ابرقهرمانها را در هنر تصویرسازی جدی بگیریم
سوپرمن در روزگار دیرین دیرین!
مصطفی رفعت
اگر امروز به کودکان نسل حاضر بگوییم که روزی در دوران کودکی و نوجوانی ما رسم بر این بود که تصاویر قهرمانهایمان را بر درودیوار اتاقمان بچسبانیم و با آنها همزادپنداری کنیم، شاید کمی غیرعادی باشد؛ اما این ماجرا همچون ذات ماده که از بین نمیرود و تغییر شکل میدهد، در نسل حاضر به شیوهای دیگر نمود پیدا کردهاست. کافیست نگاهی به اطرافمان بیندازیم تا بچهها، نوجوانان و حتی بخشی ازجوانانمان را در محاصرهی انواع شخصیتهای کارتونی و ابرقهرمانها ببینیم که بر روی هر بخش از عناصر زندگیشان از لباسهایی که به تن میکنند تا وسایل روزمرهی زندگیشان، نام و نشانهای گرافیکی داستانها و قهرمانهایشان را یدک میکشند. اینروزها پدیدهی حضور شخصیتهای فانتزی بهشکل یک همراه دائمی در زندگی ما دیگر اتفاق عجیب و جدیدی نیست؛ اما چگونه است که یک تصویرسازی سرگرمکننده میتواند به بخشی از فرهنگ جامعه بدل شود؟ بیشک در پس این تصاویر کارتونی و این شخصیتهای خلقشده، نگاهی تیزبین از قدرت تاثیرگذاری بر افکار و سلایق وجود دارد که سالهاست ماجرای دنبالهدار کمیکها حضور فعال و موثر خود را در سراسر جهان حفظ کردهاند. نمیخواهیم به این رویداد از منظر روانشناختی یا اجتماعی نگاه کنیم؛ اما در روند بررسی حضور کمیکها و قهرمانان آنها بهعنوان یکی از رایجترین شکلهای جذاب و پرطرفدار هنر تصویرسازی ناچاریم گذری هم بر این مقولهها داشته باشیم. در مطلبی که در سایت Teenink تحت عنوان «چرا ابرقهرمانها فرهنگ آمریکا را تسخیر کردند؟» آمدهاست: «برای دیدن شخصیتهایی چون سوپرمن و بتمن و امثال آنها نیاز نیست تلاش خاصی انجام دهید. فقط باید سر بچرخانید و حضور همهجانبهی آنها را در زندگی خود مشاهده کنید. آنها سینما و تلویزیون و کتاب جامعهی ما را در دست گرفتهاند و میلیاردها دلار میفروشند و چرخ اقتصاد آمریکا را به حرکت درمیآورند؛ آنهم درحالیکه واقعا وجود ندارند، مجازی هستند و از حقیقت زندگی فاصلهای بعید دارند. بااین حساب، بهراستی ابرقهرمان هستند!» این ماجرا در کشور ایران هم در سالهای اخیر نمود بیشتری پیدا کردهاست و میبینیم چگونه یکسری شخصیت کارتونی آنقدر محبوب و قدرتمند میشوند که صاحبان سرمایه، سازندگان آثار هنری و حتی سازمانهای دولتی برای تبلیغ محصولات و خدمات خود، آنها را به خدمت میگیرند. بهتازگی سازندگان فیلم سینمایی «زاپاس» برای آنکه مخاطبان بالقوهی خود را تبدیل به مشتریان بالفعل کنند، از همکاری سازندگان انیمیشن «دیرین دیرین» استفاده کردهاند و در یک تیزر کارتونی کوتاه، شما را چنان جذب میکنند که حتی اگر به فیلم و سازندگان آن علاقهای هم نداشته باشید، اعتماد کرده و راهی سینما میشوید. همین شیوه را سازمانهایی مانند شهرداری یا راهنمایی و رانندگی در تبلیغات خود بهکارگرفتهاند. مسئله این است که مخاطب «دیرین دیرین» به سازندگان آن اعتماد دارند و این اعتمادسازی حرف کمی در دنیای رسانه نیست. دههی شصتیها حتما ماجراهای امین و اکرم را در نشریات رشد که در مدارس عرضه میشدند، بهخاطر میآورند. آنها تلاش داشتند تا مفاهیمی آموزنده را ملکهی ذهن بچهها کنند و نگافته پیداست که موفق نبودند. در واقع آنچه امین و اکرم در اولین گامهای تجربهی کمیکاستریپ در ایران نتوانستند انجام دهند، شخصیتهای فانتزی «دیرین دیرین» به نتیجه رساندند و موفق هم شدند. البته اینکه اساسا چنین کاری درست هست یا نه خود جای بحث دارد؛ اما فارغ از این مسئله، میتوان گفت که ما هم میتوانیم در وادی تصویرسازی کمیک حرفهایی برای گفتن داشتهباشیم؛ به شرط آنکه اصل ماجرا را جدی بگیریم. آنطور که در سایت Aheartcareerproject آمدهاست، پیشینهی کمیک به مجموعهی Hearst برمیگردد و بعدازآن، Embee Distributing Company به ارائهی کمیکهای ماهانهای در قالب سیاهوسفید پرداخت که تا سال 1922 منتشر میشدند. این روند به چنان گستردگیای رسید که امروزه کمیکهای مارول بهعنوان بزرگترین ارائهکنندهی کتابهای مصور حتی به سمت شخصیتهای افسانهای و قهرمانهای ملی سایر کشورها رفته و آنها را در قالب مجموعه های خود ارائه میدهد. در کشور ما عمده کارهایی که در زمینهی کمیک انجام شده منحصر به نشریات طنز یا در حد چند داستان کودکانه بوده و بهرغم وجود پتانسیلهای لازم در زمینهی داستانگویی که قابلت تصویرسازیهای کمیک دارند، کاری انجام نشدهاست. استقبال از مجموعههای انیمیشن دنبالهداری مانند «سوریلند»، «شکرستان» و «دیرین دیرین» نشان میدهد اگر کارهای خوب و باکیفیتی در این ژانر ارائه شود، مردم هم استقبال خواهند کرد. اما متاسفانه خود سازندگان این کارها هم بعدازمدتی، در مسیر اشتباهی قرار میگیرند. نقدهای ارائهشده در مجموعهکارهای «سوریلند» زبان نامناسبی برای عموم دارد و بدون گرافیک حرفهای، تنها در طرح مضمون به کمک ادبیات بیادبانه و ارائهی موضوعات تابو موفق است. «شکرستان» در مسیر تکرار قرار گرفت و مشخص بود که سازندگانش چون احتمال استقبال از آن را نمیدادند، ناگهان در خوشامدگویی پرشوری که از کارشان شد، در وادی افراط، سوژهها را تباه کردند. بچههای «دیرین دیرین» هم بهسمت کسب درآمد چرخیدند و محبوبیت بهدستآمده را فدای اهداف مالی کردهاند؛ تاجاییکه اعتماد شکلگرفته بین کارشان و مخاطب را دستمایه و توجیه کارهای اقتصادی خود میکنند و روشی تازه از تیزرسازی کمدی و فانتزی را در پیش گرفتهاند. همه یاین چرخشها هم به سرعت روی داد و همان مسیری را دنبال کرد که عموم ایدههای موفق در ایران دنبال میکنند؛ زدهکردن مخاطب! این نشان میدهد که تهیهکنندگان و خالقان اینگونه آثار تعریف روشنی از روند موفقیت ندارند و میخواهند «ایده» را هرچه سریعتر به «مایه» تبدیل کنند. این درحالیست که تصویرسازی در قالب انیمیشن، کمیک و سایر حوزههای مرتبط و متاثر از آن میتواند تبدیل به یک گام فرهنگی شود که در بلندمدت ماجرای پولسازی را هم بهدنبال خواهد داشت. در مقالهی The Psychology of Comic Books منتشره در تاریخ سوم آگوست 2015 در سایت Lateralmag میخوانیم: «وقتی کودکی یا حتی بزرگسالی گاهی در روند زندگی عادی بهشوخی یا جدی ادای ابرقهرمانها یا شخصیتهای کارتونی محبوبشان را درمیآورند، نباید بهعنوان یک رفتار غیرمعمول دیده شود. این مسئله ناشی از یک رفتار روانشناختی تحت عنوان فرضیهی ذهن است که به مخاطب این آثار امکان میدهد، لحظاتی قهرمانبودن را تجربه کند، چون بهنظرش بهترین کار دنیاست». وقتی موضوع قدرت تصویرسازی تا این اندازه میتواند مهم باشد که سالانه چندین کتاب و مقاله دربارهاش با تاثرات روانشناختی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، هنری و... ارائه میشود، نباید آن را در حد یک فرآیند بامزهی جدید برای پولدرآوردن، به سطحینگری رساند.