سخن مدیرمسئول
خداحافظ خانهدارشدن
خانه و مسکن، رؤیاییست که در تمام نقاط جهان جاری و ساریست و میلیونهانفر با این رؤیا میزیستهاند و همچنان زیست میکنند. اما هرگز رؤیای آنان جنبه حقیقت نگرفته و خانهدارشدن برای آنها هیچگاه به واقعیت منتهی نمیشود؛ بهعبارتدیگر، کمکم این رؤیا، به آرزویی محال میماند. یادم هست در برنامه توسعه سوم، سخن از ساخت مسکنهای ارزانقیمت شد. آنقدر آمار به خورد مردم دادند که کارگران به این باور رسیدند که صاحب خانه شخصی میشوند! خیالی باطل که هرروز، باورکردن آن کمرنگتر میشود؛ اما آنانی که به مردم این وعده را میدادند، اینروزها نه با مردم سروکار دارند و نه در قدرت هستند. این ماجرا مرا یاد دولتی انداخت که با خود فکر میکرد یک زمین بزرگ کشاورزی خریده است؛ در آن کاشت کرده است؛ محصول داده است و اینک بهدنبال فروش محصول زمین ناخریده است! حقیقت آناستکه در این سهدهه، هیچ فکری به واقعیت تبدیل نشده، تا کارگران خانهدار شوند. حتی آنانی که یک طبقه فاصله طبقاتی با کارگران داشتند و آنان را کارمند و کارشناس و رئیس اداره و شرکت میخواندند نیز درحالحاضر، روزگاری بهتر از کارگران ندارند و اصولاً در این روزگار، کمکم طبقه حقوقبگیر، از خانهدارشدن خداحافظی کردهاند و پذیرفتهاند که این رؤیا را در ذهن خود به فراموشی بسپارند و حتی کار به جایی رسیده است که در بانک مسکن، مشتریانی که برای صاحبخانهشدن، سالهای زیادی سپردههای خود را در این بانک میگذاشتند، بهمرور دیگر مشتری این بانک نیستند. متأسفانه نه این دولت و نه دولتهای قبلی، نتوانستهاند قدم مثبتی درجهت حل این معضل بردارند. محصول فکر و اندیشه این دولتمردان، یک تورم 120درصدی در طی دوسال برای مسکن بوده است؛ بهنحویکه در تهران، طبقه ضعیف کارگر و حتی کارمند، زیر بار هزینه سنگین زندگی، آنقدر آسیب دیدهاند که هیچ راهی را در پیشرو نمیبینند؛ لذا روبهسوی حاشیه شهرها آوردهاند و زندگی در شهر را وداع گفتهاند. یعنی نهتنها با خانهدارشدن خداحافظی کردهاند؛ بلکه بهناچار شهرنشینی را هم ترک کرده و به حاشیه شهرها پناه آوردهاند؛ تاجاییکه زندگی آرام شهری را از یاد برده، همه مصائب اجتماعی، اخلاقی و عدم امنیت لازم حاشیهنشینی را بهناچار پذیرفتهاند. درحالیکه درکنارِ این معضل بزرگ در تهران شاهدیم که صدهاهزار مسکن آپارتمانی و ویلایی، بلااستفاده مانده و نه برای آن خریدار وجود دارد و نه کسی را یارای پرداخت هزینه اجارهبهای آن است! البته نمیتوان گفت که همه دولتهای گذشته و فعلی، بیخیال مردم بودهاند؛ بلکه برعکس، برای مردم، غم و غصه بسیار میخورند و برای خانهدارشدن مردم، زحمات زیادی را متحمل شدهاند؛ اما منتج به واقعیت خوشی نبوده است. در این سالها، تنها کاری که توسط دولتها عملی شده است، افزایش میزان وام مسکن است؛ بهنحویکه تا بالای 200 و 300 و 500میلیونتومان افزایش داشته است. اما کیست که به این فکر نیفتد که کارمند و کارگری که دومیلیونتومان حقوق میگیرد، چگونه میتواند اقساط بانکی را بدهد؟ اگر حتی 200میلیونتومان وام به کارمندی داده شود، پرداخت قسط ماهانه آن بیش از سهمیلیونتومان است، پس این شکاف بین درآمد یا حقوق با مبلغ قسط ماهانه را چگونه میتوان پر کرد؟ اینجاست که باید گفت؛ مردم با خانهدارشدن خداحافظی کردهاند و آنرا رؤیایی دستنیافتنی میدانند. بهنظر میرسد که تهیه آماری کلی با کمک ادارات ثبت اسناد، شهرداریها، راه و مسکن و همهپرسی از مناطق محلات تهران و شهرهای بزرگ که معضل اجارهنشینی بیداد میکند و کمر خانوادهها را شکسته است، میتواند ما را به نتایج ارزشمندی رهنمون کند. درعینحال میبینیم که در همین تهران بزرگ، انبوهی از برجه ای ساختمانی در حولوحوش دریاچه خلیج فارس و سایر مناطق تهران ساخته شده که همچنان خالی مانده است و چون مردم قدرت خرید یا حتی اجاره آنرا ندارند، هیچ استفاده بهینهای از آن نمیشود.