• شماره 1938 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۷ اسفند

چرا ما ایرانی‌ها این طوری شدیم؟

بهمان بر نخورد. ناراحت نشویم. موضع نگیریم. تعصب به‌خرج ندهیم. دلگیر نشویم. تعارف که ندارد؛ واقعیت را قبول کنیم و به این سؤال پاسخ گوییم: «ما ایرانی‌ها چرا این‌طوری شدیم؟» بله؛ قبول دارم در ماجرای سیل و زلزله و سایر بلایای طبیعی و نیمه‌طبیعی به همدیگر کمک کردیم و یاور هم بودیم. آن به‌کنار؛ دستمان هم درد نکند؛ دستتان درد نکند. نمی‌خواهم همه را یک‌جور ببینم. نمی‌خواهم همه‌مان را یک‌طور نگاه کنم؛ این بی‌انصافی‌ست؛ اما ... مگر ماجرای وضعیت اقتصادی‌مان مربوط به دیروز و امروز است؟ بخشی از وضعیت بد اقتصادی مردم، به تصمیم‌گیری مسئولان برمی‌گردد که اصلاً نمی‌خواهم انکارش کنم؛ اما برخی هم مربوط به خودمان است؛ یعنی توی روز روشن خودمان، خودِ مردم، به خودمان ظلم می‌کنیم. حق هم را می‌خوریم؛ از آب خوردن هم راحت‌تر. حالا اینکه به‌هم تهمت می‌زنیم، زیرآب هم را می‌زنیم و ... جای خود؛ اما چرا در شرایط دشوار فعلی که هیچ‌کس جز خودمان فریادرسمان نیست، هوای هم را نداریم؟ کرونا وارد کشورمان شده؛ حالا یا فلان شرکت هواپیمایی مقصر بوده یا افراد ناقل این ویروس از مبادی غیرقانونی وارد کشورمان شده باشند؛ این بحثش جداست و باید جای دیگری بررسی شود. الان که کرونا آمده، چرا باید به 10‌روز نکشیده «سلطان ماسک» به سایر سلطان‌های مفسد اقتصادی‌مان اضافه شود؟ اینکه دست خودمان است. سلطان ماسک که مقام مسئول نیست؛ یکی هست مثل من و شما؛ البته با سرمایه خیلی بیش‌تر. چرا ماسک کم‌یاب می‌شود؟ چرا محلول ضدعفونی‌کننده کم‌یاب می‌شود؟ چرا ماسک و محلول و سایر اقلام ضروری برای مقابله با این بیماری، قیمتشان چندین‌برابر می‌شود؟ تا می‌شنویم زنجبیل و لیموترش برای مبارزه با کرونا مفید است، زنجبیل قیمتش از 60‌تومان در چشم‌بر‌هم‌زدنی می‌شود 110‌تومان، آقای عطار؟! لیموترش می‌شود 50‌تومان آقای میوه‌فروش؟ از این چراها زیاد است. راننده تاکسی یا شخصی فرقی نمی‌کند؛ کرایه می‌گیرد و بقیه‌اش را پس نمی‌دهد. مغازه‌دار جنس را گران‌تر از حد معمول به فروشنده عرضه می‌کند؛ «می‌خواهی بخواه، نمی‌خواهی به‌سلامت!» چراغ هنوز سبز نشده دستمان روی بوق است. اگر ماشین جلویی کمی تأخیر کند و به بوقمان توجه نکند، سرمان است که از پنجره ماشین بیرون می‌آید و یکسری کلمات نقطه‌چین‌شده نثار طرف می‌شود. ماشینمان میلیاردی قیمت دارد؛ اما وقتی در شهر تردد می‌کنیم، مثلاً باقی‌مانده زباله‌مان را یک‌هو داخل خیابان می‌ریزیم؛ انگارنه‌انگار که « شهر ما خانه ماست!» از کنار فلان ماشین گران‌قیمت که رد می‌شویم، با همان دسته‌کلیدمان یک خط و خطوطی روی بدنه آن می‌کشیم؛ با این دلیل که لابد حقِ ما را دولپی خورده که چنین خودرو مدل‌بالا و گرانی خریده! در ورزشگاه‌هایمان آن‌قدر فحاشی می‌کنیم که جرئت نداریم نسوان را به ورزشگاه ببریم؛ دلمان را هم خوش می‌کنیم و می‌گوییم: «تماشاگرنما» کدام تماشاگرنما؟! چرا خودمان را گول می‌زنیم؟! کداممان فرهنگ آپارتمان‌نشینی را تمام‌وکمال رعایت می‌کنیم؟ آیا ما همسایگان از هم راضی هستیم؟ آیا حق شارژ ماهانه را به‌موقع پرداخت می‌کنیم؟ درد و درد‌دل زیاد است؛ از پدرانمان شنیده‌ایم ما ایرانی‌ها این‌طوری نبودیم؛ حالا چرا این‌طوری شدیم؟

 

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه