• شماره 1149 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۵ اسفند

ترامپ راهبردی برای جنگ با ایران ندارد

 دکترین ترامپ در چند حوزه با تعارض روبه روست. همکاری با روسیه در مبارزه با داعش در سوریه، یکی از تعارضات اصلی دکترین ترامپ است. کیسینجر معتقد است که این تعارض باید با همکاری سه‌جانبه چین، روسیه و ایالات متحده در مبارزه با داعش مرتفع شود. آمریکای ترامپ در پی مهار ایران است و از طرفی از علاقه به همکاری با روسیه در مبارزه با داعش سخن گفته است. تعارض این سیاست‌ها در این نقطه خواهد بود که هرگونه همکاری میان ایالات متحده با روسیه در مبارزه با تروریست‌ها منجر به تقویت دولت‌های سوریه و عراق می‌شود. این دولت‌ها از مهره‌های اصلی محور مقاومت و شریک راهبردی ایران هستند. به دلیل همکاری نزدیکی که این دولت‌ها با ایران دارند، تقویت آنها باعث افزایش نفوذ منطقه‌ای ایران می‌شود. وقتی ترامپ از همکاری با روسیه برای سرکوب تروریسم صحبت می‌کند، مشخص نمی‌کند که چگونه و از چه طریقی می‌خواهد عراق را به سمت ثبات سوق دهد که هم‌زمان نفوذ منطقه‌ای ایران را با چالش مواجه کند؛ به همین خاطر این مسئله از نقاط تعارض دکترین ترامپ محسوب می‌شود، درحالی که اوباما در همکاری با روسیه در سوریه به‌صورت مشروط عمل می‌کرد. تعارض دیگر در دکترین ترامپ مربوط به تأمین امنیت داخلی آمریکا است. ترامپ در دکترین خود نتوانسته راه حلی برای این موضوع ارائه کند. از یک سو اعلام می‌کند که داعش، القاعده و اسلامِ به قول او افراطی تهدید اصلی برای امنیت آمریکا هستند، درحالی که جمعیت بسیاری از مسلمانان در آمریکا زندگی می‌کنند. این تعارض در گفتار و عمل، سبب تقویت رادیکالیسم دینی در آمریکا و نظام بین‌الملل می‌شود. عملکرد متناقض ترامپ نسبت به رؤسای جمهور پیشین آمریکا در همکاری با روسیه و دادن امتیاز در بحث کریمه، نقطه تعارض دیگر دکترین ترامپ است که می‌تواند باعث رنجش اروپا از آمریکا شود. مقابله با چین تعارض دیگر دکترین ترامپ است. مهار چین در شرایطی که از نظر آمریکا کره‌شمالی تهدید اصلی محسوب می‌شود، امکان‌پذیر نیست. قطعنامه‌های سازمان ملل علیه کره‌شمالی زمانی قابلیت اجرایی می‌یابد که چین در شورای امنیت حاضر به همکاری با آمریکا و اعضای شورای امنیت شود. درحالی که مخالفت و دشمنی آمریکا با چین این زمینه را از بین می‌برد. در نهایت، موضوع جنگ اقتصادی که در دکترین ترامپ مطرح می‌شود، تعارض دیگری است که در دکترین او مشاهده می‌شود. خاورمیانه از اهمیت به سزایی در دکترین روسای جمهور پیشین ایالات متحده برخوردار بوده است. دکترین بیل کلینتون در خاورمیانه مبتنی بر دو محور «گسترش دموکراسی» و «لیبرالیسم» بنا شده بود. دکترین جورج بوش، قبل و بعد از واقعه 11 سپتامبر متفاوت بود. به‌طوری که قبل از 11 سپتامبر، دکترین وی مبتنی بر عدم استفاده از نیروهای نظامی‌ جهت مهندسی اجتماعی دیگر کشورها بود، اما بعد از 11 سپتامبر این دکترین تغییر کرد و بوش از نیروی نظامی‌آمریکا برای ملت‌سازی در کشورهای دیگر استفاده کرد. دکترین باراک اوباما برخلاف دکترین بوش، درصدد مأموریتی کاملاً متفاوت بود. دکترین وی بر این مسئله متمرکز بود که باید نیروهای نظامی ‌آمریکا به نحوی از عراق خارج شوند که به ثبات عراق خدشه وارد نشود. تعهدات نظامی‌ آمریکا به منطقه خاورمیانه از موضوعات اساسی تمام روسای جمهور آمریکاست و هیچ یک از روسای جمهوری پیشین و فعلی نمی‌توانند خود را بی‌توجه به آن نشان دهند. لذا مسئله خاورمیانه جزء مسائل داخلی آمریکا محسوب می‌شود، نه یک موضوع خارجی و همین مسئله باعث شده تا تمرکز تیمی‌ که همراه ترامپ در کاخ سفید مستقر شده، روی خاورمیانه باشد. این مسئله حاکی از این است که خاورمیانه همان گونه که برای روسای جمهوری پیشین آمریکا حائز اهمیت بوده، برای ترامپ نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است. دکترین ترامپ، روی ضدیت با مسلمانان متمرکز است. بی‌ثباتی و جنگ نیابتی دو مسئله اصلی خاورمیانه است. موازنه قدرت در خاورمیانه که با حضور دولت خارجی انجام شود، در دکترین ترامپ جایی ندارد، به این دلیل که ترامپ از مشکلات داخلی این کشورها بی‌اطلاع است و به وضعیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشورهای منطقه اشراف چندانی ندارد. او همچنین از جایگاه ایران در منطقه بی‌اطلاع است. تمام این مسائل در کنار هم باعث می‌شود تا ترامپ با نوعی بلاتکلیفی در تصمیم‌گیری مواجه باشد. مواجهه ایران با ترامپ از دو زاویه برجام و مسائل منطقه‌ای قابل بررسی است. خلاف دولت اوباما، ترامپ تلاش خواهد کرد تا مانند دولت کلینتون، ایران را به یک چالش امنیتی تبدیل کند، اما این امنیتی کردن ایران لزوماً به معنای اعلام جنگ نیست، بلکه تلاش خواهد کرد تا کار با ایران را با مشکلات جدی مواجه سازد. ترامپ در بسیاری موارد خودش را با ریگان مقایسه می‌کند. تا قبل از اوباما سیاست اصلی آمریکا در قبال ایران، پیگیری سیاست مهار بوده و تنها در دو مرحله این سیاست تغییر داشته است. اتفاقاً هر دو تغییر در زمان ریگان اتفاق افتاد که یک بار به سمت جنگ حرکت کرد و بار دیگر به سمت مصالحه و همکاری گام برداشت. تغییری که به سمت جنگ می‌رفت به دوران هشت سال جنگ تحمیلی و انهدام سکوهای نفتی ایران مربوط می‌شد و راهبرد مصالحه، فرستادن مک فارلین به ایران برای مذاکره بود. راهبردشناسان آمریکایی معتقدند که ترامپ باید از مواضع خودش در قبال ایران عقب‌گرد کند، لذا معتقدند که ترامپ باید فرمان‌های اجرایی را که باعث ضربه به ایران می‌شود، عقب بیندازد و مشمول مرور زمان کند، نه این که از تمام آنها به‌صورت فعال علیه ایران بهره‌برداری کند. این فرمان‌های اجرایی قاعدتاً با عکس‌العمل ایران همراه می‌شود. جمع‌بندی درباره برجام این است که به دلیل دخالت کشورهای دیگر در برجام، ترامپ نمی‌تواند با دست باز در قبال برجام اقدام عملی انجام دهد. به اعتقاد بنده ترامپ راهبرد مشخصی برای جنگ با ایران ندارد. ترکیب تیم ترامپ همگی ضدایران و ضداسلام هستند، اما همانند زمان بوش طرح نظامی‌ علیه ایران ندارند. تا زمانی که تهدیدات باورپذیر نباشد، دیپلماسی کاربرد نخواهد داشت، لذا باید به دنبال بازدارندگی صلح‌آمیز در برابر تهدیدات ترامپ باشیم؛ اما در پاسخ به این که ایران چه باید بکند، می‌توان گفت باید منافع آمریکا در منطقه را مورد هدف قرار دهیم. بنابراین در حال حاضر ایران با انجام آزمایش موشکی، نسبت به زمان قبل از آزمایش موشکی، یک قدم جلوتر است. ترامپ در عمل نتوانست کاری انجام دهد، بلکه فقط تهدیداتی بر زبان جاری کرد. حالا نوبت تصمیم‌گیری ایران است./مصطفی زهرانی/ دیپلماسی ایرانی

 

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه