نگاهی به کارنامهی بازیگری مهدی هاشمی از دیروز تا امروز
سلطان و شبان سینمای ایران
مصطفی رفعت
مهدی هاشمی ازآندست هنرمندانیست که واقعا هیچگاه به مخاطب خیانت نکرده است و در هر قالبی که ظاهر شده جدای از توانایهایش در ارائهی درست نقش، کاریزمایی دوستداشتنی داشته و در تمام اینسالها آن را حفظ کردهاست. او به موازات در سینما و تلویزیون گام برداشته و هرگز وارد مرزبندی مدیومها نشدهاست؛ شاید بههمینعلت، محبوبیتش در میان طیف آدمهایی که هنر بازیگری را در ایران دنبال میکنند، بسیار زیاد و گسترده است؛ امری که کمک کرده او معرف نسلهای مختلفی شود و جزو یادگارهای تنها یک نسل نباشد. در کوران انقلاب اسلامی، مهندسی بهنام محمود که از دخالت در سیاست گریزان است، برای خرید مایحتاج روزانه از خانه بیرون رفتهاست. خیابانها و کوچهها شلوغ است. در غیبت او جوانیکه از سازماندهندگان تظاهرات و تحت تعقیب مأموران است، به خانهی او پناه میبرد. بهدنبال او، محمود وارد خانه میشود. محمود، نخست از جوان میخواهد که خانه را ترک کند؛ اما تحت تأثیر او قرار میگیرد و حاضر میشود با مأموران امنیتی و نظامی مقابله کند. زمانیکه جوان، خانه را ترک میکند، هدف گلوله قرار میگیرد. محمود، فریادکنان بهدنبال او از خانه خارج میشود و با گلولهی مأموران ازپادرمیآید و در کنار جسد جوان به زمین میافتد... این بخشیاز خاطرات ناگفتهی مهدی هاشمی نیست؛ بلکه ماجرای اولین فیلمیست که در سینما بازی کرد؛ «زندهباد...» به کارگردانی خسرو سینمایی که سال 1358 ساخته شد و شاید کمتر کسی اصلا آنرا بهیاد داشته باشد. در واقع هاشمی برای مخاطبان عرصهی تصویر، با حضور مقابل تلویزیون تلویزیون شناخته شد. او در اولین گام بازیگری در یک مجموعهی تلویزیونی، برای داریوش فرهنگ مقابل دوربین رفت و در اینکار با ماجرای هزارویکشبیاش، در دو نقش ظاهر شد؛ البته همسرش گلاب آدینه نیز او را همراهی میکرد. سالهای دههی 60 برای مهدی هاشمی سالهای بسیار خوبی بودند. او در هر دو مدیوم کارهای پرمخاطبی را بازی کرد که به تثبیت جایگاهش کمک بزرگی کردند. پخش مجموعهی خوشساخت «سردار جنگل» به کارگردانی بهروز افخمی و در نقش «دکتر حشمت» از یاران میرزاکوچکخان در کنار فیلمهای سینمایی «بگذار زندگی کنم» و «زرد قناری» از او یک بازیگر محبوب ساخت که هر حضورش، تعداد افراد بسیاری را جذب میکرد. او حالا در نزدیک به 70سالگی، آنقدر تجربه دارد که بهراحتی نقشها را مقابل دوربین ازآنخود میکند؛ اما ماجرا همیشه به همین سادگی هم نبودهاست. در واقع، هنر بازیگری همیشه جاذبههای خودش را برای هنرمندان داشته و هر بازیگری، نگاه اولین خودش را به تصویر خودش برای همیشه در ذهن خواهد داشت. نگاهی که شاید او را در انتخابش محکمتر کرده یا او را از مسیری که آمده، پشیمان کند. شاید برایتان جالب باشد که بدانید مهدی هاشمی وقتی اولینبار تصویر خودش را بهعنوان یک بازیگر روی پرده دید، چه احساسی داشت. خودش اینطور به یاد میآورد: «شوكه شدم. احساسی كه فكر كنم سراغ خيلی از آدمها بيايد. از خودم و ظاهری كه داشتم خوشم آمد و شايد اين عامل باعث شد كه بتوانم در كارهايم پيشرفت كنم». بهعبارتی، این شاید متفاوتترین خاطره از اولین تصویر برای یک بازیگر باشد؛ چون عمدهی بازیگران حضورهای اولیهی خود را دوست ندارند و از دیدن تصویر خودشان جا میخورند. زندگی هنری مهدی هاشمی با کارهای زیبا و متنوعی پر شدهاست؛ اما شاید سهم فیلمهایی مانند «هیچ» در دورهی جدید شهرت او پررنگتر باشند. خود وی دربارهی بازی در این فیلم به کارگردانی عبدالرضا کاهانی میگوید: «سرمایهگذار و تهیهکنندهایی چون آقای علیمحمد هزینهی فیلم هیچ را که طی سالیان زحمت در کارهای دیگر بهدستآورده و برای هیچ به فیلم هیچ نپرداخته؛ بلکه با هدفی روشن و با قصد و نیتی فرهنگی در اختیار کارگردان که او نیز نیمی از تهیهکنندگی را به عهده دارد، قراردادهاست. ساختن فیلمیکه از آسانسازیهای رایج و سهلپسندیهای عامه دور است، یعنی خطرکردن در تجارت ساخت یک اثر هنری که هیچ تضمینی برای برگشت سرمایهاش نیست و این وظیفهای سنگین بر دوش و جان کارگردان میگذارد که فیلم را در کوتاهترین زمان ممکن و اقتصادیترین وجه به پایان برساند». هاشمی بهجز «زرد قناری» تجربهی همکاری دیگری را هم در آنسالهای اولیه با رخشان بنیاعتماد داشت که منجر به ساخت «خارج از محدوده» شد. محمدجواد حليمي؛ كارمند سادهی دولت، پسازسالها اجارهنشيني با زدن از نان شب خانوادهاش، آلونكي در حاشيهی پايتخت بهنام هرتآباد دستوپا ميكند. در شب دوم سكونت، دزد به خانهی آنها ميزند كه حليمي دستگيرش ميكند. او قصد دارد دزد را تحويل مقامهاي پاسگاه دهد كه اهالي منطقه منعش ميكنند.حليمي كه پيرو قانون است، دزد را به پاسگاه ميبرد؛ اما ميشنود كه محلهی هرتآباد در حوزهی استحفاظي آنها نيست و نميتوانند سارق را تحويل بگيرند. حليمي به همراه دزد به ادارات و وزارتخانههاي مختلف مراجعه ميكند و عاقبت چون به اين نتيجه ميرسد كه در نظام اداري حاكم، راهي به جايي نخواهد برد؛ با همت و همكاري اهالي هرتآباد زنداني برپا ميكند تا به اصلاح و تهذيب سارقان بپردازند. این ماجرای دومین همکاری او و بنیاعتماد بود. نگاهی به کارهای هاشمی در آنسالها نشان میدهد که او یکیاز بهترین گزینهها برای بازی در آثار اجتماعی بود که نوع حضورش بسیار مورد استقبال هم واقع میشد؛ روالی که تا همین امروز هم به چشم میخورد. البته هاشمی خودش هم هنرمندی با نگرشی انسانیست که دغدغههای فرهنگی و اجتماعی دارد و حتی به پشت صحنهی کارهایش نگاه دقیقی دارد. فکر میکنید برای بازیگری باتجربه که سالهای زیادی در سینما و تلویزیون استخوان خرد کرده چه چیزی هنگام کارکردن میتواند اهمیت داشته باشد؟ کارگردان؟ فیلمنامه یا کست؟ شاید نقش و داستان! اما نظر مهدی هاشمی در اینباره متفاوت است: «اگر در فیلمی شرکت داشتهباشم و آن فیلم بزرگترین جایزهی جهانی هم بگیرد؛ اما رفتار تهیهکننده و کارگردان با عوامل غیرانسانی باشد، برای من کوچکترین ارزشی ندارد. فیلم را در نهایت کارشناسان، منتقدان و مردم قضاوت خواهند کرد؛ اما برای من طریقهی ساختهشدن یک فیلم مهم است». طیف فیلمهایی که هاشمی در آنها بازی کرده، متفاوت است؛ از درماهای اجتماعی تا حوزهی کودک و آثار روشنفکرانه... آنهایی که سینمای کودک دههی 60 و 70 را بهیاد دارند؛ حتما فیلم پرفروش و پرمخاطب «الو الو من جوجوام!» را هم بهیاد خواهند داشت. این فیلم با ساختار زنده-عروسکی از ساختههای مرضیه برومند، نشان داد که هاشمی در حیطهی کودکان هم میتواند مهرهی اثرگذاری باشد. روند کاری هاشمی بعداز این فیلم، چندان خوب نبود و مدتی تا احیای دوبارهی کارنامهاش فاصله افتاد. «هیچ» در سال 1388 شروع انی حرکت دوباره بود و بعد، پشت سر هم فیلمهایی چون «آلزایمر»، «آقا یوسف»، «قصهها» و «ضدگلوله» را در اکران داشت. همهی این فیلمها هم مورد توجه منتقدین واقع شدند و هم از سوی مخاطبان، مورد استقبال قرار گرفت. دورهی رکود دوم هاشمی از سال 1390 آغاز شد و تا به امروز او در فیلمهای سینمای خوب کمی بازی کرده که «یک دزدی عاشقانه» تنها موردیست که میتوان به آن اشاره و از آن دفاع کرد. هاشمی دربارهی اینکه چقدر فرصت فیلمدیدن دارد و اصلا اهل تماشای کاری غیراز کارهای خودش هست، میگوید: « اهلش که هستم؛ ولی واقعا فرصتش را ندارم. اگر زمانی دستم بيايد كه بتوانم براي فيلمديدن كنار بگذارم، اينكار را خواهم كرد و دوست دارم. اما متاسفانه چنين زمانی اغلب بهوجود نمیآيد. من دوست دارم فيلم ببينم، كتاب مطالعه كنم يا شعر بخوانم. برای همين، سهماه تابستان را كار نمیكنم و وقتم را برای خانواده و اين كارهای شخصی كه گفتم، میگذارم». او از جمله بازیگرانیست که دربارهی انتخاب نقش، نظرات جالبی دارد و حتی نوع نزدیکشدنش به نقش هم با ظرایف جدیدی همراه است؛ تاجاییکه میگوید: «نقشها سراغ من میآیند. من خودم آدم بینقش و سادهای هستم. خالیبودن و سادهبودن، اغلب به نقشها این اجازه و امکان را میدهد که توی بازیگر بنشیند و کارهایی بکند که قبلازآن، بازیگر فکرش را نمیکرد. بازیگر کافیست فرمان دستش باشد که به بیراهه نرود». معمولا بازیگرها هر یک بهعلت خاصی بازیگر شدهاند که قرارگرفتن در نقش و قالبهای شخصیتهای دورازخود حقیقیشان اصلیترین و مشترکترین دلیل است. مهدی هاشمی هم همین نگاه قالب عوضکردن در بازیگری را دوست دارد و میگوید: «یکنواختی و همیشه خودبودن با یک فکر و یک ژست و یک لحن و یک احساس خستهام میکند. آدم تازهبودن یا آدم تازهای شدن در مکانهای تازه با شور و شوق دیگر در پناه فضا و زندگی امنی که تولیدکنندگان یک فیلم برای بازیگر درست میکنند، بازیگری را آسان میکند». روال بازیگری مهدی هاشمی، قابل توجه است. او کنترل خوبی روی صدایش و از آن بهتر، روی نگاهش دارد؛ بههمینعلت، عمق شخصیتها را بهخوبی در نماهای نزدیک و کلوزآپ نشان میدهد. البته نگاه بازیگرها به مقولهی بازیگری گاهی بسیار همسو و گاهی بسیار دور از یکدیگر است. هاشمی هم نگاه ویژهی خودش را به بازیگری دارد: «بهنظرم بازیگری هم فن است، هم حرفه و هنر، اگر بازيگری فن آن را نداند يا ادبيات اين حرفه را نشناسد و اگر نداند بايد چگونه، چرا و برای چه، نقشی را بازی كند، ديگر بازيگر نيست. حالا اين فوتوفن را شما از ادای كلمات و لحن بيان بگيريد تا شناخت از دنيای پيرامون و چيزهای ديگر كه همه لازمهی بازيگریست». وقتی از او دربارهی بالابردن سطح سلیقه مخاطب با کارهای خوب سوال میشود میگوید: «شما حافظ را ببينيد. خواص و عوام، عاشق حافظ اند، آن هم به دليل كيفيتی است كه اشعارش دارد، عامه مینشينند با آن فال میگيرند. از نظر بسياری فال اصلا معنی ندارد اما از ديد آن آدم معمولی خيلی هم شيرين و دلنشين است. پس اگر بشود هنرمند چنين كاری كند كه هم خواص قبول كنند و هم عوام بتوانند با آن ارتباط برقرار كنند هنر بزرگي است». پاسخ این بازیگر به این پرسش که آیا جایزهبردن برای او همچنان خوب و دوستداشتنیست، چنین است: «شخصا جوایز را با وجود اینکه خیلی خوشحالکننده هستند، زیاد جدی نمیگیرم! متاسفانه برخی همکاران را میبینم که خیال میکنند جایزه و سیمرغ خیلی مهم هستند و وقتی جایی مورد تقدیر قرار میگیرند، میگویند بالاخره حقم را گرفتم و از این حرفها! اینها اشتباه است؛ در وهلهی اول کار باید برای خود هنرمند، بعد سینماشناسان، منتقدان و مردم اهمیت داشته باشد».