کد خبر:
385112
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۳ دوشنبه ۱۶ مهر -
07:59
سه نکته آموزنده فیلمنامهنویسی از سریال «پنگوئن»
ابرشرور گاتهام در قامت تونی سوپرانو!
تلویزیون اکنون پرسوناژ جدید و متفاوتی از شخصیت نمادین «آزوالد کابلپات» (یکی از ابرشرورهای دنیای خیالی بتمن) را نشان میدهد. اگر مخاطبان هنوز بهتماشای The Penguin نَنِشستهاند، بهتر است بگویم که آنها دارند یکی از قطعههای برتر عصر طلایی تلویزیون را از دست میدهند. سریال کوتاهِ «پنگوئن»، نسخه فرعی دنیای سینمایی بتمنِ «مت ریوز» است که داستان شخصیت شرورِ سرشناس (با نقشآفرینی خیرهکننده کالین فارل) را دقیقاً پس از وقایع بحرانی و تاریک فیلم (محصول سال ۲۰۲۲) روایت میکند. داستان «آزوالد کابلپات» بلافاصله پس از خیزش شهر گاتهام از حمله تروریستی «ریدلر» شروع میشود. «آزوالد کابلپات» سعی میکند خود را در دنیای جنایتکارانه گاتهام تثبیت کند؛ او میخواهد جای خالی «کارمین فالکون» (با نقشآفرینی جان تورتوره) را پُر کند و پسزمینهای از گذشته آنان بهنمایش بگذارد. سریال «پنگوئن» بهدنبال پاسخگویی به این سؤالات است: انگیزه «آزوالد» چیست؟ چه رازهای تاریکی در گذشتهاش هست که او را به «پنگوئن» امروزی تبدیل کرده است؟
«پنگوئن» روایتگر یک داستان جنایی شخصیتمحور بهشیوه «خانواده سوپرانو» (The Sopranos) است. سریال شبکه «اچبیاُ» (HBO) داستان تاریک و پیچیدهای را روایت میکند که مخاطب را به مکانهای جدید و جالب دنیای خیالی بتمن میبرد؛ اما امروز، قصد داریم به بررسی اولینقسمت آن و ذکر سه نکته آموزنده از فیلمنامه پایلوت آن بپردازیم که از همان دقایق ابتدایی در میخکوبشدن مخاطب مؤثر ظاهر میشوند.
1. وجود ضربآهنگ بینظیر در سریال «پنگوئن»
مخاطبان لازم نیست که حتماً فیلم سینمایی «بتمن» (The Batman) را برای آشنایی با ماهیت شخصیت «آزوالد کابلپات» تماشا کرده باشند؛ اما شناخت چارچوب احتمالاً برای آنها مفید است؛ چون این داستان دقیقاً از جایی شروع میشود که فیلم مذکور بهپایان میرسد. سریال «پنگوئن» با نمایش گاتهامی آشفته و بههمریخته آغاز میشود. دراینشهر آشفته، کسی جز «آزوالد کابلپات» جرئت رفتن به باشگاه شبانه Iceburg Longue را ندارد. احتمالاً افراد حاذق در رشته ادبیات با اصطلاح فنی «از میانه رویدادها» (In Medas Res) آشنا هستند؛ این اصطلاح را میتوان برای اطلاق به حماسههایی وضع کرد که روایت آنها از وسط پیرنگ آغاز میشود. اصطلاح مذکور یکی از سادهترین قواعد فیلمنامهنویسیست. درمورد سریال «پنگوئن»، شخصیت «آز» در همان کولد اُپن قسمت اول، درحالتکاپوست. مخاطب «آز» را به داخل سالن باشگاه شبانه دنبال میکند و کنجکاو میشود که او چهکار میکند. مخاطب بهزودی میبیند «آز» گاوصندوق «فالکون» را غارت میکند؛ اما ناگهان «آلبرتو فالکون» (با بازی مایکل زگن) از راه میرسد. او وارث احتمالی خانواده «فالکون» محسوب میشود و سرِ صحبت را با «آز» باز میکند. اقدامات «آز» در سکانس بعدی، خط داستانی کل سریال را آغاز میکند. طعنههای تُند «آلبرتو»، خشم «آز» را برمیانگیزد و او را بهقتل میرساند. قتل «آلبرتو»، یک ماجراجویی کوچک را برای «آز» بهراه میاندازد. او باید هرچهسریعتر از شرِ جنازه خلاص شود. «آز» در بیرون باشگاه شبانه با «ویکتور» (با بازی رنزی فلیز) آشنا میشود؛ این آشنایی در جریان سرقت ناموفق اراذلواوباش از ماشینِ «پنگوئن» صورت میگیرد. مخاطب در یک چرخش غیرمنتظره میبیند که «آز» این جوان سیاهپوست را برای کمک استخدام میکند. قسمت پایلوتِ سریال «پنگوئن» به مخاطب یک خط داستانی فوقالعاده پُرتنش با خطرات جانبی و درگیری آشکار را ارائه میدهد. «آز» باید این شواهد را از بین ببرد؛ وگرنه باید با یکی از بزرگترین اوباش گاتهام روبهرو شود. خطر نهان رابطه «آز» با ویکتور به تعاملات آنها وزن منحصربهفردی میبخشد. نویسندگان و فیلمنامهنویسان ممکن است با قاعده «دیر شروع کنید و زود بروید» (Start Late and Leave Early) «سید فیلد» در حوزه فیلمنامهنویسی مواجه شده باشند. تعریف ساده قاعده فوقالذکر بدینشرح است: «دیرترین شکل ممکن وارد سکانس شوید و در حتیالامکان زودتر از آن بیرون بیایید». این قاعده داستانسرایی را ساده میکند، مخاطب را درگیر نگه میدارد و روایت را با ضربآهنگی تند بهحرکت درمیآورد. هر سکانس با یک اقدام سریع به سکانس بعدی منتهی میشود و اطلاعات کافی را به مخاطب میدهد تا او را درگیر کند. هیچ ورود یا راهاندازی (Set-Up) غیرضروری وجود ندارد و ضربآهنگها بیشازحد نیاز ادامه نمییابند. کافیست فیلمنامهنویس آن ضامن درگیرکننده را پیدا کند و سریعاً به سکانس بعدی بپردازد. سپس مخاطب خانه «آز کابلپات» را میبیند؛ مادر کاملاً بیمار او (با هنرنمایی دیردر اوکانل) را ملاقات میکند و با معشوقهاش آشنا میشود که محرم اسرار «آز» است. ضربآهنگ در این سکانس عالیست و هرگز در جزئیات یا ضربات بیمورد غرق نمیشود.
2. مقدمهچینی مناسب برای شناخت شخصیت آز
بیایید به کولد اُپن کلیدی پایلوت «پنگوئن» برگردیم؛ سکانس برخورد «آز» با «آلبرتو فالکون» مهم است و بهعنوان حادثه تحریککننده اثر شناخته میشود. ازطرفی، سکانس مزبور در قالب شخصیتپردازی نیز ماهرانه عمل میکند تا «آز» را بهعنوان قهرمان داستان معرفی کند. وبسایت «اسکرینکرفت» قبلاً پیرامون عناصر موردنیاز برای خلق یک شخصیت جذاب مقالهای نوشته است. این مقاله به ذکر سه عنصر تمایز، همدلی و انگیزه میپردازد. درآنسکانس، مخاطب ماهیت هر سه عنصر را دریافت میکند. شخصیت «آز» همیشه رفتار متفاوت داشته و در قامت یکی از خطرناکترین ابرشرورهای شوالیه تاریکی ظاهر میشود؛ اما گاهیاوقات، او چیزی شبیه به یک فرد بازنده و ضدقهرمان است. وجهاشتراک «آز» با شخصیت «تونی سوپرانو» دراینمقطع بروز مییابد. ماهیت ضدقهرمان بودن بهطرز باورنکردنی منجر به همدلی مخاطب با شخصیت میشود. شخصیت «پنگوئن» در رمانهای مصور بتمن، معمولاً برای رسیدن به اهدافش از مشتولگد استفاده میکند. بااینحال، در دنیای جنایتکاران «گاتهام»، هیچکس او را تهدید حساب نمیکند و این مسئلهایست که «آز» را با سایر ابرشرورهای بتمن متمایز میسازد. اما انگیزه «آز» چیست؟ در سکانس طولانی کولد اُپن، «آز» با «آلبرتو» درباره مردی بهنام «رکس کالابرس» صحبت میکند که در محله کودکیاش موردتحسین همسایهها قرار میگرفت. به نیازمندان کمک میکرد و از نوعی اقتدار بهواسطه اقدامات خیرخواهانهاش برخوردار بود. میزان محبوبیت «رکس» بهقدری بالا بود که هنگام مرگش، رژهای بهافتخار او برپا شد. اگرچه «آز» بهطور آشکار مفهوم خود را منتقل نمیکند؛ اما مخاطب میداند او درمورد چهچیزی صحبت میکند. او آرزوی قدرت و احترام را دارد و حتی ممکن است به فردی خیرخواه تبدیل شود. البته وقتی «آلبرتو» اینموضوع را مسخره میکند، «آز» از کوره در میرود و او را با شلیک گلوله میکشد. شاید سکانس رویارویی «آز» با «آلبرتو» یکی از مهمترین سکانسهای کل سریال باشد؛ چون نویسندگان مجبور بودند انگیزه شخصیت «پنگوئن» را ثابت کنند. انجام آن ازطریق یک داستان به ما توضیح و پسزمینه جالبی میدهد و روشی واقعگرایانه برای شخصیتیست که بگوید: «این هدف من است و میخواهم به آن فرد تبدیل شوم».
3. آشکارسازی مضامین در شناخت رویدادهای بعدی
نویسندگان در همان قسمت پایلوت سریال «پنگوئن»، مضامین اصلی را به مخاطب نشان میدهند؛ این مضامین در شناخت رویدادهای بعدی سریال نیز مؤثر خواهند بود. اولین مضمون (تِم) خودِ جنایت است. جنایت به فرصتی برای شخصیتها تبدیل میشود که از اسارت، گذشته شکستخورده و محدودیتهای زندگی خود بیرون بیایند. بهعنوانمثال: شخصیت «ویکتور» پس ازدستدادن همهچیز، تلاش میکند در منطقه فقیرنشین شهر گاتهام، زندگی خود را تأمین نماید. «ویکتور» برای ترس از جان خود، مجبور است با «آز» همسفر شود؛ اما مدتیبعد، «آز» بااینمضمون بازی میکند تا ویکتور (و دیگران) را متقاعد سازد که به برنامههای او ملحق شوند. دومین مضمون استنباط ثروت و ظاهرنمایی مالومنال است. این مضمون بهشدت با رفتارهای شخصیت «آز» ارتباط دارد؛ او مازراتی بنفش را در اطراف گاتهام رانندگی میکند و یک شومینه تقلبی در آپارتمانش دارد. این مضمون بیانگر بخشی از آرزوهای دیرینه «پنگوئن» است؛ ثروتمند و محترمبودن. سومین و آشکارترین مضمون سریال «پنگوئن»، تلاش ناموفق «آزوالد کابلپات» در راضیکردن مادرش است. قسمت اول سریال نشان میدهد که مادر مهمترین شخصیت زندگی «آز» است و «آز» تمام تلاش خود را میکند تا رضایت او را جلب نماید. رابطه «آز» با مادرش از شیوه رابطه پیچیده «تونی سوپرانو» با «لیویا» تبعیت میکند. در بیان دیگر: مادرِ داستان نمایانگر نکته ضعف «آزوالد» است. این رابطه خوی انسانی دارد؛ اما ممکن است که در قسمتهای بعدی به مضمون پیچیدهای تبدیل شود.
*ترجمه از Screencraft
سپهر گلمکانی