توسعه اقتصادی چیست و چه تفاوتی با رشد اقتصادی دارد؟
قدمبرداشتن روی زیرساختهای مطمئن
ریحانه نیکنام*
از سالیان بسیاردور، با افزایش سطح دانش و فهم بشر، كیفیت و وضعیت زندگی او همواره درحالِبهبود و ارتقاء بوده است. بعداز انقلاب فرهنگی-اجتماعی اروپا (رنسانس) و متعاقب آن انقلاب صنعتی، موج پیشرفتهای شتابان كشورهای غربی آغاز شد. تنها كشور آسیایی كه تاحدی با جریان رشد قرنهای 19 و اوایل قرن 20 میلادی غرب همراه شد، كشور ژاپن بود. بعداز رنسانس كه انقلابی فكری در اروپا رخ داد، پتانسیلهای فراوان اینملل، شكوفا و متجلی شد؛ اما متاسفانه درهمیندوران، كشورهای شرقی روند روبهرشدی را تجربه نكرده و بعضا سیری نزولی طی کردند. البته بعضا حركتهای مقطعی و موردی دراینكشورها صورت گرفت اما ازآنجاکه با كلیت جامعه و فرهنگ عمومی تناسب كافی را نداشت و مورد حمایت واقع نشد، بهسرعت مضمحل شد؛ محمدتقیخان امیركبیر در ایران، نمونهای ازایندست است. مباحث توسعه اقتصادی از قرن 17 و 18 میلادی در كشورهای اروپایی مطرح شد. فشار صنعتیشدن و رشد فناوری دراینكشورها توأم با تصاحب بازار كشورهای ضعیف مستعمراتی باعث شد تا در زمانیكوتاه، شكاف بین دو قطب پیشرفته و عقبمانده عمیق شده و دو طیف از كشورها در جهان شكل گیرد: كشورهای پیشرفته (یا توسعهیافته) و كشورهای عقبمانده (یا توسعهنیافته). با خاموششدن آتش جنگ جهانی دوم و شكلگیری نظمی عمومی در جهان (دركنار بهاستقلالرسیدن بسیاریازكشورهایِ مستعمرهای)، اینشكاف بهخوبی نمایان شد و ملل مختلف جهان را با اینسوال اساسی مواجه ساخت كه «چرا بعضیازمردمِ جهان در فقر و گرسنگی مطلق بهسر میبرند و بعضی در رفاه كامل؟» ازهمیندوران اندیشهها و نظریههای توسعه در جهان شكل گرفت؛ درواقع نظریات «توسعه» بعداز نظریات «توسعه اقتصادی» متولد شد. درایندوران، بسیاریازمردم و اندیشمندان، چه در كشورهای پیشرفته و چه در كشورهای جهان سوم؛ تقصیر را به گردن كشورهای قدرتمند و استعمارگر انداختند. بعضی نیز مدرننشدن (حاكمنشدن تفكر مدرنیته بر تمام اركان زندگی جوامع سنتی) را علت اصلی میدانستند و «مدرنشدن بهسبك غرب» را تنها راهكار میدانستند. بعضیدیگر نیز وجود حكومتهای فاسد و دیكتاتوری در كشورهای توسعهنیافته و ضعفهای فرهنگی و اجتماعی اینملل را مسبب اصلی معرفی میکردند. عدهای هم «ثروتهای ملی» را علت رخوت و عدمحركت مثبت اینملل تلقی میکردند. بههرتقدیر، اینكه كدام (یا كدامین) علت (یا علتها) اصلی یا اولیه بوده است یا اینكه در هرنقطه از جهان، كدامین علت حاكم بوده است؛ از حوصله اینبحث خارج است. آنچه دراینجا برای ما اهمیت دارد، درك مفهوم توسعه، شناخت مكاتب و اندیشههای مختلف و ارتباط آنها با مقوله توسعه اقتصادی و توسعه روستاییست. دانستن ایناندیشههایِ جهانی، ما را در انتخاب یا خلق رویكرد مناسب برای كشور خودمان یاری خواهد کرد.
توسعه اقتصادی چیست؟
باید ببن دو مفهوم «رشد اقتصادی» و «توسعه اقتصادی» تمایز قائل شد. رشد اقتصادی؛ مفهومی كمیست؛ درحالیكه توسعه اقتصادی؛ مفهومی كیفیست. «رشد اقتصادی» بهتعبیرِساده عبارتاستاز افزایش تولید (كشور) در یك سال خاص درمقایسهبا مقدار آن در سال پایه. در سطح كلان؛ افزایش تولید ناخالص ملی (GNP) یا تولید ناخالص داخلی (GDP) در سال موردِنیاز بهنسبت مقدار آن در یك سال پایه، رشد اقتصادی محسوب میشود كه باید برای دستیابی به عدد رشد واقعی، تغییر قیمتها (بهخاطر تورم) و استهلاك تجهیزات و كالاهای سرمایهای را نیز ازآن كسر کرد. منابع مختلف رشد اقتصادی عبارتند از افزایش بهكارگیری نهادهها (افزایش سرمایه یا نیروی كار)، افزایش كارآیی اقتصاد (افزایش بهرهوری عوامل تولید) و بهكارگیری ظرفیتهای احتمالی خالی در اقتصاد. «توسعه اقتصادی» عبارتاستاز رشد همراه با افزایش ظرفیتهای تولیدی اعم از ظرفیتهای فیزیكی، انسانی و اجتماعی. در توسعه اقتصادی، رشد كمی تولید حاصل خواهد شد؛ اما دركنارِآن، نهادهای اجتماعی نیز متحول خواهند شد، نگرشها تغییر خواهد كرد، توان بهرهبرداری از منابع موجود بهصورت مستمر و پویا افزایش یافته و هرروز نوآوری جدیدی انجام خواهد شد. بهعلاوه میتوان گفت که تركیب تولید و سهم نسبی نهادهها نیز در فرآیند تولید تغییر میكند. توسعه؛ امری فراگیر در جامعه است و نمیتواند تنها در یكبخشازآن اتفاق بیفتد. توسعه؛ حد و مرز و سقف مشخصی ندارد بلكه بهدلیل وابستگی آن به انسان، پدیدهای كیفیست (برخلاف رشد اقتصادی كه كاملا كمیست) كه هیچ محدودیتی ندارد. توسعه اقتصادی، دو هدف اصلی دارد: اول؛ افزایش ثروت و رفاه مردم جامعه (و ریشهكنی فقر) و دوم؛ ایجاد اشتغال كه هردو ایناهداف درجهت عدالت اجتماعیست. نگاه به توسعه اقتصادی در كشورهای پیشرفته و كشورهای توسعهنیافته متفاوت است. در كشورهای توسعهیافته، هدف اصلی افزایش رفاه و امكانات مردم است؛ درحالیكه در كشورهای عقبمانده، بیشتر ریشهكنی فقر و افزایش عدالت اجتماعی مدِنظر است.
شاخصهای توسعه اقتصادی
ازجمله شاخصهای توسعه اقتصادی یا سطح توسعهیافتگی میتوان اینموارد را برشمرد:
الف. شاخص درآمد سرانه: از تقسیم درآمد ملی یك كشور (تولید ناخالص داخلی) به جمعیت آن، درآمد سرانه بهدست میآید. اینشاخص ساده و قابلارزیابی در كشورهای مختلف، معمولاً با سطح درآمد سرانه كشورهای پیشرفته مقایسه میشود. زمانی درآمد سرانه 5000دلار در سال نشانگر توسعهیافتگی بود و زمانی دیگر حداقل درآمد سرانه 10000دلار.
ب. شاخص برابری قدرت خرید (PPP): ازآنجاكه شاخص درآمد سرانه از قیمتهای محلی كشورها محاسبه میشود و معمولاً سطح قیمت محصولات و خدمات در كشورهای مختلف جهان یكسان نیست؛ از شاخص برابری قدرت خرید استفاده میشود. دراینروش، مقدار تولید كالاهای مختلف در هر كشور، در قیمتهای جهانی آنكالاها ضرب شده و پساز انجام تعدیلات لازم، تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه آنان محاسبه میشود.
ج. شاخص درآمد پایدار (GNA/SSI): كوشش برای غلبه بر نارساییهای شاخص درآمد سرانه و توجه به «توسعه پایدار» بهجای «توسعه اقتصادی» منجربه محاسبه شاخص درآمد پایدار شد. دراینروش، هزینههای زیستمحیطی كه در جریان تولید و رشد اقتصادی ایجاد میشود نیز در حسابهای ملی منظور شده (چه بهعنوان خسارت و چه بهعنوان بهبود منابع و محیط زیست) و سپس میزان رشد و توسعه بهدست میآید.
د. شاخصهای تركیبی توسعه: از اوایل دهه 1980، برخیاقتصاددانان بهجای تكیهبر یك شاخص انفرادی برای اندازهگیری و مقایسه توسعه اقتصادی بین كشورها، استفاده از شاخصهای تركیبی را پیشنهاد کردند. برایِمثال، میتوان به شاخص تركیبی موزنی كه مكگراناهان (1973) برمبنای 18 شاخص اصلی (73 زیرشاخص) محاسبه میکرد؛ اشاره داشت. بعد، شاخص توسعه انسانی معرفی شد.
و. شاخص توسعه انسانی (HDI): اینشاخص در سال 1991 توسط سازمان ملل متحد معرفی شد كه براساس اینشاخصها محاسبه میشود: درآمد سرانه واقعی (براساس روش شاخص برابری خرید)، امید به زندگی (در بدو تولد) و دسترسی به آموزش (كه تابعی از نرخ باسوادی بزرگسالان و میانگین سالهای بهمدرسهرفتن افراد است).
* دکترای مدیریت کسبوکار