همسرکشی، آسیبی که امنیت اجتماعی را به خطر میاندازد
قتل، زیر یک سقف مشترک!
شیما هاشمی
عشق در اکثر مواقع آغازیست برای یک پیوند و تشکیل زندگی مشترک یا بهعبارتی «زندگی، زیر یک سقف مشترک»، اما زمانیکه با مرور خبرهای حوادث میبینیم که قتلهای خانوادگی در صدر جنایات قرار گرفتهاند و طبق آخرین آمارها 31درصد قربانیان از سوی همسر خود به قتل رسیدهاند، معنای «زندگی مشترک» کمی عمق خود را از دست میدهد. بیشک ظهور چنین پدیدهای حتی در موارد محدود زنگ خطری جدی برای امنیت اجتماعی است و درصدر جنایات قرار گرفتن آن حاکی از آن است که جامعه با یک آسیب اجتماعی که تاثیر مخرب و نابودکنندهای بر امنیت اجتماعی و روانی افراد دارد، روبهرو است. این مسئله از لحاظ اجتماعی، روانشناسی، رفتارشناسی و حقوقی بسیار جای بررسی دارد. اما در آنچه که اتفاقنظر وجود دارد حذف سلامت در روابط عاطفی و بروز اختلافات بزرگ از ریشههای مختلف، مانند خیانت است که باعث قتلهای آنی و انتقامگیری میشود. یک انسان ذاتا قاتل و آزاررسان بهدنیا نمیآید و هر ازدواجی برای رسیدن به طلاق اتفاق نمیافتد، چه برسد به آن که «قتل، زیر یک سقف مشترک» اتفاق بیفتد. در آمارهایی که تاکنون در زمینه قتل همسرها اعلام شده، مردان و زنان به یک درصد تقریبا برابر متهم بودهاند و بیشتر قتلها با سلاح سرد صورت گرفته و جالب اینجاست که درصد بسیار کمی بر حسب اتفاق یا حادثه در حین مشاجره یا ضربه اتفاق افتاده است و معمولا در ردیف قتلهای عمد به حساب میآید که به دلیل عدم کنترل روانی اتفاق افتادهاند.
براساس پژوهشهای صورتگرفته، آسیبهای اجتماعی و رفتارهای غلط اجتماعی که اثر مخربی بر سلامت ذهن دارند و روزبهروز رواج بیشتری پیدا میکنند محرک چنین رفتاری هستند، ازجمله عدم پذیرش تفاوتها که باعث ایجاد حسادت، کینهتوزی و در مواردی خیانت میشود و در نهایت سوءظنی بهوجود میآید که گاهی باعث بهجود آمدن یک حادثه بسیار تلخ میشود. در چنین شرایطی وظیفه گروههای مختلف جامعه را در جهت ارتقای فرهنگ خانوادهها و رفع نواقصی که باب توجیه قتلها را باز میگذارد، سنگینتر از گذشته کرده است. در نهاد هر انسانی عشق و همزیستی وجود دارد، اما در نتیجه فقر فرهنگی و اجتماعی موجود، ابتدا با خود و بعد با جامعه بیگانه میشود و ممکن است اولویت انتخابهای او «حذف» کردن باشد؛ حذفکردن خود یا دیگری! چراکه احساس خوشبختی نمیکند و در تداوم یک ناراحتی مزمن تصمیم به قتل میگیرد.
بررسی علل همسرکشی بیانگر آن است که ریشه بسیاری از این قتلها به مشکلات درونی و روانی افراد بازمیگردد و یکی از علل شایع در بروز پدیده همسرکشی، پدیدهای تحتعنوان اختلالات هذیانی است. این اختلالات عبارتند از یک سلسله باورهای نادرست که با منطق جور درنمیآیند یا حتی میتوان گفت اصلاحپذیر نیستند. دکتر سیمین چهره آزاد، روانشناس و مشاور خانواده در تایید این نظریه معتقد است: «اختلالات هذیانی انواع مختلف دارد اما یکی از انواع بسیار رایج آن که در درمانگاههای روانپزشکی، اختلال هذیانی از نوع حسادت است. در این نوع اختلال، مرد یا زن همواره به همسر خود مشکوک است و گمان میکند که او در حال خیانت است. به این دلیل، دایم همسرش را تحت کنترل دارد و تمام رفتار و حرکات و امور شخصی او ازجمله اطلاعات داخل رایانه، محل کار و تلفن را با دقت و وسواس بررسی میکند تا بتواند ردی از خیانت پیدا کند.» چهره آزاد با بیان اینکه هسته مرکزی زندگی مشترک اعتماد به یکدیگر است که با این اختلال از هم پاشیده میشود، میافزاید: «در واقع اختلال هذیانی نوعی حسادت است که مجال زندگی سالم را از فرد میگیرد. در این شرایط بیدلیل طرف مقابل مورد سرزنش و سوال و جواب قرار میگیرد. اکنون کافی است که فرد در باور هذیانی خود بپندارد که همسرش به وی خیانت کرده است بنابراین درصدد انتقام برخواهد آمد که این کار میتواند به همسرکشی یا قتلهای خانوادگی منجر شود.» البته روانشناسان معتقدند که اختلال هذیانی همسر، یک اختلالروانی قابل درمان است که در صورت درمان به موقع میتوان از بروز اتفاقات ناگوار پیشگیری کرد. یکی از علل روانی دیگر که میتوان در مورد بروز چنین رفتاری شرح داد، اختلالات کنترل تکانهای است، اختلالاتی که موجب میشوند فرد در یک آن بهصورت تکانهای نسبت به رفتار طرف مقابل واکنش سختی نشان دهد به گونهای که پس از انجام آن از رفتار خود نیز اظهار پشیمانی میکند. برخی زنان و مردان دچار این نوع اختلال در یک رویکرد هیجانی و در واکنش به اختلاف یا سوءتفاهم با همسر خود مرتکب اقداماتی از قبیل ضرب و شتم همسر، آسیبهای شدید یا حتی قتل میشوند. دکتر فرید محصص، روانشناس در وبلاگ خود در شرح این اختلال آورده: «افراد دچار اختلال کنترل تکانه معمولا تمایل به آتشبازی و دزدی دارند و با این اقدامات خود را آرام میکنند. حال آنکه درمان اختلال کنترل تکانهای از طریق دارو و رواندرمانی میتواند از بسیاری درگیریها، کتککاریها و اقدامات وحشتناک بعدی جلوگیری کند. افرادی که در صورت بروز چنین اختلالی دست به قتل میزنند گاهی چنان احساس ندامت میکنند که ممکن است از شدت آن خود را هم در یک اقدام تکانهای دیگر از پای دربیاورند.» از دیگر اختلالات مربوط به شخصیت که میتوان آن را از علل همسرکشی برشمرد، سوءظن و بدبینی نسبت به دیگران است که منجر به اختلال شخصیت پارانویید میشود. این اختلال شخصیت باعث میشود که فرد بیدلیل نسبت به سایرین احساس ناامنی کند که اگر این باور بدبینانه نسبت به همسر شکل بگیرد میتواند مقدمات آسیب به همسر و در نهایت تبعات شدید یا حتی همسرکشی را بهدنبال داشته باشد.
هرچند که علتهای روانی از مهمترین دلایل مرتکب شدن به چنین جرمی هستند اما تنها دلیل این حوادث نیستند و گاهی علتهای اجتماعی و اقتصادی دیگر، محرک آن یا حتی خود دلیلی برای وقوع یک حادثه هستند. یکی دیگر از موارد قابل بررسی به مناسبات و کنشهای اجتماعی مربوط است، چراکه ارتباط افراد با یکدیگر در جامعه بر روی نوع نگرش آنها و نوع ارتباطشان تأثیرگذار است. سوءتفاهمها، سازههای ذهنی و باورهای غلط نسبت به دیگران به همراه تفکرات غیرمنطقی در ایجاد انگیزه ارتکاب به همسرکشی در بین زوجین موثر است. البته انگیزههای همسرکشی در بین زن و مرد متفاوت است. از سوی دیگر تأثیر مشکلات اقتصادی را هم در انجام چنین قتلهایی نمیتوان انکار کرد و گاه همین مشکلات به ظاهر کوچک مقدمهای میشود برای بروز مشکلات عمیقتر که افزایش پدیده شوم قتلهای خانوادگی را به همراه دارد. همچنین تضادهای طبقاتی و فرهنگی در خانوادههایی که در آنها تبعیض و محرومیت وجود دارد، اعضای خانواده را با چالش و تناقض مواجه میکند. از طرفی وقتی آمار بیکاری بالا میرود و به تبع آن مشکلات مالی به خانواده فشار میآورد به دلیل اینکه آستانه تحمل آدمها پایین آمده، به بهانههای کوچک و بزرگ درگیر شده و گاهی عاقبت غیرقابل جبرانی خواهد داشت.
با مرور این مباحث در یک نگاه کوتاه میبینیم که فلسفه ازدواج به سادگی در سراشیبی نابودی ارزشها قرار گرفته است. وقتی که ازدواجها نه برمبنای مناسبات سالم عاطفی و روانی و عقلانیت، بلکه مبتنی بر فقر فرهنگی و اقتصادی باشد، وقتی که محدودیتها ازدواج را از فلسفه وجودی خویش دور کند، زمانیکه تجملات جایگزین عشق شود، طلاق و خشونت، خودکشی و همسرکشی هم قابلتصور و پیشبینی است. حال سوالی که پیش میآید این است که چرا با وجود تفسیرهای متفاوت از علتهای بروز این دسته از جنایات باز هم به کرات شاهد وقوع آن هستیم و آمارها بیش از گذشته ما را نگران میکند. باید چه گامهای موثرتری برداشت که تاکنون با وجود برشمردن علتهای متفاوت نتوانستهایم اثر مثبتی در رفع آن داشته باشیم؟ اختلال روانی، همانطور که اشاره شد از مهمترین دلایل وقوع چنین حوادثیست، بیماری ویروسی نیست که به صورت اپیدمی از انسانی به انسان دیگر سرایت کند. بیشک یک بستر فرهنگی و اجتماعی نامناسب باعث پیدایش چنین اختلالاتی میشود و باید بهصورت جدیتر برای این آسیبهای اجتماعی و جلوگیری از گسترش پدیدههایی همچون همسرکشی و قتلهایی که در خانواده اتفاق میافتد فکری کرد و با برنامهریزیهای کارشناسی شده، در جهت کاهش چنین آسیبهایی اقدام کرد. همسرکشی واقعیت تلخیست که به سادگی و بیتفاوت نمیتوان از کنار آن عبور کرد.