• شماره 1271 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۲۸ مرداد

مدیریت عاقبت‌به‌خیری 2

ناصر بزرگمهر

در قسمت اول یادداشت مدیریت عاقبت‌به‌خیری (7مرداد96) نوشتم که در فرهنگ لغات، معنای عاقبت‌به‌خیری به معنای پایان کاری است که ختم به خیر شود. در آن یادداشت گفتم که مهندس نعمت‌زاده می‌گفت:»زمین‌ها و شرکت‌ها هم مثل انسان‌ها عاقبت‌به‌خیری دارند.» حالا که دولت یازدهم به پایان رسیده است؛ می‌خواهم بگویم ممکن است عمر مدیریتی بعضی از مدیران هم به پایان برسد و بهتر است که مدیران ارجمند قبل از آن‌که به پایان عمر برسند، خودشان دوران مدیریتی‌شان را ارزیابی کنند و بفهمند که چه کرده‌اند؟ من می‌خواهم بگویم که عاقبت‌به‌خیری می‌تواند  در هر مقطع از زندگی شخصی و کاری ما اتفاق بیفتد و نیازی نیست که منتظر دست اجل باشیم. جمله»عاقبت‌به‌خیری» اگرچه امری اخلاقی و اجتماعی است ولی چون یكی از وقایع مهم تاریخی آن را به‌صورت ضرب‌المثل درآورده است به شرح واقعه می‌پردازم و این بحث را در یادداشت‌های دیگری هم ادامه می‌دهم: «كرزوس» آخرین پادشاه لیدی «تركیه امروز» چون در ثروت و قدرت و عظمت به درجه كمال رسید، آن‌چنان مغرور شد كه از خویش برتر و بالاتر ندید و درواقع خود را خوشبخت‌ترین و سعادتمندترین فرد روی زمین می‌شناخت، ولی از طرف دیگر شنیده بود که فیلسوف نکته‌سنجی بنام «سولون» در یونان زندگی می‌کند كه برای جاه و جلال دنیوی ارجی قائل نیست و در عقیده و مشربش سعادت و خوشبختی را از مجرایی ورای قدرت و ثروت می‌بیند. او تصمیم گرفت این مرد را ببیند و با نمایش دادن حشمت و شكوه درباری و ثروت بی‌انتهای خویش او را از گمان و تصوری كه در مفهوم سعادت و خوشبختی دارد بازدارد. پس سولون را از یونان به لیدی دعوت كرد و فرمان داد دربار را آن‌چنان آئین ببندند كه نظیر آن را در هیچ نقطه عالم ندیده باشد. سولون چون وارد قصر كرزوس شد در سر راه خود با ارباب مناصبی ملبس به لباس‌های فاخر برخورد كرد كه هر یك را شاهی مستقل می‌پنداشت. ساعات متمادی طول كشید تا سولون از آن مسیر طولانی توأم باشکوه و جلال بگذرد و به اتاق كرزوس برسد. پادشاه لیدی را در اتاقی غرق در ظرایف و نفائس جهان یافت كه چشم هر بیننده را خیره می‌ساخت.چون كرزوس در ناصیه سولون هیچ‌گونه علائم و آثار تعجب و حیرت از مشاهده آن‌همه ثروت و جلال ندید باحالت غرور و تبختر پرسید: آیا در دنیا كسی به خوشبختی من دیده‌ای؟ سولون جواب داد: بلی، و او مردی بود خیر و نیكوكار كه فرزندان نیرومند از خود به یادگار گذاشت و در هنگام مرگ مفتخر بود كه شجاعانه از وطنش دفاع كرده است. كرزوس از این گفته تعجب كرد و او را مردی فاقد حس قضاوت و ادراك تشخیص داد. پس امر كرد خزائن را باز كنند و آنچه از زروزیور و اشیاء گران‌قیمت نهفته بود به نمایش گزاردند تا بلكه سولون ازنظر و اندیشه خود عدول كرده و به مدح و ستایش او بپردازد. فرمان كرزوس اجرا شد و دوباره سولون را به حضور طلبید و گفت: دیگر چه می گوئی و كدام مرد را خوشبخت‌تر از من میدانی؟ فیلسوف نامدار یونانی كه به زرق‌وبرق و ظواهر كمترین توجه را نداشت با نهایت خونسردی جواب داد: دو برادر بودند كه مادرشان را بر ارابه نشانده به معبد اونون می‌بردند، چون دیدند كه گاوهایی كه به ارابه بسته‌اند نمی‌توانند، داوطلبانه خود را به ارابه بستند و مادر را به مقصد رسانیدند و سپس هر دو برادر در گوشه‌ای خفتند و دیگر سر از خواب برنداشتند. آری،خوشبخت‌تر از تو آن مادر است كه چنین فرزندان برومند و حق‌شناس پرورش داده است. كرزوس چون این جواب شنید تاب تحمل از كف به‌در رفت و باخشم فریاد زد: مگر مغزت معیوب شده كه مرا در ردیف هیچ‌یک از مردان خوشبخت نمی‌دانی؟ سولون با نرمی و متانت جواب داد: راستش این است كه ما به تنعمات دنیوی و جاه و جلال ظاهری كه همواره در معرض دستبرد روزگار است اعتناء و اعتماد نداریم، چه سیر زمان هرروز مستلزم حوادث گوناگون است كه هرگز آدمی فكر و تصور آن را نمی‌کند. معلوم نیست پایان كار تو و سایر زورمندان و ثروتمندان عالم چگونه باشد! «تا عاقبت كار كسی معلوم نشود نمی‌توان او را سعادتمند خواند» خوشبخت كسی است كه «عاقبت‌به‌خیر» باشد. اصولاً بعد از مردن شخص می‌توان گفت كه او خوشبخت یا بدبخت بوده است. در قسمت اول  این یادداشت نوشتم که مولا علی(ع) هم به عاقبت‌به‌خیری افراد تأکیددارند و می‌فرمایند صبرکردن و اندیشیدن به پایان کار، نتیجه دوراندیشی انسان‌های بزرگ است.

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه