چگونه علاقهمندان لاکشری، بازارها را تسخیر کردند؟
قیمت مقطوع سبک زندگی لوکس!
سعید جمالی
«بسیاری از مردم گمان میکنند که لوکسگرایی در مقابل فقر قرار دارد؛ درحالیکه لوکسبودن در تضاد با ابتذال است!» این جملهی معروف کوکو شنل؛ طراح معروف فرانسوی و یکی از پیشگامان و اثرگذاران جامعهی مد، جای بحث بسیار دارد. در واقع اگر بنابر تعریفی که در دیکشنری Merriam Webster آمده؛ یعنی «چیزی گرانقیمت که جزو ضروریات نیست» به سبک زندگی لوکسگرایانه نگاه کنیم، جملهی خانم شنل میتواند شعاری در راستای تخریب ارزشهای زندگی در جامعه و حرکت بهسمت مصرفگرایی تعبیر شود. آمار جدید Statista نشان میدهد که بخش جامعهی مصرفگرای کانادا تنها در سال 2015 در بخش هزینههای مربوط به سرانهی جهانی لباس 683 دلار آمریکا بود و پیشبینی میشود که در سال 2025 این هزینه به 768 دلار برسد؛ آنهم درحالیکه با توجه به آمار آنلاین و در لحظهی سایت Worldometers تنها در کمتر از یکسال گذشته چیزی حدود 10میلیون نفر در اثر گرسنگی از دنیا رفتهاند! این ماجرا محدود به حوزهی جغرافیایی کانادا و ایالات متحده آمریکا نیست. گزارشهای منتشره در سایتهای دادهپردازی و آماری نشان میدهد که لوکسگرایی، روندی روبهافزایش در جوامع در حال توسعه نیز هست. سبک زندگی لاکشری، یکیاز تبعات جامعهی سرمایهداریست که بهشکلی باورنکردنی و دورازذهن، به گسترش فاصلهی طبقاتی دامن میزند. تبلیغاتی که در سراسر جهان برای معرفی و ترویج اینگونه زندگی و هزینهکردهای تجملاتی صرف میشود، بیشازآنچیزیست که تصور کنید. حتی کافیست که به دکههای مطبوعاتی خودمان سری بزنید تا افزایش نشریات مبلغ در زمینهی سبک زندگی که بهعنوان Lifestyle و در گروه نشریات موسوم به زرد در جهان معروف هستند را به چشم ببینید. در و دیوارها پر از بیلبوردها و تراکتها و پوسترهای محرک هستند و رسانهها در انبوهی از آگهی محصولات مختلف مدفون شدهاند. در واقع این میزان تشویق برای خرید محصولات لوکس و خدمات مربوط به این شکل از زندگی، برعکس ادعای خانم شنل، درست مقابل فقر میایستد و حتی به بیشتربهچشمآمدن و گسترش آن نیز کمک میکند. لوکسگرایی نهتنها تبعات مخرب اقتصادی بهدنبال دارد؛ بلکه بر ویژگیهای فردی نیز تاثیر میگذارد که خود، بهعنوان یک شاخصهی موثر در جامعه میتواند به حیطههای گستردهتری بسط پیدا کند. در مقالهای که نشریهی اقتصادی PSFK در تاریخ چهارم مارچ سال 2015 منتشر کرده، دربارهی تاثیر لاکشری زندگی بر رفتارهای فردی آمدهاست: «پروفسور روی وای.جی چوآ؛ استاد دانشگاه هاروارد، در همراهی با تیم تحقیقاتی همراهش از دانشکدهی اقتصادی لندن، متوجه سرنخهایی روانشناسانه در مورد احاطهشدن افراد توسط کالاهای لوکس شد. در بررسی این تیم، دو گروه داوطلب حاضر شده بودند؛ گروهی علاقهمند به زندگی لوکس و گروهی بیعلاقه به این سبک از زندگی. نتایج تحقیقات نشان میداد که لوکسگراها کمتر به دیگران و بیشتر به خود فکر میکردند». درهمینزمینه، چاک کنت؛ مدیر بازاریابی و تبلیغات نشریهیBranding Magazine در مقالهای منتشره در 15 آگوست 2013 عنوان کردهاست: «علاقهمندان به کالاهای لوکس، بیشتر تمایل به نمایش خویشتن دارند و البته افرادی خودخواهترند!» اشارهی وی به نتایج تحقیقاتیست که در نشریهی نیویورکتایمز با تیتر «ثروتمندان، متفاوت رانندگی میکنند!» به چاپ رسید. در این مقاله میخوانیم: «بررسیها نشان میدهد افرادیکه خودروهای لوکس، گرانقیمت و بهروز سوار میشوند، نسبت به افرادی که نه در سطح پایین جامعه؛ بلکه بهنوعی همطبقهی آنها هستند؛ اما اتومبیل مدلپایینتری دارند، متکبرانهتر میرانند و این مورد دربارهی رانندگان مرد حتی بیشتر از رانندگان زن است». بهعبارتی میتوان گفت، این حس رقابت در میان خود پولدارها که به ماجرای «بهرخکشیدن» منجر میشود، میتواند حرکت بهسمت مصرفگرایی را بیشتر و سریعتر کرده و در ادامه شاهد بیشترشدن فاصلههای طبقاتی در کل جامعه شویم. البته باید در وجود ثروتمند در جامعه و جامعهی مصرفی و لوکسگرا تفاوت قائل شد. برای مثال، وقتی فهرست کشورهای ثروتمند را مرور میکنیم، الزاما به معنای مصرفگرابودن آنها نیست و چهبسا این مورد دوم یعنی گامبرداشتن بهسوی جامعهی مصرفی و تجملگرایی، حتی در کشورهای در حال توسعه، بیشتر هم باشد. در گزارش Forbes از فهرست 25 کشور جهان با بیشترین تعداد میلیاردرها نام آمریکا با 540 نفر که میزان تقریبی مجموع ثروت آنها به 2.399تریلیون دلار میرسد، در صدر قرار دارد که البته باید گفت این کشور، در بین مقامهای اول کشورهای مصرفی و لوکسگرا هم هست. چین، آلمان، هند و روسیه هم در کنار ایالات متحده، پنج نام اول این فهرست را تشکیل میدهند. جالب آنکه عدم تقسیم ثروت عادلانه در همهی این کشورها باعث شده تا کمبودهای بسیاری هم برای سطوح پایین جامعه وجود داشته باشد. مشکل حتی زمانی بیشتر میشود که این شکاف بهشکلی ملموس به بطن جامعه کشیده میشود. برای مثال، وقتی در خیابانهای تهران، ماشینهای لوکس، در تعدادی قابل توجه دیده میشوند؛ آنهم درحالیکه آمارهای منتشره از بچههایی که بهعلت مشکلات مالی حتی از تحصیل در سطوح ابتدایی آموزش هم بازماندهاند، جای تاسف دارد. ونسا پیگ؛ دانشآموختهی اقتصاد از دانشگاه مکگیل که در Investopedia قلم میزند، در مطلبی که 11 سپتامبر سال 2015 در این منبع منتشر کرد، نوشتهاست: «مصرفگرایی و خریدهای لوکس، عموما عاری از تفکر و در بسیاری موارد تنها وابسته به شهرت برندها هستند. باور عمومی در مورد کیفیت محصولات برندها بهگونهایست که این تولیدات بهترین نوع ممکن هستند؛ درحالیکه آنها کیفیت خوبی دارند و الزاما بهترین نیستند. آنها حتی هزینهی تبلیغات گستردهشان را در قالب سودهای آنچنانی از خود مشتریها میگیرند. برای مثال، درحالی مشتریان گوشی آیفون چندروز پیشاز ورود نسخهی جدید محصول اپل، مقابل نمایندگیها صف میکشند که اساسا برندهایی چون سامسونگ، گوشیهایی با امکانات بیشتر و کیفیت بهتری ارائه میکند یا شیائومی حتی همین امکانات را با قیمت پایینتری در اختیار مشتری قرار میدهد». با همهی اینها برنامهریزی جامعهی سرمایهداری بهگونهایست که مخاطب را به خرید بیشتر، جذب و تشویق میکند و البته قدرت تفکر را از آنها میگیرد. دکتر سارا جین گیلبرت؛ روانشناس موسسهی تحقیقاتی HBSWK در مقالهای منتشره در اول فوریهی 2010 مینویسد: «علاقهمندان به لاکشری، پیشاز تعقل، رفتار میکنند!» بههمینعلت است که گزارش آماری مرکز Fashion United نشان میدهد که صنعت پوشاک، سالانه سهتریلیون دلار گردش مالی دارد که 621میلیارد دلار آن را بخش پوشاک زنان و 402میلیارد دلار را بخش پوشاک مردان به خود اختصاص دادهاند و باقی آن هم در حوزهی پوشاک کودکان، ورزشکاران و البته مراسم ازدواج هزینه میشود. آیا آماری دقیق از آنها که توان خرید یکدست لباس مناسب ندارند هم با این دقت و جزئیات در دسترس عموم هست؟ نیازی به آمار نیست؛ کافیست در خیابانها قدم بزنید...