• شماره 3204 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۴ آبان

«همنام»؛ روایتی از مهاجرت

سهیلا انصاری

رمان «همنام» نوشته «جومپا لاهیری»؛ داستان مهاجرت خانواده گانگولی از کلکته به آمریکا را روایت می‌کند. «آشوک» و «آشیما» (گانگولی) به کمبریج ماساچوست می‌روند. «آشوک» خیلی راحت‌تر از همسرش می‌تواند با محیط جدید خو بگیرد. این اثر با ترجمه روان «امیرمهدی حقیقت» داستانی جذاب از دغدغه‌های مختلف یک مهاجر است که قلبش برای همیشه در سرزمین خودش مانده است. ترک‌کردن و مهاجرت، از تصمیم‌های سخت و پرهزینه زندگی هریک‌ازماست که بارهاوبارها با آن مواجه می‌شویم. گاه،‌ ترک‌کردن یک محیط یا یک شرایط، می‌تواند شروعی برای ازدست‌دادن تمام داشته‌ها باشد و گاه، می‌تواند آغازی برای یک زندگی جدید. «همنام» یک داستان تأثیرگذار خانوادگی‌ست با درون‌مایه‌ای از دغدغه‌های همیشگی «لاهیری»: تجربه مهاجرت، تضاد فرهنگ‌ها، مشکلات خوگرفتن با محیط جدید و از همه گزنده‌تر؛ ارتباطات درهم‌تنیده نسل‌ها. «لاهیری» مهارت کم‌نظیرش را در خلق جزئیات به‌خوبی دراین‌رمان نشان می‌دهد که کلید ورود به دنیایی پر از احساسات و عواطف‌اند. وقتی پسر زوج قصه به‌دنیا می‌آید، آن‌ها نام نویسنده‌ای روس را برایش انتخاب می‌کنند؛ «گوگول گانگولی» حالا فقط می‌داند که میراث خانوادگی و البته اسم عجیبش، تنها مایه رنج او بوده‌اند. این کتاب، به بیان مسائل و مشکلاتی که این زوج از بدو ورودشان به آمریکا تجربه می‌کنند، پرداخته؛ به‌طوری‌که شما با شخصیت‌های اثر همراه می‌شوید و حسی مشابه را تجربه می‌کنید. تفاوت‌های فرهنگی، پوششی، باورها، اعتقادات دینی و سنت‌ها، دوری از خانواده، تولد فرزندان به‌دوراز خانواده؛ مسائلی‌ست که واقع‌گرایانه دراین‌رمان به آن پرداخته شده. در یک حادثه ناگوار، «آشوک» با کمک کتابی از «گوگول» (نویسنده روس) نجات می‌یابد. او اسم پسرش را برای ادای دِین به این نویسنده «گوگول» می‌گذارد. دراین‌داستان هم روایت خود «آشوک» را می‌خوانیم و هم پسرش «گوگول» که کم‌کم بزرگ می‌شود و در فرهنگ آمریکایی رشد می‌کند؛ یک آمریکاییِ هندی‌تبار با نامی روسی! «گوگول» از هنگامی‌که خود را می‌شناسد، درحال‌گریز از این اسم عجیب است؛ همان‌گونه که از ریشه‌هایش فرار می‌کند؛ گریزی که در هردو وجه به‌یک‌اندازه ناممکن و ناموفق خواهد بود. شبکه درهم‌تنیده‌ای از رخدادها، احساسات، اعتقادات و آدم‌ها، او را به گذشته متصل می‌کند. این‌رشته‌ها گاهی مثل تارهای عنکبوت دست‌وپا گیرند؛ اما بی‌وجودِ بعضی‌‌هاشان، «تنهایی و سقوط» حتمی‌ست. شاید یکی از جدی‌ترین دغدغه‌های مهاجرت به جوامع توسعه‌یافته، مسئله «بحران هویت» باشد. «گوگول» غالباً ناخشنود و درگیر تضادهای درونی و بیرونی‌ست. اگرچه در کارش موفق است؛ اما هیچ خواست منحصربه‌فردی ندارد. او هویتی بحران‌زده و سرگشته دارد. «لاهیری» دراین‌فضاها از همسران دلسرد، غمگین و بدون عشقی نوشته که به‌دلیل ضرورت، تن به غربت داده‌اند؛ و با نگاهی تیزبین، به کاوش ذهن نوجوانان و فرزندان این خانواده‌ها می‌پردازد. شاید تجلی بارز این سرگشتگی که او در آثارش به آن اشاره دارد، شخصیت‌هایی‌ست که میان دو فرهنگ سرگردان هستند؛ نه کسی حرف آن‌ها را به‌درستی می‌فهمد و نه آن‌ها احساس تعلق جاودانه به خاکی که در آن زندگی می‌کند یا آدم‌هایی‌که اطرافشان هستند، دارند. این عدم‌تعلق و بی‌تفاوتی را حتی به سرزمین‌های پدری خود هم دارند. بااین‌حال، به‌اعتقاد برخی؛ داستان‌های نیویورکریِ او سرشار از جزئیات غیرضروری و انبوه از وقایعی‌ست که تأثیری در طرح قصه‌هایش ندارد؛ شاید با کمی اغماض و حسن‌نیت، بتوان گفت که این‌شیوه قصه‌گویی اوست. درواقع «لاهیری» برای جزئیات در داستان‌هایش توجه و اهمیت زیادی قائل است که البته بسیاری از این جزئیات، تأثیری در طرح داستانی روایت‌ها ندارند. به‌نظر می‌رسد او وقایع را به‌شیوه خودش روایت می‌کند؛ یعنی همان‌طورکه می‌بیند. آدم‌های داستان‌های او اگرچه اغلب مهاجرانی‌اند که در تنهایی بسر می‌برند؛ اما شجاع و متهورند و می‌کوشند توانایی‌های خود را به‌اثبات برسانند و جایگاهشان را در جامعه‌ای که ازنظر فرهنگی برایشان غریب است، بیابند. آن‌ها مهاجرند؛ اما قبل‌ازآن، انسان‌هایی هستند با شائبه‌های انسانی و ملموس؛ دردها و علایق ملموس دارند و ازهمه‌مهم‌تر: «تنها» هستند و بی‌آنکه بدانند چه حماسه‌ای را خلق می‌کنند، درتقابل‌با فرهنگی بیگانه سعی در حفظ هویت خود دارند. شخصیت‌پردازی، ویژگی مهم دیگر و البته برجسته، در داستان‌های «جومپا لاهیری» است. او با مهارت زیادی، آدم‌هایش را توصیف می‌کند؛ برای این‌کار، گاه از تک‌گویی راوی و نزدیک‌شدن به درونیات او مدد می‌جوید. شاید بتوان گفت «لاهیری» در فضاهای مشخص و حتی تکراری می‌نویسد؛ آن‌هم با شخصیت‌هایی که گویا در تمام قصه‌هایش با روایتی جدید بارها واکاوی می‌شوند. علت این‌است‌که دغدغه او «انسان با محوریت خانواده» است و در همین بستر فراخ است که به ذهن خلاقش مجال جولان می‌دهد تا به روانکاوی و جراحی روح شخصیت‌هایش بپردازد. از زاویه دیدی متفاوت می‌توان داستان‌های او را نوعی طنز تلخ در لایه‌های زیرین هم دانست؛ طنزی که در لایه‌لایه وجود انسان، زندگی را به‌سخره می‌گیرد؛ اما آن‌قدر عمیق با زندگی گره خورده که هرگز احساس نمی‌شود و بعد در شخصیت‌های داستانش تجلی می‌یابد. «لاهیری» از ابتدای داستان‌هایش «جسورانه» به میدان می‌آید؛ آغاز داستان‌هایش بی‌نظیر است و معمولاً با همان بندِ اول، پی‌رنگ داستان‌هایش را شکل می‌دهد و مخاطب کاملاً در جریان جزئیات داستان قرار می‌گیرد. «جومپا لاهیری» با نام «نیلانجانا سودشنا» (زاده ۱۱ ژوئیه ۱۹۶۷ در لندن) نویسنده آمریکایی هندی‌تبار است. با نخستین اثرش؛ مجموعه‌داستان «مترجم دردها» (۱۹۹۹)، برنده جایزه ادبی «پولیتزر» در سال ۲۰۰۰ شد. درحال‌حاضر نویسنده پرکاری‌ست که در آمریکا زندگی می‌کند. تمام آثار این نویسنده به‌فارسی ترجمه شده‌اند. از آثارش می‌توان «خاک غریب»، «گودی» و «به کسی مربوط نیست» را نام برد.

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه