چهارده اشتباه فاحش مدیران
ناصر بزرگمهر
به نام او که هرچه بخواهد همان میشود
«رابرت دانهام» بنیان گذار برنامه سراسری پرورش مدیران اجرایی ۱۴ اشتباه فاحش مدیران پروژه را بدون توجه به صنعت چنین توصیف میکند:
1- گوش ندادن:
به سخنان اعضای گروه خود توجه نمیکنید بلکه فقط با آنها صحبت میکنید. نتیجه این شیوه فقدان تعهد، وفاداری و احساس تعلق و نیز افزایش انزجار و دلسردی کارکنان است.
2- افراط در تعهد:
اگر نتوانید کارکنانی پرورش دهید که در مواقع لازم بتوانند پاسخ منفی دهند، بهجای یک استراتژی موفقیتآمیز، با کار بیشازحد، دستاورد اندک، نارضایتی مشتری و «قهرمانانی مرده» دستبهگریبان خواهید بود.
3- دلخوشی با آمار:
آمار و ارقام تنها نتیجه فرعی تصمیمات شما هستند. انجام اقداماتی بهمنظور تغییر اعداد، بدون توجه به عوامل پدیدآورنده این اعداد (ازجمله پیشنهادهای ارزشمند, اجرای عالی، رضایت مشتری و انگیزه و اشتیاق کارکنان)، و نیز بدون توجه به مدیریت این عوامل، در نهایت به نتایجی مخرب میانجامد.
4- پرهیز از تعهد:
توافقهای مبهم و نامعین و فقدان استانداردی روشن برای ایجاد و پذیرش تعهد و مدیریت آن، به اتلاف نیرو و کنارهگیری کارکنان میانجامد. همچنان که پرهیز از پذیرش تعهد و مسئولیتی روشن نیز همین نتایج را در پی خواهد داشت.
5- بیتوجهی به مشتری:
انجاموظیفه بدون توجه به واکنش مشتری که کارفرما است و چگونگی انجام آن، رضایت او را سلب میکند.
6- ترس از ارزیابی عملکرد:
گفتوگوی صادقانه و مستقیم، یک مهارت ارزشمند است که انجام آن مستلزم مقداری جرئت و شهامت است. مدیران پروژه باید یاد بگیرند که زمینههای ارائه بازخورد مستقیم و بهموقع عملکرد را فراهم کنند.
7- گروهسازی فقط به شکل صوری:
گروهها تنها گروههایی از افراد نیستند که باهم کار میکنند، مهارتهای ایجاد گروههای واقعی با عملکردی مطمئن و اثربخشی، باید آموخته شود و واقعیت این است که، کمتر کسی از این مهارتها برخوردار است.
8- خالی بودن چنته مدیریت:
مدیریت اثربخش مستلزم دامنهای از مهارتهاست و اغلب مدیران پروژه همه مهارتها و تواناییهای لازم را ندارند. کلیدیترین این تواناییها عبارتند از گروهسازی، توانایی ایجاد تعهد، توانایی شنیدن، مدیریت روحیه، مبارزه و غلبه بر کاستیها، مدیریت رضایت مشتری، برنامهریزی اثربخش، استانداردهای مشترک واضح و روشن، اصول اخلاقی معین، حضور و موجودیت و منفعل نبودن.
9- دستور دادن بهجای درخواست کردن:
احساس تعلق و تعالی در افرادی که صرفاً فرمانپذیرند دیده نمیشود و معمولاً دستور دادن به امتناعی همراه با آزردگی میانجامد. درواقع آنچه در پی آن هستیم، احساس تعلق به سازمان، غرور و دلبستگی است و اینها وقتی ایجاد میشود که فرد نسبت به آنچه انجام میدهد، متعهد باشد.
10- ناتوانی در ایجاد اعتماد:
اعتماد احساسی مبهم بر خواسته از سوابق قبلی نیست. ایجاد اعتماد، بازسازی و حفظ اعتماد موجود مهارتهای ارزشمندی هستند که کمتر در رفتار مدیران مشاهده میشوند و باید آموخته شوند.
11- نداشتن طرح و برنامه کاری روشن:
هدف کمی یا بیانیه چشمانداز، تنها بخشهایی از یک برنامه یا طرح کل پروژه هستند. طرح و برنامه پروژه مستلزم یک استراتژی روشن، نقشها و مسئولیتهای روشن، زمانبندی و بودجه دقیق، ارزش و اهمیت کافی برای کارفرما و تیمی آماده و توانمند برای اجرا است.
12- چون من گفتم:
شدت عمل تنها به دستور دادن منتهی میشود نه جلب احترام و تعهد دیگران، شدت عمل، قدرت و نشاط را نابود میکند و کارکنان را ضعیف و شکستخورده رها میسازد.
13- متعهد نبودن به یادگیری:
ما باید یاد بگیریم که از اشتباهاتمان، موفقیتهایمان و تجاربمان بیاموزیم. ما باید یاد بگیریم که چگونه از دیگر پروژهها بیاموزیم؛ بهویژه از آنها که ریسک کردهاند و موفقیت و شکست را تجربه کردهاند.
14- بدبینی و عیبجویی نسبت به دیگران:
بعضی از مدیران و کارکنان، اغلب به شیوهای عیب جویانه و به نحوی استهزاآمیز به دیگران و حتی کسانی که خود انتخاب کردهاند مینگرند.
آنچه «رابرت دانهام» مدير پيشين دستگاههای كامپيوتري «موتورولا» بهعنوان 14 اشتباه فاحش مدیران اعلام مینماید میتواند تا140 یا 1400 و حتی بیشتر هم شمرده شود، اشتباهاتی که با توجه به جغرافیای جهان میتواند متغیر باشد. گوش ندادن یعنی یکطرفه حرف زدن، افراط در تعهد یعنی تربیت کسانی که مثل یک ماشین کار کنند، دلخوشی با آمار یعنی همین ارقامیکه همیشه مدیران بدون توجه به جیب و سفره مردم میگویند، پرهیز از تعهد یعنی عاشق کاری نبودن، بیتوجهی به مشتری یعنی توجه نکردن به کارفرمایی که بدون او، حضور ما بیمعنا میشد، ترس از ارزیابی عملکرد یعنی ترس از نتیجه آنچه انجام دادهایم و نمیدانیم درست یا غلط است، گروهسازی فقط به شکل صوری که نتیجه آن باخت کامل گروه است، خالی بودن چنته مدیریت از دانش و تجربه که نتایج وخیمی به همراه دارد، دستور دادن بهجای درخواست کردن که بخشی از روحیه تکبر و خودخواهی مدیران ناشایست است، ناتوانی در ایجاد اعتماد کارکنان و اطرافیان که باعث نابودی پروژهها خواهد شد، نداشتن طرح و برنامه کاری روشن یعنی عدمتشخیص اصول اولیه برای دستیابی به اهداف سازمانی، چون من گفتم باید هر کار ناممکنی ممکن شود از عقلهای کودکانه و نادانی سرچشمه میگیرد، متعهد نبودن به یادگیری و گوش نکردن به حرف دیگران و مطالعه نکردن از اشکالات اساسی مدیریتهای کوتوله است، بدبینی و عیبجویی نسبت به دیگران و ندیدن معایب خود از آفتهای اخلاقی است. اما آیا بزرگترین اشتباهات مدیران ارشد درسازمانها و محیط کار شما نیز همین اشتباهات است؟ اگر دانش و تجربه رابرت دانهام به وی اجازه داده است كه درباره اشتباهات مدیران كشورش اظهارنظر کند، شما هم میتوانید با تکیهبر دانش و تجربه خویش اشتباهات فاحش مدیران را در سطوح مختلف برشمارید. نظر شما چیست؟ این نظرها را بدون ترس یادداشت کنید و منتشر کنید، ما هم آماده هستیم که آنها را چاپ کنیم و بخوانیم.