرم در اثر، مرزهای هنرهای تجسمی؛ بهویژه نقاشی ایرانی و غیرایرانی را از میان برمیدارد و هنر به «جهانیشدن» نزدیک میشود و اثر نقاشی را بخشی از فرهنگ جهانی میسازد. ویژگی آثار طالعینیا، «پستمدرنیته» آن است که اثر سنتی را از مکان و زمان خود منتزع و با افزودن «نشانههای معاصر» اثر هنری را به زمان و مکان دیگری که «معاصر است» منتقل میکند. زمانی مستقل که اثر را به یک «پدیده» تبدیل میکند. دراینموقعیت است که طالعینیا حیات فکری خویش را به اثر منتقل و نوعی «کارکرد اجتماعی معاصر» در اثر هنری ایجاد میکند که اثر نقاشی کاملاً آزاد و در شرایط بینهایت زمانی قرار میگیرد. نقاشیهای او به هیچ نوع «زیباییشناسی» تعهدی ندارد و آثارش متعلق بهنوعی «زشتیشناسی»ست که با کنار هم قراردادن فرمها و رنگها و معانی متناقض و بیزمان و نیز نشانههای بهظاهر بیربط، زشتی را در قالب زیباییشناسانه، در آثارش محقق میسازد. این زشتی میتواند در خامدستی در طرح و رنگ و نیز در نشانههای جانیفتاده در آثار باشد که نهایتاً، «ساختار» پیدا کرده است. طالعینیا از هنرمندان جهان و پرکار معاصر است که در آثارش، از تمام جنبههای هنری و فکری و تکنیکی آثار ایرانی برای خلق و نوآوری بهره میبرد. آثار او منحصربهفرد است و نگاهی «معاصر» را در هنرش ارائه میدهد که نوعی نگاه «جهانیشدن» هنر ایران را سرعت میبخشد.